حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

افزونه جلالی را نصب کنید. Sunday, 7 December , 2025 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1263 تعداد نوشته های امروز : 0×
پیشینه تاریخی «سیزده‌بدر» و یهود
13 فروردین 1399 - 1:00
شناسه : 2577
بازدید 351
0

آیا هیچ از خود پرسیده‌اید چرا ایرانیان طبق یک سنّت قدیمی روز سیزدهم فروردین را نحس می‌دانند و برای رفعِ نحوستِ آن، از شهر و کاشانه‌ی خود خارج می‌شوند و به دشت و کوه پناه می‌برند؟ آن‌چه نویسنده و پژوهشگرِ معاصر، «سیروس ایزدی»1در کتاب خود «نگاشته‌هایی تاریخی»، در شرح این موضوع آورده و بس خواندنی […]

ارسال توسط :
پ
پ

آیا هیچ از خود پرسیده‌اید چرا ایرانیان طبق یک سنّت قدیمی روز سیزدهم فروردین را نحس می‌دانند و برای رفعِ نحوستِ آن، از شهر و کاشانه‌ی خود خارج می‌شوند و به دشت و کوه پناه می‌برند؟
آن‌چه نویسنده و پژوهشگرِ معاصر، «سیروس ایزدی»1در کتاب خود «نگاشته‌هایی تاریخی»، در شرح این موضوع آورده و بس خواندنی است، عیناً در ذیل نقل می‌شود.2
وی در کتاب یادشده، در مقاله‌ی «عید بنی‌اسراییلی پوریم و سیزده بدر ایرانیان (درباره‌ی رخدادی به روزگار اردشیر دوم هخامنشی که در تورات هم آمده است)»، «رسوخِ افکار تلمودی بنی‌اسراییلی و تأثیر مخرب آن را بر فرهنگ ایرانی باز کاویده است.»3

«یهود»، هم نام قوم است و هم نام دین، مثلاً ممکن است که کسی مذهب یهود نداشته باشد، اما از نگاهِ پیدایشِ قومی، «یهودی» به شمار آید، چنان که کارل مارکس تئوری‌پردازِ «سوسیالیسم علمی» ـ با آن که پدر و مادرش به مذهب انجیلی دین مسیح درآمده و شهروند آلمانی بودند، یهودی بود و خودش می‌گفت: «یهودی هستم اما یهودا نیستم».
اما، در برخی از کشورها و از جمله در ایران، اگر یک یهودی به دلخواه و یا مصلحتی مسلمان شود که به اینان به زبان عبری «آنوسی» می‌گویند، دیگر از قوم یهود و سامی به شمار نیامده و در همان آن، خود به خود می‌شود از تبار مردم بومی آن کشور و در ایران می‌شود از قوم «آریا!».
تبارِ پیدایش یهودیان یکی نبوده از چهار گروه هستند:
1 ـ سفاردیم: سامی‌های شرقی (بنی‌اسرائیلی) که پیدایش آنان از عربستان است و خویشاوندان عرب‌ها.4
2 ـ اشکنازی: اروپایی‌های «ترک تبار» (در روزگارانی دور، که برای پذیرفتن دین یهود، هنوز همانند اسلام و مسیحیت تبلیغ می‌شد، طوایفی از «ترکان» و از جمله «خِزِرها» یهودی شده بودند. اینان که جای زندگی‌شان به سرزمین‌های روس‌ها و اوکراینی‌ها و در نتیجه به اروپا هم نزدیک بود با اروپاییان آمیخته شدند و دارای قیافه‌های اروپایی هستند و گروهی از آنان نیز چون سلجوقیان، اندکی پیش از آمدنشان به ایران مسلمان شده بودند و نام‌های میکائیل و اسرائیل و جز این‌ها از نام‌های نیاکانشان بوده است. اکنون نیز در میان یهودیان اسرائیل افرادی را با نام‌های «ترکی» می‌شناسیم. چون «باراک» که به ترکمنی یعنی «مرغ توفان»، «دایان» یعنی «پایدار» و «ایلان» یعنی «مار» و یا نامی منسوب به واژه ترکیِ «ایل» وغیره).
3 ـ فلاش: که آن‌ها هم خود را کنعانی معرفی می‌کنند و خاستگاه‌شان همان زادگاه آنان همچون بنی‌اسرائیلی‌ها در جنوب غربی شبه‌جزیره عربستان و نیز در آن سوی دریای میان عربستان و آفریقا ـ در حبشه (اتیوپی) ـ است و چنان که در بالا گفتیم تبارشان با عرب‌ها بسیار به هم نزدیک است.
