حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

افزونه جلالی را نصب کنید. Tuesday, 24 June , 2025 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1255 تعداد نوشته های امروز : 0×
01 اسفند 1396 - 12:35
شناسه : 6522
بازدید 337
5

اشاره:نگارنده این سطور در اوائل انقلاب مقاله ای1 درباره ویراستاری نوشت كه عكس العملهایی داشت. اكنون پس از سالها، بخش عمده ای از آن مقاله هنوز هم می تواند مورد توجه قرار گیرد. لذا با تصحیحاتی و حذف بخش هایی، آن را در اینجا آورده و توجه خوانندگان را به آن جلب می كنم. اگر […]

ارسال توسط :
پ
پ

اشاره:نگارنده این سطور در اوائل انقلاب مقاله ای1 درباره ویراستاری نوشت كه عكس العملهایی داشت. اكنون پس از سالها، بخش عمده ای از آن مقاله هنوز هم می تواند مورد توجه قرار گیرد. لذا با تصحیحاتی و حذف بخش هایی، آن را در اینجا آورده و توجه خوانندگان را به آن جلب می كنم.
اگر بپذیریم كه فرهنگ و زبان و ادبیات بند نافی است كه آدمی را از فردیت محدود حیوانی خود به در آورده و به سرچشمه های اصلی وجود او متصل می كند، در می یابیم كه درست به همان میزان كه تعلیم و تربیت صحیح، كوشش در برقراری این ارتباط و تقویت آن دارد، استعمار و استثمار، سعی در تضعیف و قطع آن می كند تا از انسان تاریخی و متصل به سرچشمه، موجودی بی ریشه و بی فرهنگ و غریزی بسازد و او را به دنبال آب و علف، به هر سو كه بهره و سود اقتضا دارد، بكشد.
مضحكة «تغییر خط» را همه به خاطر دارید. حدود یك قرن قبل، در اغلب كشورهای استعمار زده، نغمه یكنواخت و تازه ای ساز شد كه: «زبان ما، ناقص است و عیب دارد و باید درست و مرتب شود و چه بهتر كه از حروف اروپایی استفاده و تقلید كنیم و …» در تركیه، آتاتورك به این ساز تازه رقصید و چنان شد كه امروز، حتی تحصیل كرده های آن دیار، نوشته های سالهای قبل كشور خودشان را هم نمی توانند بخوانند و این، یعنی همان بریدن بند ناف و پوك و پوچ شدن…
در ایران، اولین زمزمه ها را در این زمینه، میرزا فتحعلی آخوندزاده و طالبوف و امثالهم شروع كردند. فراماسون های غرب زده ای كه سالهای سال به عنوان روشنفكران مترقی تبلیع می شدند؛ در حالی كه اینان مأموریتی جز نابود كردن اعتقاد مذهبی و از بین بردن روحانیت و به فساد كشاندن اخلاق و سنت نداشتند و بعداً هم كسان دیگری در این زمینه، میدان داریها كردند:
یكی، احمد كسروی كه به صورت یكی از خدمتگزاران صدیق استعمار عمل كرد، با آن جارو جنجالهای انحرافی در آن دوران حساس سیاسی این مملكت و سوزاندن دیوان حافظ و ابداع نوعی خط تازه و نیز بكار بردن زبانی كه مثلاً فارسی سره و اصیل بود بدون كلمات عربی و…دیگری سعید نفیسی یهودی الاصل2بود كه جواب اباطیل او را مرحوم جلال آل احمد در یكی از مقالات «سه مقاله ای دیگر» در همین زمینه تغییر خط، بخوبی داده است.
یكی دیگر از دانشمندان سر سپردة استعمار دكتر عیسی صدیق بود كه مژده می داد كه اكنون الفبای تمام اروپا، جز یونان و روسیه و آلمان، الفبای تمام آمریكای شمالی و مركزی و جنوبی، الفبای استرالیا، الفبای بخش بزرگی از آفریقا و الفبای تركیه همان الفبای لاتین است و حدس می زد كه در آینده، الفبای عمومی جهان خواهد شد3
در این زمینه به عنوان یك نمونه كامل رجوع می كنیم به نوشته ای از علی اكبر سلیمی به نام «راهنمای فرهنگ و اصلاح تعلیمات عمومی» كه در سال 1326 نوشته و چاپ و منتشر كرده است. این كتاب برای ذكر ایرادات و اشكالات نظام فرهنگی ما و پیشنهاد راه حلهای مناسب آن نوشته و چاپ شده است و در بخشی از آن داستان «تغییر خط» را مطرح و از آن حمایت می كند و چون نویسنده نام اغلب همرزمان و هم فكران خویش را هم در آن می آورد، مقاله سودمندی است تا نشان دهد كه چه جریانی از این مسأله دفاع می كرد.
در صفحه 179 می نویسد: «وزارت فرهنگ باید اساس خط فارسی را نسخ قرار دهد و خط نستعلیق را به عنوان خط ثانوی و خط تفننی معرفی كند تا بدینوسیله اشكالات خط مرتفع گشته آموختن و نوشتن فارسی آسان گردد و هم غلطهایی كه از راه كششهای بی مورد در رسم الخط فارسی راه یافته و شرح آن ذیلاً داده می شود از میان برداشته شود.»
این سخن در حالی گفته شده كه تنها زبانی كه در تمام دنیا خطش به عالیترین درجة هنر تزئینی رسیده و در رشد قوای هنری و زیباشناسانه بیشترین تأثیر را دارد خط زیبای ماست و اینان كمر به هدم و نابودی آن بستند و وضع خوش نویسی در مدارس را به آن صورت در آوردند كه دیدیم و آن خود داستان فاجعه بار است.