4 ـ پس از پیدایش مسیحیت و به ویژه ظهور اسلام که تبلیغ برای یهودی شدن قطع شد، زیرا منطق دین‌های پس از یهود بُرّاتر بود، تئوری‌پردازان‌شان راه زیرکانه‌ای برای گسترش نفوس و نفوذ قوم و دین خود یافتند و آن یهودی بودن از راه مادر است. زنان یهودی می‌توانند از میان مردانی غیر‌یهودی همسر برگزینند و فرزندان این زنان برای یهودیان، «یهودی» به شمار می‌آیند. مثلاً یهودی چینی، ژاپنی، سرخ‌پوست و یا مغول و غیره و غیره که اینان و نیز یهودیان «ترک‌تبار» را نمی‌توان بنی‌اسرائیلی نامید، اما در آموزش‌هایشان این‌ها را هم به بنی‌اسرائیلی می‌چسبانند.
کتاب‌های دینی اینان همان «کتاب المقدس» است و تلمود که صد سال پیش که یهودیانِ حبشه «کشف» کردند، اینان هنوز از تلمود خبر نداشتند.
«کتاب المقدس» شامل دو کتاب عهد عتیق و عهد جدید است که یهودیان تنها کتاب نخست را قبول دارند و دومی شامل چهار انجیل است که مسیحیان از میان انجیل‌های گوناگون، مجاز به خواندن این چهار انجیل هستند و عهد عتیق را هم می‌خوانند.
عهد عتیق از سده هشتم تا سده‌های دوم تا سوم پیش از میلاد، نگارش یافته، دارای سی و دو دفتر است که به زبان‌های یهودی باستان و آرامی نگاشته شده است. موضوعات دفترهای عهد عتیق گوناگون است، از روایت‌های عمومی باستانی سامیان گرفته تا دستورات «حقوقی» و از جمله ده فرمان، مطالبی عاشقانه و «آن‌چنانی» که اگر از روی آن فیلمی بسازند، حتی در کشورهای اروپایی هم باید در آغاز آن فیلم اعلام کنند که «تماشای این فیلم برای جوانان کمتر از شانزده ساله توصیه نمی‌شود» و جستارهای تحریف‌شده‌ی تاریخی و جز این‌ها که پنج دفتر «اسفار» آغازینش را از موسی می‌دانند و نویسندگان و ویراستاران دفترهای دیگر مردمانی گوناگون و از سده‌هایی گوناگون‌اند و می‌توان گفت که بسیاری از آن‌ها شناخته‌شده‌اند و چیزی به نام وحی در این کتاب نیست.5
اسفار پنج گانه موسوم به «تورات» همانا سِفر پیدایش، سفْر خروج، سِفْر لاویان، سِفْر اعداد، و سِفْر تثنیه هستند که شالوده آن‌ها در سده‌های هفتم تا هشتم پیش از میلاد ریخته شده ودفتر قوانین ثانویه، در 622 پیش از میلاد به هنگام اصلاحات یَسَع از انبیاء یهود پرداخته شده است. ویراستاری نهایی و به ترتیب در آوردن آن از سده‌ی پنجم پیش از میلاد و وابسته به کوشش عِزرا، اصلاحگر دینی ـ سیاسی است که دفتری هم به نام خود او در «عهد عتیق» هست.
هنگامی که ایرانیان قوم یهود را از اسارات بابل وارهانیدند، یهودیان به خدای «یَهُوَه» اعتقاد داشتند، اما پندار معنویت اهورامزدا در دین ایرانیان که او را فرمانروای یگانه و یکتای جهان می‌دانستند به یهود مدد کرد که توحید را با روشنی بیشتری بیان کنند و پیرو باور ایرانیان به اهریمن، آنان نیز به شیطان معتقد گشتند6
و به فرشتگانی مقرب از روی الگوی امشاسپندان، همچنین به بهشت و دوزخ و روز رستاخیر و ظهور منجی برای قوم یهود به نام مسیح از روی الگوی «سوشیانس».