صفحه 186: «رعایت رسم الخط عربی در نوشته های فارسی به هیچ وجه لزومی ندارد و باید هر كلمة عربی را به سبك و اسلوب فارسی نوشت.»
صفحه 187: «تنوین مخصوص كلمه های عربی است و تنوین دادن به كلمه های غیر عربی غلط است… در مورد كلمه های عربی نیز بهتر است حتی المقدور تنوین به كار نبرند…» یك مطلب درست را با یك جمله عناد آمیز با زبان عربی دنبال می كند.
در صفحه 189 جملاتی را از جبار باغچه بان نقل می كند. باغچه بان در بعضی موارد با نویسنده آن كتاب اختلاف نظر دارد ولی در نفرت و كینه نسبت به زبان عربی با او مشترك است. از قول جبار باغچه بان می نویسد: «طرفداران تغییر الفبا برای آسانی در اشتباهند. ایشان عدم پیشرفت امر را سخت بودن تعلیم این الفبای موجود فارسی می دانند در صورتیكه اشكال مربوط به سختی الفبا نیست بلكه مربوط به قلمبگی و بی منطق بودن آن است. تنفر ما از الفبای فعلی و قبول الفبای لاتینی به جای آن به مناسبت سختی این الفبا نیست بلكه بمناسبت غیر منطقی، غلط و ناسازگار بودن آن با روح و زبان فارسی است كه تعلیم آن موجب فساد اخلاق كودكان و خفه شدن روح آنها می شود و به این مناسبت باید هر چه زودتر دولت و ملت، كلك این الفبا را از كشور كنده و ملت را قربانی یك سلطه و استیلای هزار سال پیش نكنند.»
توجه می فرمایید كه آقای جبار باغچه بان – كه روش تدریس او امروز در كتابهای درسی مدارس ابتدایی ما معمول است – از بیخ و بن با زبان فعلی فارسی و سلطه هزار ساله آن – یعنی از زمان مسلمان شده ایرانیان – مخالف است و از آن نفرت دارد. در نقل گفته های ایشان معلوم می شود كه علت اصلی این نفرت، وجود و حضور آثار و بقایای زبان عربی است.
«تدریس این الفبا با اینكه برای زبان عربی ایجاد شده با عیوبی كه دارد برای خود عربها هم سخت است.»(صفحه 191)
«این حروف عربی ذ ص ض ط ظ – را كه كودك مانند صداهای حروف فارسی نمی شنود و مانند آنها تلفظ می كند اما بدون دلیل و جهت باید (ث و ص) را مانند (س) و (ذ ض ظ) را ماندد (ز) و (ط) را مانند (ت) بگوید ولی از نظر باصره به شكلهای مختلف حفظ كند و بنویسد و اگر نتوانست به بدنامی وردشدگی متهم شود. هنوز هم من نمی دانم صدای (ع) – كه من آن را اغلب از شترها و بچه گاومیشها می شنوم – با چه اسم و به چه حقه بازی به اطفال می آموزم!»
«به نظر من امروز هر دانشمندی كه با بودن این حقایق از این الفبای ملت بر باد ده طرفداری كند آن شخص نه تنها به كشور و ملت باستانی ایران خیانت می كند بلكه او خائن عالم بشریت است.» (صفحه 194)
حالا كه از ایران پرستی و بشردوستی آقای باغچه بان مطلع شدید خوبست از بقیه بشردوستان ایران پرست و ضد عرب و متنفران از هر چیزی كه نشانی از زبان عربی داشته باشد نیز یاد بكنیم.
صفحه 157: «برای اصلاح زبان فارسی در این اواخر مرحوم آقانور حقیق، داعی الاسلام و فضلای دیگر، كتابها و مقالاتی نوشته و پیشنهادهایی كرده اند. همچنین دانشمندان دیگر برای تبدیل خط فارسی به خط لاتین یا یك خط لاتینی ابتكاری خود پیشنهادهایی نموده و بیشتر آنها به دبیرخانه فرهنگستان ایران مراجعه شده است. آقایان ذبیح الله بهروز، مصطفی فاتح، رشید یاسمی و مرحوم ابوالقاسم آزاد مراغی از زمرة این دسته اخیرالذكرند.»
صفحه 159: «غیر از این پنج تن، از دانشمندان نكته سنج و دارندگان بینش حقیقی و شعرای پاكباز و بی غرض، در این باره كتابها و چامه ها و چكامه ها، نوشته، داد سخن را داده اند كه برای احتراز از طول مقاله، از نقل اقوال آنان صرف نظر كرده فقط اسامی بعضی را می نویسیم: 1- میرزا عبدالرحیم تبریزی معروف به طالبوف 2- سیدحسن تقی زاد 3- پرنس ارفع الدوله 4- فتحعلی آخوندزاده 5- میرزا آقاخان كرمانی 6- ادیب الممالك فراهانی 7- ملكم خان و غیره و غیره.»
شرح احوالات این «دارندگان بینش حقیقی» را در كتاب مفصل اسماعیل رائین می توان خواند كه همه شان را با لژهای سونی تابعه شان ذكر كرده است.
در صفحه 157 یك جمله بسیار خواندنی دارد كه دریغ است از آن بگذریم: «دولت اسلامی تركیه در آغاز حكومت جمهوری یا دولت كمالی به این امر توجه نموده خط لاتین را اختیار كرد و در نتیجه موفقیت بزرگی نصیبش شده و از این راه ملت ترك به زودی با سواد شدند.»