در «عهد عتیق» یهوه دو ـ سه جا از کورش دوم هخامنشی (کورش بزرگ) همچون «مسیح» یاد می‌کند که از نوشته‌های واپسینِ سده‌های نگارشِ کتاب در عهد هخامنشیان است. این را نیز باید به دیده داشته باشیم که «مولانا ابوالکلام آزاد» وزیر فرهنگ فقید هند، در پی پژوهش‌هایی کورش بزرگ را همان ذوالقرنین مذکور در کلام الله مجید آورده است و گویا، علامه‌ی فقید «طباطبایی» هم برهمین عقیده بوده است.7
یهوه ـ خدای بنی‌اسرائیل ـ به اهورامزدای پیروان یسنا و یا پروردگار ما مسلمانان شباهتی ندارد و چنان که در بخش‌های گوناگون عهد عتیق آمده است با یکی از انبیاء یهود به نام یعقوب کشتی می‌گیرد و پیروز نمی‌شود و یا بی‌میانجی با پیامبر بنی‌اسرائیل درباره مذاکره با فرعون بگو مگو می‌کند. یک بار یهوه از این که گروهی از فرزندان نوح می‌خواهند برج معروف بابِل را بسازند ناراحت می‌شود که مبادا اینان به آسمان برسند و به دستگاه او تجاوز کنند. پس، اقدامی سخت می‌کند و زبان‌های مردمان را گوناگون می‌سازد تا هیچ گاه نتوانند با یکدیگر علیه یهوه متحد شوند. بارها از بنی‌اسرائیل می‌خواهد که خدایان دیگر را نیایش و ستایش نکنند (که می‌رساند بنی‌اسرائیل در یک زمان به خدایان دیگری هم اعتقاد داشته‌اند). با زنان و دختران معاشقه می‌کند و حسادت می‌ورزد، کارد در دست می‌گیرد و آشپزی می‌کند و دستوراتی درباره پخت و پز می‌دهد و خرافاتی دیگر که نویسندگان عهد عتیق در آن کتاب آورده‌اند و می‌توان آن‌ها را در این کتاب خواند.
در بخش‌های پایانی کتاب که به روزگار هخامنشی نوشته شده، دفتری است به نام «اِستِر» که در پارسی به معنی «ستاره» بوده است. این یگانه‌دفتری است که در آن، دیگر نامی از یهوه نیست و گواه مستندی است بر نخستین کشتار هولناک ایرانیان به دست یهود، یعنی بخش بنی‌اسرائیلی آن که نیاکان ما آنان را از مرگ و نابودی بی‌چون و چرا رهانیده و در سرزمین خود به آنان پناه، مأمن و حق زندگی داده بودند و این نوشته درباره‌ی همین جنایت بی‌بدیل و همتا و نمک‌به‌حرامی بنی‌اسرائیل در دوران هخامنشیان نسبت به نجات‌دهندگان و میزبانان ایرانی است که نان و امکانات خود را با آنان تقسیم کرده بودند. اما، ملت بزرگ و باگذشتِ ایران، گناه آن جنایتکاران عفریت‌صفت را به گردن هموطنان یهودی امروزی خود نمی‌اندازد که اینان نیز ایرانی‌اند و از دگر سو، اگر هم از بنی‌اسرائیل باشند و نه از گروه‌های یهودی غیر بنی‌اسرائیلی، پاسخ گوی تبهکاری نیاکان خویش در بیش از دو هزار و سیصد سال پیش نیستند، با صهیونیست‌های دشمنِ ایرانیان که دشمنان قوم یهود هم هستند نسبتی ندارند و برادران و خواهران هم‌میهن ما هستند.
اما، برآنان است که دیگر از پایکوبی در جشن و شادمانی بنی‌اسرائیلی ـ تلمودی و صهیونیستیِ ریختنِ خونِ ایرانیان به دست اجداد اهریمن‌صفت خود دست بکشند و دولت ما8 که بی‌گمان از این موضوع خبر نداشته و این جشن را یک فریضه‌ی دینی می‌دانسته، هموطنان یهودی را ارشاد کند و نیز اجازه ندهد که گروهی برای بزرگداشت اعمال عفریتی نیاکانشان بر روی گور و خونِ گذشتگان ما برقصند و ما را هم ریشخند کنند که هیچ حکومتی اجازه‌ی چنین کاری را در خِطه‌ی قلمرو خودش نمی‌دهد.