قاعدﺓً عیب از ماست كه از آن «موفقیت بزرگ» و «باسوادی آنها كه به زودی به دست آمده»، حتی اكنون هم بعد از ده ها سال خبر نداریم! ولی جالب تر از همه اینكه دولت كمالی یعنی حكومت جمهوری لائیك آتاتورك را «دولت اسلامی» خوانده است. به هر حال موارد دوازده گانه عیوب زبان فارسی را كه حضرات دریافته اند در صفحه 160 تا 164 آن نوشته است؛ عیوب عجیبی كه گاه كاملاً خنده دار و شگفت آور است.
كار در ایران، به آن راحتی كه تركان البته دولت كمالی! عمل كردند، ممكن نشد بنابراین با نامی دیگر، اما با همان هدف، راهشان را ادامه دادند و بدست رونوشت آتاتورك در ایران!- رضا خان میرپنج – اما با سرپرستی و هدایت محمد علی خان فروغی – یهودی فراماسون – با تأسیس «فرهنگستان»، بیش و پیش از همه،سعی در بیرون راندن كلمات عربی و اسلامی از زبان و فرهنگ فارسی نمودند و در این راه از كتابهای درسی گرفته تا «تحقیقات و تتبعات فاضلانه» و تبلیغ و ترویج نویسندگان و شعرای «پارسی گوی» و «دمیدن در بوق مفاخر ملی و شاهنشاهی»، هر چه در توان داشتند كوشیدند.
مجرای رسمی این فعالیت ها، در زمان «آریامهر»، به صورت «رسم الخط فارسی و شیوة نگارش» ادامه یافت و نیز در بخشنامه ها و فرمان های شداد و غلاظ كه مثلاً در ارتش شاهنشاهی و دولت «غلام خانه زاد» به جای تمام كلمات عربی، معادلهای فارسی گذارده شود تا با تكرار فراوان، در زبان مردم جا بیفتد: نقل و انتقال را ترابری بگویند و حمله و ضد حمله را تك و پاتك و اعلامیه را آگهی و… روندی كه تا هم امروز هم همچنان ادامه دارد.
راههای غیر رسمی این كار هم، تشویق و تبلیغ نویسندگانی بود كه دانسته و یا ندانسته به این دام افتاده بودند و خیال می كردند، زبان و فرهنگ را از لغات و كلمات «بیگانه» پاك كرده و هویت و استقلال فرهنگی و ملی را پایه ریزی می كنند. و عجبا كه اولاً در عمل بیگانه مساوی شد با فقط كلمات عربی و ثانیاً در این طریق، دلخوشان به نظام شاهنشاهی و مفاخر ملی، همراه با ماركسیستهای ضد مذهب و ملیون دوستدار «استقلال ملی»، همه با هم، می كوشیدند و هم عقیده و هم رزم شده بودند.
در زیر به برخی موارد، اشاره ای می كنیم:
1. ارتباط لفظ و معنی: كلمات، علاوه بر معانی و مفاهیمی كه در كتاب لغت برایشان ذكر شده، دارای ظرافتها و نكته های دقیقی هستند كه عموماً قابل فهم است ولی چندان قابل بیان نیست و یا لااقل برای بیانشان، باید چندین جمله و گاه فصلی طولانی، توضیح داد. اگر تفاوت معانی كلمات در زبان علماء و بزرگان، با دقت علمی و از روی دانش و توجه مورد نظر قرار می گیرد، اما در زبان عادی و روزمرة مردم، در اثر به كار بردن هر كلمه در جای خاص خود، بار معنی آن بروز می كند. مثلاً وقتی می گوییم: «فلانی شخص پرهیزگاری است»، بدون این كه به كتاب لغت رجوع كنیم از پرهیزگاری معنی خاصی در ذهنمان ایجاد می شود و چون در جاهای دیگر هم شنیده ایم كه «از آن پرهیز كرد؛ یا او مریض است و پرهیز می كند» و… بنابراین «پرهیزگار» در ذهن و فكر ما، یك معنی مشخص و معین پیدا می كند كه نشانه دوری و فرار و جدایی است. با ترجمة تقوی به پرهیزگاری، وسعت دامنة معانی عظیم تقوی را به یك محدودة مشخص و یك بُعدی تبدیل می كنیم كه در واقع خیانت به مفهوم تقوی است و همین است كه مرحوم شهید مطهری را وا می دارد تا به تفصیل درباره این دو كلمه سخن بگوید.4 و روشن نماید كه آدم با تقوی لزوماً نباید از همه چیز پرهیز كند و آدم متقی، اساساً آن انسان فراری از همه مواهب زندگی و پرهیز كن از تمامی نعمات الهی نیست.
حال بحث بر اسر این است كه اگر از ابتدا، در همه جا، همان كلمه متقی را بكار می بردیم و از استعمال پرهیزگار، پرهیز می كردیم، اینهمه وقت صرف معنی كلمات نمی شد. اما این «اگر» یك فرض و خیال است و شده است آنچه كه شده است. آنچه مهمتر است اینكه این داستان فقط یك تصادف و یا تنها یك جریان منحرف و غلط ادبی نیست بلكه همان فرهنگستان رضاشاهی و همان روشنفكران غربزده و ایادی فراماسونری و استعمار، این بلا را عملاً بر سر ما آوردند تا همین اغتشاش و تزاحم را ایجاد نمایند و متاسفانه در اثر بی مبالاتی و بی توجهی ما، كار به جایی كشیده است كه امروز، بسیاری از ما با اصرار بجای «دعا»، «نیایش» بكار می بریم و «بسم الله الرحمن الرحیم» را به «به نام خداوند بخشندة مهربان» ترجمه می كنیم و بكار می گیریم و به عوض مجلس و اجتماع و خطیب و سلام و فلاح و قیامت و طاهر… نشست و گردهم آیی و گوینده و درود و رستگاری و رستاخیز و پاك… می گوییم.
و حتی كار تا آنجا پیش می رود كه بعضی مترجمین مسلمان و مؤمن و متدین ما، «صلی الله علیه و آله و سلم» و «علیه السلام» و… را نیز به فارسی سره ترجمه می كنند و فراموش می نمایند كه مردم ما، معانی این جملات و كلمات عربی را به راحتی و روشنی می فهمند و می دانند و اگر ترجمه برای این است كه یك نا آشنای به زبان اصلی، آن نوشته را بخواند و استفاده كند، نباید چنان ترجمه كرد كه از شدت فارسی بودن و سره بودن نا مفهوم و نا مأنوس و بلكه غلط و نارسا باشد. بلكه بر عكس، ما باید مصر باشیم كه به تدریج اصطلاحات و كلمات قرآنی و نهج البلاغه ای و كتاب دعائی را بكار ببریم تا هر چه بیشتر با آنها آشنا گردیم.
2. رسم الخط: وزارت آموزش و پرورش شاه در اردیبهشت ماه 1342 «برای چاره جویی دربارة آشفتگی های شیوة خط فارسی، مجلس بحث و نظری» تشكیل داد و شیوة خاصی را برگزید و در سالهای بعد چند بار جرح و تعدیل شد و عاقبت «شیوة خط فارسی برای كتابهای درسی و انتشارات آموزشی»5تهیه و تدوین شد و «كمیته جهانی پیكار با بیسوادی» و برخی از ناشران نیز از آن پیروی كردند و كم كم به صورت قاعده و عادت در آمد. در این طرح، گر چه نكات مثبتی وجود داشت ولی آنچه مهم است، ایجاد تفاوت در نحوة نوشتن كلمات عربی است بطوری كه زیر عنوان «تطابق ملفوظ و مكتوب» یك كلمه واحد، در عربی طوری نوشته می شود و در فارسی طوری دیگر. و طبیعی است كه تكرار استعمال یك كلمه به شكل جدید، چنان عادت و ملكه می شود كه شكل اصلی آن در زبان عربی بكلی نا مأنوس و بیگانه می نماید. در زیر، بعضی از این موارد را عیناً از همان مصوبه نقل می كنیم.
الف – «چگونگی نوشتن نشانه ها، بند 18 – در مورد كلمه های مأخوذ از عربی كه در عربی به – أختم می شوند، فارسی زبانان همزة آخر آن را در تلفظ و كتابت می اندازند.6 علماء – علما. در این صورت در حال اضافه، مانند كلمه های مختوم به ا (الف) عمل می شود: علمای بزرگ، انشای توصیفی و املای فارسی.»
ب- «املای كلمه های عربی متداول در فارسی: 1- تبدیل ة – ت… مساعدت، مباهات، قضاوت باید نوشت، نه مباهاة، قضاوة، مساعدة… نیز رحمت الله و آیت الله نه رحمة الله و آیة الله.
بند 3 – مراجعه و معاینه و حوصله، به جای مراجعة و معاینة، و حوصلة.7
بند 4- حقیقتاً، دفعتاً، نسبتاً به جای حقیقةً و دفعةً و نسبةً.
بند 6- فتوا و هوا و تقوا و مستثنا و تولا و كبرا و صغرا به جای فتوی و هوی و تقوی و مستثنی و تولی و كبری و صغری.
بند 8 – اسماعیل و رحمان و اسحاق به جای اسمعیل و رحمن و اسحق.
بند 10 – مشكات و زكات و صلات و حیات به جای مشكوة و زكوة و صلوة و حیوة.
ج – املای همزه، بند 3- شئون و مسئول و مرئوس و رئوف به جای شؤون و مسؤول و مرؤوس و رؤوف و…»
چند نكته درباره این شیوه خط قابل توجه است:
اولاً- 9 نفر تهیه كنندگان آن شیوه نامه باید جهت گیریها و وابستگی هایشان و طرز دید و برداشتشان مورد بررسی قرار گیرد.
ثانیاً – اینان با دلیل ایجاد یكنواختی خود باعث تشتت و درهم ریختگی و آشفتگی شده اند و در كنار همة انواع سلیقه های شخصی این روش را هم گریبانگیر زبان مردم كرده اند.
ثالثاً- با این داعیه كه ساده نویسی و آسان خوانی از اهداف و اركان این طرح است چنان طرحی ارائه كرده اند كه تنها راه رعایتش این است كه كلمه به كلمه طرز نوشتنش فرا گرفته شود. مثلاً برای نوشتن همزه 12 بند ذكر كرده اند.
رابعاً – گمان كرده اند كه زبان هم ملك شخصی شاهنشاه آریامهر یا یك اداره تحت فرمان است كه با یك فرمان و بخشنامه بشود آن را به هر صورت دلخواه درآورد. و چون چنین نبود، خودشان در مقدمه طرح از تشتت و تجدد نظرها نالیده اند و عاقبت هم كار را به نظرخواهی رها كرده اند.