***
باری، در شهر همدان، گورِ زن و مردی بنی‌اسرائیلی است به نام‌های اِستِر و مُردخای که به نوشته جلال آل‌احمد در «سفر به ولایت عزرائیل» (به کوشش شمس آل‌احمد ـ ص 52) از یک امامزاده‌ی صحیح‌النسب هیچ دست کمی ندارد. این دو که در «کتاب المقدس» یک دفتر درباره‌ی آن‌هاست نه از قدیسین هستند و نه از انبیاء (سران قوم) یهود. این دفتر، در اواخر عهد هخامنشی و یا پس از آن نوشته شده و این یگانه‌بخشِ «کتاب المقدس» است که نامی از یهوه خدای بنی‌اسرائیل در آن نیست.
شجاع الدین شفا در پژوهش‌های خود درباره یهود، رخدادهای این بخش را ساختگی می‌داند، اما هیچ پژوهشگر ایرانی تاکنون به بررسی موضوع این دفتر که در خدمت مصالح رباخوران حاکم بر جهان، صهیونیسم و فراماسونری است نپرداخته و به ماهیت پایکوبی جنایتکاران صهیونیستی در عید پوریم که بنیادش بر موضوع این دفتر است برای مردم و به ویژه ما ایرانیان روشنایی نینداخته است.
مُردخای یهودی از سرکردگان بنی‌اسرائیلی‌هایی بود که از اسارت بابِل رهایی یافته و در شوش ‌می‌زیستند. یهودیان بنی‌اسرائیلی که به دست سپاهیان ایران در دوران هخامنشی (کوروش بزرگ) از اسارت رهایی یافته بودند، به فرمان کورش اجازه یافتند که به اورشلیم بروند، اما بنابر نوشته‌ی اومستد9 مورخ آمریکایی، از یهودیان که رباخواری را از بابلیان آموخته بودند، مشکل می‌شد انتظار داشت سرزمین حاصلخیز بابل را به خاطر تپه‌های بی‌حاصل یهودیه ترک کنند.
پس از فرمانی که کورش صادر کرد، بیشتر مردم یهود همچنان در بابل ماندند، بخشی بزرگ از اینان برای سوداگری در پشت سر ارتش ایران، به عنوان سوداگران اردو حرکت کرده و در شهرهای ایران پخش می‌شدند و به کار رباخواری و سوداگری مشغول بودند و پس از آن نیز، نه در اثر پیگرد، بلکه برای رباخواری و سوداگری به سرتاسر جهان پراکنده شدند. مردخای رباخوار از زمره کسانی بود که برای نفوذ در حکومت به فعالیت پرداخت و دخترعمویش را همچون نردبان نفوذ به دربار آماده کرد. نام دختر عموی مردخای ـ هَدَسه ـ بود که دین و قومش را پنهان می‌کردند و به او نام ایرانی «اِستر» یعنی ستاره داده بودند. (در ایران پنهان کردن دین و پیدایش قومی مرسوم نیست، اما یهود، این رسم را دارند و در کشورهای دیگر، تنها به خاطر هدف‌هایی خود را از مردم بومی جا می‌زنند و دین مردم بومی را هم برای مصلحت می‌پذیرند و به اینان به زبان عبری «آنوسی» می‌گویند).
بنابر نوشته ایوانُف ایرانشناس شوروی، جمعیت ایران در دوران هخامنشی دو کرور یعنی یک میلیون نفر بود (در آن روزگار جمعیت همه‌ی جهان در مقایسه با امروز بسیار اندک بود) و یهودیان پیرو دسیسه مُردخای و اِستِر که بی‌گمان تنها نبوده‌اند، بنابر نوشته‌ی کتاب مقدس 77 هزار و هشتصد ایرانی را کشتند (یعنی از هر دوازده نفر یک تن به دست اینان کشته شده بود).
ماجرا به روزگار اردشیر دوم هخامنشی رخ داد. در دفتر «استر» آمده است: «در ایام اخشُورُش این امور واقع شد. این همان اخشورش است که از هند تا حبش برصد و بیست و هفت ولایت سلطنت می‌کرد». اما، ما پادشاهی به نام اخشورش نداشته‌ایم و پادشاه هخامنشی که زنی یهودی داشته Artarkes، یعنی اردشیر دوم بوده است و دروغ پردازان نام موهوم اخشورش را به فارسی نوشته‌اند تا او را به دروغ خشایار جا بزنند که با نوشته‌ی عِزرا در «تواریخ ایامِ» کتاب المقدس مغایرت نداشته باشد.