آنچه ذكر گردید، مجرای رسمی و دولتی كوشش برای ایجاد تفاوت در شیوة نگارش فارسی از عربی بود اما در بین قلم بدستان آزاد، كار از این هم مفتضح تر شده بود مثلاً یك نویسندة صهیونیست و وقیح دوران شاه با اصرار و وقاحت «عیسی» و «موسی» و «حتی» را «عیسا» و «موسا» و «حتا» می نوشت.8 و هم كیش و همراه پرگو و پر مدعایش، علاوه بر اینها فلسطین و دویست را فلستین و دوسد (یعنی دوصد) به كار می برد.9 و هم اینان و هم بسیاری از روشنفكران دیگر به شدت از بكار بردن جمعهای عربی – جمع مكسر، اب، ین، ون و تشدید بر روی حروف مشدد، خود داری می كنند و معتقدند كه حروف همصدا را باید یكسان نوشت مثل: «ث»و «س» و«ص» كه به (س) نوشته شود و «ذ»و «ظ» و «ض» را به «ز».10 و بسیار شیرین كاریهای دیگر از این نوع كه از تطویل كلام می گذریم و از آنجا كه در بسیاری از نوشته ها، این دسته گلها را به آب می دادند از ارائه نمونه هم خودداری می كنیم.11
جالب است ذكر این نكته كه درست شبیه همین ایجاد جدایی و تفاوت بین زبان عربی و فارسی در تقویم تاریخ هم تدابیر متعددی بكار گرفته شد كه از همه مهمتر بكار بردن تاریخ شمسی از زمان رضا شاه بود و تاریخ شاهنشاهی در اواخر محمدرضا. گر چه این دومی به ذات شاهانه وفا نكرد ولی تاریخ شمسی چنان كرد كه هر كس مختصری مطالعه تاریخی كرده باشد می داند كه تا اوائل پهلوی تاریخ ها را به صورت هجری قمری می خواند و ناگهان اعداد عوض می شود و تاریخ ها شمسی می گردد و این تشتّت و درهم ریختگی را گیج كننده تر و پر دردسر تر می یابی كه می بینی خیل غربزده های بی شخصیت در بسیاری از موارد، تاریخ مسیحی به كار می برند و اینجاست كه بكلی ارتباط وقایع از دست می رود و نمی دانی فلان گردن كلفت دوره های شاهنشاهی خودمان مقارن كدام حیله گر اروپایی بوده و فلان فاجعة مورد تفاخر ملی، قبل یا بعد از كدام سانحة دیگر رخ داده است. خیلی ساده دلی و خوش بینی می خواهد كه باور كنیم اینها همه فقط احساسات ایران پرستانه بوده و دستی در كار نبوده تا تعمداً همه چیز را بهم بریزد.
3. ترجمه: یكی از گرفتاریهای عظیم ما ترجمة آثار خارجی است.
از روزی كه مترجمین یهودی آثار فلسفی یونان را در عهد عباسیان ترجمه كردند تا زمان آریامهر كه سیل ترجمه های انواع و اقسام رمانهای عشقی و جنسی و مزخرفاتی به نام نقد و دروغها و فریبهایی با نام تاریخ و دسیسه های ضد دینی به اسم علم، به فرهنگ ما سرازیر شد – همگی نظام یافته و حساب شده – در سراسر این قرون متمادی یك دست پنهان توطئه گر، به طور مداوم در پی هدم و نابودی فرهنگ اصیل اسلامی ما بوده است.
دربارة ترجمه و نوع آثاری كه ترجمه شده و مترجمین آنها و روش ترجمه شان مخصوصاً در یك قرن اخیر باید یك تحقیق عمیق و همه جانبه نمود كه نه صاحب این قلم صلاحیت آن را دارد و نه در حد یك مقاله یا جزئی از آن می توان سر و ته قضیه را بهم آورد. همین قدر توجه كنیم كه عدة زیادی از مترجمین ما یا فراماسون بوده اند یا ماركسیست یا غربزده كه دقیقاً می دانستند چه می كنند، و یا هرهری مذهبان دانشمندی! كه به دریوزگی نام و نشان و حق الزحمه، هر چه باب روز و خورند بازار بود می نوشتند و به دست مشتری می دادند. و یكی از آثار این هجوم فرهنگی آنكه نوعی احساس حقارت و خردی و بی فرهنگی به ما دست می داد كه: «ببین آنها كجایند و ما كجا» اما از این بدتر ترجمة اصطلاحات و كلماتی است كه بتدریج از محدودة ترجمة علمی و ادبی خارج شده و وارد نوشته ها و كتابها و مقالات و روزنامه ها و زبان و فكر عموم می شود.
مثلاً داستان كلمه «روشنفكر» را از دوران به اصطلاح روشنایی اروپا تا منور الفكری مشروطیت و روشنفكر عهد خودمان همه می دانند.12 جالب این كه این كلمه كم كم شاخ و برگهایی هم پیدا كرد كه نتیجه قهری تكرار آن بود: برای روشن كردن افكار عامه؛ با فكر باز و روشن؛ حال موضوع روشن شد؛… و بعد تركیباتی مثل روشن دلان (نابینایان)؛ روشن روان؛ روشن ضمیر؛ روشنگر؛ … و اگر دقت شود، عموماً پذیرفته اند كه این روشناییها با نور علم به دست می آید و از آنجا كه در اثر تكرار و بطور مستقیم مقصود از علم، «علم غربی» القاء شده بود، هر كه آن علم را نداشته باشد نورش را هم ندارد و در تاریكی و ظلمت خواهد ماند. در حالیكه در قرآن كریم نور، نور خداست و نور ایمان، و كفر و شرك ظلمت است و ببین تفاوت ره از كجاست تا به كجا. آیا این قضایا تصادفی است؟ آیا یك یك كلمات، همین آثار و نتایج را ندارد؟
یك مثال دیگر كلمة «ملت» است كه در دوره مشروطیت، ماسونهای مشروطه خواه، به جای ناسیون فرانسه و نیشن انگلیسی(Nation) كلمه ملّت را بكار بردند تا روحانیون را فریب دهند. چرا كه ملت در زبان قرآن و دین، یعنی «آیین». ولی در جریان مداوم نقلها و مقالات همه جا ملّت را به جای مردم تكرار كردند تا امروز كه ما هم خیال می كنیم ملّت یعنی مردم.
نكته دیگر این كه این مترجمین، با اصرار كلمات فارسی سره بكار می برند و حتی الامكان از معادلهای عربی كه قابل فهم و مورد استفاده عمومی هم بوده ابا داشتند. مثالهایش آنقدر فراوان است كه به عهده خود خواننده می گذاریم.
4. نویسندگان و شعرا هم این قضایا را دامن زدند، كه بسیاریشان خود مترجم هم بودند؛ علاوه بر اینكه در شكل و محتوی و سبك اندیشه هم عموماً الگوهای فرنگی را سرمشق قرار دادند و با شدت و نفرت از مقارنه با امثال عربی و اسلامی پرهیز كردند.
اما اگر روشنفكران و نویسندگان و شعرای دوران طاغوت با انقلاب اسلامی اعتبار و ارزش خود را بناگاه از كف دادند، متأسفانه بعضی از الگوها و ارزیابی ها، از همان دوران هنوز در نویسندگان و شاعران جوان باقی مانده است و گاه فراموش می كنند كه ما ارزشها و ملاكها و الگوهای خود را داریم و اگر هم نداریم و یا نمی شناسیم، باری همینطور بی حساب نمی توانیم بهر تقلید كوری از هر نمونه غربی و شرقی دست بزنیم و تا زیر و بالای هر حركت را به خوبی و با دقت نسنجیم حق نداریم بی حساب حركت كنیم.
5. ادیت یا ویراستاری: اولاً توجه كنید به همین دو كلمه: ادیت فرنگی و ویراستاری فارسی سره از مصدر ویراستن! ثانیاً كاری كه در كتابهای درسی دانشگاهی و مدارس و رادیو و تلویزیون و مجلات و روزنامه ها، هنوز هم بقوت خود باقی مانده است و كمتر به آن توجه شده همین ادیت و ویراستاری است كه عموماً همان روشهای شاهنشاهی در اكثر موارد هنوز اعمال می شود: رعایت رسم الخط كذایی و بكار بردن كلمات فارسی بجای كلمات عربی، با تعمد و اصرار.
6. ساده نویسی: داستان مقابلة آن شیاد با مرد عالم را همه می دانند، كه گفت بنویس «مار» او هم نوشت. شیاد با تمسخر و معركه گیری و هو كردن عكس ماری كشید و به جمع بیسواد حاضر در مجلس نشان داد و رقیب با حیا را از میدان بدر كرد.
ساده نویسی هم – در بخشی از حیات خود – چنین وسیله ای در دست شیادان و معركه گیرانی چون میرزاملكم خان و امثال او بود تا به این وسیله افرادی را فریب دهند و جیب و فكر و فرهنگشان را خالی كنند. اینها، شبیه آن بی هنران پر مدعا بودند كه با توسل به سبكهای مدرن داعیة گفتن شعر نو خود را هم پا و هم شأن مولوی و حافظ جا می زدند. جوانان تازه سر از تخم در آورده و یا شهرت طلبان و معركه گیرانی كه در بدنام كردن و فحش دادن و تهمت زدن به بزرگان ادب و هنر و فرهنگ ما از هیچ پستی و رذالتی كوتاهی نكردند؛ همان ها كه با خواندن چهار كتاب ماركسیستی، مولوی را تحلیل می كردند و حافظ را ماتریالیست و پیرو مرام اشتراكی می شناساندند و … و چه بادها به غبغب ها و چه مایه خود خواهی ها و تظاهرهای جاهلانه و حقیر.
خداوند رحمت كند استاد شهید مطهری را كه چه زیبا و با شكوه نشان داد كه ساده نویسی و ساده گویی غیر از بیسوادی و وقاحت است.
7. و به دنبال همین قضیه ساده نویسی است كه ادبیات كودكان، مطرح شد و رشد كرد و امروز جای خاصی در فرهنگ ما دارد.
به دوران آریامهر، با یك سیاست دقیق و حساب شده طوری عمل شده بود كه بسیاری از كسانی كه هیچ جا و كاری برای امرار معاش گیر نمی آوردند، معلم كلاسهای ابتدایی می شدند. در زمینة ادبیات كودكان نیز چنین شده بود. هر كس می خواست هم نویسنده باشد و نام آور و نان آور، هم زحمت مطالعه و تفكر نكشد، چند داستان برای بچه ها سر هم می كرد و ناگهان می دیدی آثار متعدد آقا یا خانم، سیل آسا روانة بازار شده است. نویسنده ای مشهور با دهها كتاب و … و طبیعی است كه خود را كارشناس ادبیات كودكان هم بداند و … و خداوند آخر و عاقبت فرزندان ما را به خیر كند كه اگر به هوش نباشیم و مراقبت نكنیم، تاوان سختی باید بپردازیم.