این اردشیر تا چندی به دین یهود بود و به نوشته‌ی مسعودی، یهودیان به او عنوان بهمن داده بودند که به معنی اندیشه‌ی نیک است و او را «بهمن اردشیر» خوانده‌اند. دینوری می‌نویسد بهمن چون زن یهودی داشت دین یهود پذیرفت و تا چندی بعد دست از آن دین برداشت و به کیش مغان بازگشت. مادر اردشیر پوربهمن، زن یهودی بهمن به نام اِستِر بوده است. اردشیر دوم از پادشاهان دائم‌الخمر و شراب‌خوار هخامنشی بود که از همین ویژگی‌اش آدمکشان بهره‌گیری کردند.
خلاصه‌ی داستان بنابر نوشته‌ی «کتاب المقدس» : اخشورش پادشاه پارس در سومین سال پادشاهی خویش جشنی بزرگ برپا کرد که صد و هشتاد روز ادامه داشت و بزرگان سرتاسر کشور در آن حضور داشتند. پس از آن نیز جشنی هفت روزه برای مردم شهر شوش ـ کُرسی‌نشین10 ـ ترتیب داد. پادشاه که از باده‌نوشی مست بود، فرمان داد ملکه ایران ـ وَشتی ـ را که زنی بسیار زیبا بود نزد وی آورند تا او زیبایی بی‌مانندش را به میهمانان بنمایاند، که ملکه گردن ننهاد. پادشاه نابخرد بنابر رایزنی کسی از نزدیکان (که باید از عوامل یهود باشد) وشتی را از ملکه بودن خلع و پیرو توطئه مردخای دختر عموی او را که تبار و دینش را از شاه پنهان می‌کرد به همسری برگزید و اِستِر تنها پس از پنج سال به فرمان مردخای راز خویش را بر شاه باز گشود.
اخشورش صدراعظمی داشت که نامش‌ هامان بود و بنابر نوشته‌ی «کتاب مقدس» تنها به این دلیل که مُردخای که درباری شده بود در برابرش به پای نمی‌خاست، کینه‌ی او به دل گرفت. (اما، باید راستش این باشد که هامان می‌خواست از توطئه‌ی مهمانان نمک‌به‌حرام پیش‌گیری کند).11 بنابر داستان یهود، هامان از اخشورش خواست که قوم یهود را نابود کند (که چنین دروغی در مورد هخامنشیان باورنکردنی است و در دولت هخامنشی پیروان همه‌ی ادیان و مردمان همه‌ی اقوام از آزادی و برابری برخوردار بوده‌اند). پس، استر به دستور مردخای، یهودی بودن خود را بر شاه آشکار و هامان را هم به خانه‌ی خویش دعوت کرد و هنگامی که پادشاه را، سخت نوشانیده بود، فرمان کشتن صدراعظم ایران و دوازده پسرش را از شاه گرفت که همه‌ی آن‌ها را بی‌درنگ کشتند و مردخای یهودی را صدراعظم ایران کردند و شاه باز در حال مستی، مُهر خود را به این جانی داد تا هر فرمانی می‌خواهد درباره‌ی کشتن دشمنان بدهد و در حالی که حتی بنابر نوشته تورات، در سراسر ایران حتی خون از بینی یک یهودی نیامده و یک بنی‌اسرائیلی هم کشته نشده بود، شاهِ میگسار و مست، در فرمانش، البته پیرو نوشته‌ی کتاب مقدس، به یهودیانی که در همه‌ی شهرها بودند اجازت داد که جمع شده و به جهت جان‌های خود مقاومت نمایند و تمامی قُوّتِ قوم‌ها و ولایت‌ها را که قصد اذیت ایشان می‌داشتند با اطفال و زنان ایشان هلاک سازند و بکشند و تلف نمایند و اموال ایشان را تاراج کنند. (دفتر استر، باب هشتم، پارگراف 11).
با آن‌که نویسندگان « دفتر استر» هیچ اشاره‌ای به کشتن یک یهودی ـ میهمان ناخوانده ـ نکرده‌اند، خون‌آشامان به جانِ ایرانیان افتادند و سران کشور، لشکر و بزرگان و نیز مردم عادی را که در دسترسشان بود با کوکان خردسال و زنان و کهنسالان از دم شمشیر صهیون گذرانیدند و سپس به جشن و پایکوبی پرداختند.
اما، استر دوباره از شاه خواست که یهودیان، روز دیگر نیز به کشتار ادامه دهند که چنین نیز شد و بدن‌های مرده صدراعظم ـ هامان ـ و نیز دوازده پسرش را بر دار کردند.
این روز شوم را یهودیان در همه‌ی دنیا و از جمله در ایران، هر سال، سه روز جشن می‌گیرند و به مردم ایران هم جا زد‌ه‌اند که از اعیاد دینی است و در مطالبی که در این باره صهونیست‌ها می‌نویسند، از جمله نوشته‌ای است از صهیونیستی به نام «همایون امیر» که هرازگاهی از رادیو اسرائیل هم زوزه‌هایی صهیونیستی می‌کشد و نوشته است: «پوریم جشن آزادی و رهایی، روز برکت، روز چیرگی سپیدی بر سیاهی، روز پیروزی نیکی بر زشتی و سرانجام روز پیوند و به هم پیوستن!! دو قوم کهنسال ایرانی و یهودی است».
پس، بنابر این نوشته، صهیونیست‌ها در این چیرگیِ سپیدی بر سیاهی، یهودیان را نمادِ سپیدی و نیکی و ایرانیان را نمادِ سیاهی و زشتی می‌دانند و پیوند و پیوستن هم همانند «پیوند زدن» کنونی اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها است.
اما درباره‌ی هَدَسه‌ی یهودی با نام ساختگی و مصلحتی ـ آنوسیِ «اِستِر»، یادآوری این نکته ضروری است که این زن را مادرِ شاه، در روز اسفندارمذ مسموم کرده و کشت و روز مرگ او را در ایران باستان هم چون روز زن هر سال جشن می‌گرفتند (جشن اسفندارمذگان).
دیگر این‌که ایرانیان پس از نزدیک به دو هزار و چهارصد سال که از توطئه‌ی نفوذ بنی‌اسرائیلی‌ها به دربار اردشیر دوم می‌گذرد و قتل‌عام وکشتار ایرانیان به دست یهود که شاید شکست ایرانیان در جنگ با اسکندر گجستگ هم ثمره‌ی همین قتل‌عام سران سپاه و بزرگان کشور بوده و بلاهایی دیگر، تاکنون هر سال روز سیزدهم پس از نوروز را که برابر با آن کشتار بوده، روز نحس می‌شمارند و به یاد آن روز که از خانه و کاشانه فراری شده بودند، سر به کوه و صحرا می‌گذارند، تا از نحسی نمادی آن بگریزند.
بی‌گمان اگر چنگیز و هلاکو و تیمور لنگ هم گورشان در ایران بود، امروز همانند استر و مردخای زیارتگاه بودند و شاید «نیاز برخی‌ها را هم برآورده می‌کردند !؟»12
اما درباره‌ی گور این دو یهودی باید گفت این گورها از یادگاری‌های تاریخی کشور ما هستند که باید دولت و مردم همراه با دیگر آثار تاریخی از آن‌ها نگاهداری و برای جلب گردشگر از آن‌ها بهره‌برداری کنند.13
بر پژوهشگران ما نیز این وظیفه هست که درباره‌ی این جستار و تبهکاری قوم صهیون بررسی دقیق شود و مردم بر این نکته‌ی دلخراش و تاریک تاریخ ما که بنی‌اسرائیل و نوکران بومی آن‌ها و به ویژه آنوسی‌ها در پنهان نگاه داشتن آن کوشید‌ه‌اند، آگاه شوند. 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- «سیروس ایزدی از دوران جوانی و شاید نوجوانی در جست و جوی آرمان از ایران رفته است و سالیان دراز در کشور شوراهای آن دوران (یعنی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی) به سر برده، درس خوانده، کارکرده، ازدواج کرده و صاحب فرزندانی شده است.
خاطرات او می‌تواند پرتوافکن بسیاری از زوایای ناشناخته‌ی زندگی طولانی مهاجرین ایرانی در شوروی باشد. دلبستگی و وابستگی او به ایران عزیز علیرغم دوری طولانیش از کشور بسیار ریشه‌دار و عمیق است و کارهای نوشتاری سترگی در شناساندن گوشه‌های کمتر کاویده‌شده‌ی تاریخ این سرزمین به انجام رسانده است.
بیش از پنجاه اثر به ترجمه‌ی او به ذخایر فرهنگ فارسی افزوده شده است.