آیا موقع آن نرسیده است كه اهمیت غیر قابل محاسبة كار برای كودكان و نوجوانان را درك كنیم و ارزش و عظمت دوران كودكی را – از نظر معلم و كتاب درسی و مجلات و انتشارات و ادبیات كودكان و برنامه های كودكان و نوجوانان رادیو و تلویزیون بشناسیم؟ آیا نباید توجه كنیم كه كسانی كه در این راه قلم و قدم می زنند باید مومن، متقی، عالم، روانشناس، هنرمند، آشنا به تاریخ و سیاست و… خلاصه شایسته این زمینه باشند؟ تاكنون در این مورد چه كرده ایم؟ و از این پس چه باید بكنیم؟
8. زبان محاوره و وارد كردن آن در نوشته ها، بلائی دیگر شد و از نتایج مخرب ساده نویسی عوام فریبانه.
شاید در اینجا لازم باشد این نكته را متذكر گردیم كه اگر مكرراً از بلا و فریب و توطئه و دسیسه های استعماری سخن گفته ایم بدان معنا نیست كه هر كس در این زمینه ها كاری كرده است لزوماً عامل اجنبی و توطئه گر و فریبكار و دغلباز بوده است. بلكه از قضا خطر بزرگتر از جانب كسانی است كه ندانسته و نسنجیده و حتی در بسیاری موارد با نیت پاك و صادقانه خواسته اند خدمتی بكنند و آنچه كه تا اینجا گفته ایم، همچون تیری به قلب و آتشی بجانشان می نشیند. اما در عین عذرخواهی از آنان، از ذكر این مطلب ناگزیریم كه صرف نیت پاك و قصد قربت كافی نیست كه واقعاً هر عملی خدمت به خلق خدا باشد.
چه بسیار دوستیها كه از نوع دوستی خاله خرسه است و وادی فرهنگ و ادب، جایی نیست كه هر كس به خود اجازه دهد كه در آن وارد شود و با امكاناتی كه امروز از نظر وسعت نشر و پخش وجود دارد، با حداقل علم و اطلاع و تنها با عشق و علاقه به خدمت، بخواهد نسل نو را از نظر تربیتی و فرهنگی و اخلاقی و هنری و ادبی، پرورش دهد.
لازمة تقوی آنست كه اگر امكان واقعی و شایستگی انجام كاری در كسی نیست، وارد عمل نشود. با كمال تأسف باید گفت كه عده ای از كسانی كه مبادرات به نوشتن و چاپ و پخش داستان برای كودكان و نوجوانان می كنند، از ساده ترین روابط تربیتی و روانی و اولین پایه ها و اصول اجتماعی و تاریخی و فرهنگی بی اطلاعند و عیب در این بی اطلاعی نیست بلكه خطر در این است كه با این كم اطلاعی، چرا به راحتی دست بكار می شوند؟
بكار بردن زبان محاوره در نوشته ها، آن را ساده نمی كند بلكه مشكل تر می نماید. خواننده ای كه تاكنون با كلمات «نان و می گویم و شاه عبدالعظیم» در نوشته ها آشنا بوده و آنها را می فهمیده، ناگهان می بیند «نون و میگم و شابدولزیم» نوشته اند و مدتی باید سرگردانی بكشد تا این زبان تازه را بفهمد. تازه زبان محاوره قطعاً باید در قالب یكی از لهجه ها باشد و عموماً آن لهجه، لهجه تهرانی است… یك بچه شهرستانی وقتی این زبان را می بیند باز هم متوجه می شود كه «تهران پایتخت ایران است و شهر بزرگی است كه هر چه هست مال این شهر و ساكنان آن است و …» یعنی همان سیاست تهران مركزی آریامهری و ایجاد حقارت در شهرستانیها و روستاییان.
خنده دار موقعی است كه كارگر و تاجر و معلم و كارمند و زن و پیر و كودك و اصفهانی و ترك و كرد و لر و بلوچ و خراسانی و مازندرانی و گیلك، همه با همین لهجه حرف می زنند! و اگر نه، برای هر داستانی باید لهجه و زبان محاوره شهر و دیار او را بكار برد كه البته در آن صورت اهالی شریف پایتخت نوشته را نمی فهمند.
9. و درست همین بساط است با زبان گویندگان رادیو وتلویزیون: صدای صاف و رادیو فونیك و بی لهجه (یعنی لهجه شمال شهر تهران – و گر نه زبان گفتار كه بی لهجه نمی شود.) ادای كلمات بطور كامل و روشن و خلاصه بسیار اطو كشیده و مرتب. آیا فكر كرده ایم كه این زبان استاندارد قالبی، چقدر با روح و طبع مردم، بیگانه است؟ چه اصراری است كه گویندگان رادیو و تلویزیون لهجه محلی نداشته باشند؟ مگر خطبا و بزرگان و مسئولان این مملكت كه هر كدام با لهجه محلی خود صحبت می كنند، چه عیبی دارند؟ آیا سخنشان غیر قابل فهم است؟ آیا لهجه شان حواس شنونده را پرت می كند؟ آخر در زمان شاه كه این معیارها را ساخته بودند، علتش آن بود كه علم و هنر و ادبیات و ارزشها و الگوها، همه از كاخ نیاوران صادر می شد و سیاست مداران و دولتمردان مملكت، اگر بازمانده ای از ته لهجه شهرستانی داشتند، هرگز صدایشان در نمی آمد و هر دلقك و موجود حقیر و فرصت طلبی، سعی می كرد در قالب یك شمال شهری – و البته شمال شهر تهران – كه مركز ثقل «تمدن بزرگ» بود جلوه كند، حالا دیگر چرا؟13
10. آیا عاقبت نباید مردم ما، صدا و زبان و لهجه و رخت و ریخت خود را در آیینه این صدا و سیمای جمهوری اسلامی ببینند؟ بگذریم از داستان ادیت كه در عموم گفتارهای رادیویی و تلویزیونی نیز، حتی المقدور اصرار بر این است كه كلمات فارسی سره بكار رود و تركیب بندی جملات، مطابق «قاعده از قبل تعیین شده ای» باشد كه مبادا كلمات «نامانوس» عربی – البته برای شمال شهر تهران – و تركیبهای نا موزون در كلام به كار رود.