ریشه‌ی خانوادگی او نگریستنی و تاریخی است، خاندان او چه در عرصه‌ی سیاست و چه قلم، آدم‌هایی بودند ماندگار. نیای پدریِ مادرش، «میرزا جعفرخان حقایق‌نگار خورموجی» صاحب کتاب «حقایق الاخبار ناصری» است. پسرخورموجی نیز به گونه‌ای دیگر نامبُردار است او میرزاابوالحسن‌خان شیرازی معروف به بانکی است که به نمایندگی دوره‌ی دوم مجلس رسید و فرزندش «اسماعیل‌خان حقایق» رییس انبار غله و همانی است که به دست «کمیته مجازات» ترور شد. مادرش از سوی مادر خویش ـ شمس‌آفاق زند سلطانی ـ نیز از نوادگان علیمرادخان زند بوده‌است. آنان نزدیکی‌هایی با تنگستانی‌ها نیز دارند.
نیای پدری او میرزا جعفرخان ایروانی که پس از جنگ‌های ایران و روس از ایروان مهاجرت کرد و مقیم ایران شد و جدّ او میرزاتقی خان ایزدی (صنیع همایون) از مسؤولین ضرابخانه و کسی است که سکه‌های «قِران» را ضرب کرده است.
و بالاخره، پدرش که از افسران وفادار کلنل محمدتقی خان پسیان بوده و به وی ارادت داشته است.» [برگرفته از: نگاشته‌هایی تاریخی از دوران باستان تا انقلاب مشروطه؛ نوشته و ترجمه‌ی سیروس ایزدی؛ نشر ثالث؛ تهران؛ 1386 (چاپ اوّل)؛ صص13-9 (با عنوانِ «درآمد سخن» به قلم «فرید مرادی» در معرفی مؤلّف)]
سیروس ایزدی اخیراً دار فانی را وداع گفته است.◊
2- در مواردی هم که از خود پانوشت‌هایی زده‌ایم، با علامت لوزی (◊) آن را از متن مقاله‌ی نقل‌شده و پانوشت‌های آورده‌شده در آن، متمایز نموده‌ایم.
3- نگاشته‌هایی تاریخی از دوران باستان تا انقلاب مشروطه؛ نوشته و ترجمه‌ی سیروس ایزدی؛ نشر ثالث؛ تهران؛ 1386 (چاپ اوّل)؛ ص13.
4- بعضی محققان معاصر، اصل ایشان را از ناحیه‌ی کنعان می‌دانند. ◊
5- در این اصل که «توراتِ کنونی» کتابی است تحریف‌شده، تردیدی وجود ندارد، اما چند و چون آن محلّ تأمّل است.◊
6- البته باور به شیطان به آموزه‌های انبیای الهی علیهم‌السّلام، ازجمله حضرت موسی علیه‌السّلام بازمی‌گردد. ◊
7- مرحوم علامه سیّد محمّدحسین طباطبایی در تفسیر گران‌سنگ «المیزان» ذیل آیات 83 تا 102 از سورة کهف به موضوع همسانی کورش و ذوالقرنین پرداخته‌اند.◊
8- طبق نظر نویسندة مقاله، گویا صبغه‌ی تاریخی این موضوع، همه‌ی دولت‌مداران ایرانیِ پس از این رخداد را شامل می‌شود. ◊
9- Olmstead
10- پایتخت.◊
11- ویژگی‌های این مهمانان ناخوانده بر ایرانیان روشن بود. در دفتر استر کتاب مقدس، باب پنجم آمده است: «و هامان به زوجه‌ی خود ـ زَرَش ـ و همه‌ی دوستان خویش ماجرای خود را حکایت نمود و حکیمان و زنش ـ زرش ـ او را گفتند، اگر این مردخای که پیش وی افتادی از نسل یهود باشد، بر او غالب نخواهی آمد (گویا او هم یهودی بودن خود را پنهان می‌کرده است).
12- چنین می‌نماید که مردخای و استر در مقایسه با این خونریزان، خونخوارتر و بدنام‌تر بود‌ه‌اند که اکنون درایران نام‌های چنگیز و هلاکو و تیمور به ندرت دیده می‌شود، اما، نام نحس این زن و مرد را کسی برفرزندانش نمی‌گذارد.
13- این نقطه‌نظر محل تأمّل و گفت‌وگو است. ◊

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.