با اعتذار از خواننده پر حوصله ای كه این همه عیب جویی و انتقاد را تا اینجا تحمل نموده است، این نكته را یاد آوری می كنیم كه اگر در همه چیز، اینقدر نقص و مصیبت و توطئه و دسیسه دیده ایم بدان جهت است كه پای فراماسونری و غرب و استعمار و صهیونیسم در كار است و به قول امام عزیز، «اینها اگر انگشت به بحر محیط بزنند، آن را نجس می كنند» و در این قضایا، یهودِ مال اندوزِ نژاد پرستِ صهیونیست، نه كه انگشت بلكه دستها داشته است و نه از دیروز و امروز كه قرنهاست با این توطئه ها و دسیسه ها، سر كرده است؛ و آیا می شود به دنبال این ردپا كمی هم از خوبی و خیر و خوش بینی گفت؟
برای اینكه آخرین قسمت این مقاله را به پایان بیاورم و به دلیل آنكه به «دست صهیونیسم» رسیده ایم، چند اشاره گذرا ضروری است:
1. صهیونیسم، تبلور نژادپرستانه دنیاداران یهود است و بنا براین منحصر به یك قرن اخیر در تاریخ جهان نمی شود. بلكه آن جهودان كه روزی 80 رسول خدا را می كشتند و با آرامش خیال به دنبال كار خود می رفتند و آنها كه با نوح و یعقوب و هود و ابراهیم و موسی و عیسی، علیهم السلام، آن رفتارها را داشته اند همگی آل و تبارِ همین وحشی صفتان حاكم بر اسرائیل اند و همانانند كه در مدینه و خیبر و شام، با رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلام آن كردند كه می دانیم.
2. امروز غرب، با همه سرمایه هایش و نظامهای حكومتیش و وسائل تبلیغاتی و خبری و انتشاراتیش، همگی در انحصار كامل سرمایه داران یهودی صهیونیست است و همچنین تشكیلات جهانی و خطرناك فراماسونری كه در خدمت مطامع یهود مشغول فعالیت است بنابراین اگر از غرب و استعمار و فراماسونری بطور كلی و از محمدعلی فروغی ها و سعید نفیسی ها و رژیم شاه و جوجه صهیونیستها و … ذكری به میان آوردیم، در واقع همگی حلقه های یك زنجیر مشخص و معین اند كه یك ساز را می زنند و در یك مسیر می روند؛ گیرم در ظاهر، گاه اختلافات و بعضاً جنگهای زرگری هم نمایش می دهند.
3. و اكنون برای اینكه یكی از ریشه های اصلی توطئه هایی را كه ذكر كردیم بشناسیم به یكی از اسناد بسیار جالب، سری می زنیم تا خیلی از نكات روشن گردد:
كتاب «منتخب اشعار فارسی، از آثار یهودیان ایران»، گردآوری و تحقیق و تصحیح دكتر آمنون نتضر (AMNON NETZER)، از انتشارات فرهنگ ایران؛ زیر نظر ایرج افشار؛ چاپ سال 1352؛ با شماره ثبت 922؛ به قطع وزیری؛ در 390 صفحه.
مؤلفِ یهودی این كتاب به زبانهای فارسی و عبری (بنا به نوشتة صفحه 6 مقدمه) و انگلیسی و فرانسه و احتمالاً آلمانی و عربی (صفحه 3 متن) تسلط دارد و با كتابخانه های شخصی و دانشگاهی در آمریكا و اروپا و اسرائیل (صفحه 7 مقدمه) در ارتباط است و از موقعیت شخصی خاصی برخوردار. امدادهای امثال احسان یار شاطر14 (فراماسون) را هم در پس پشت دارد (صفحه 6) و وقتی با این دامنة وسیع، دست بكار تدوین منتخب اشعار یهودیان ایران می شود شك نداریم كه یهودی صهیونیست معتقد و متعصبی است و به خصوص كه دربارة نژاد بستة هم كیشان خود می نویسد: «برای ملت یهود، تاریخ در وهلة اول توجه دقیق به شجره نامه افراد است. یك نگاه به كتاب مقدس، اهمیت این موضوع را كه با حیات و ممات ملتی بستگی دارد، معلوم می گرداند» (صفحه 36)
ابعاد عظیم و وسیع و عمیق و روحیة نژادی و قومی را در این دو جمله كوتاه، بخوبی می توان دید: توجه دقیق به شجره نامة افراد و بستگی حیات و ممات ملتی با آن.
حال ببینیم بعضی از تحقیقات چنین شخصی – با كمك ها و تأئیدات امثال یار شاطر و افشار از بزرگان محققین و علمای رژیم گذشته – در ارتباط با آنچه كه تاكنون گفتیم چگونه است:
«آثار كتبی یهودیان ایران و ماوراءالنهر همه به خط عبری و به زبان فارسی نوشته شده است» (صفحه 13) چرا؟ چون اینها در داخل ایران و در ارتباط با مردم فارسی زبان، به فارسی صحبت می كرده اند و آن را خوب می شناخته اند، و چه بسا كه زبان و ادبیات عربی را تا حدودی هم به فراموشی سپرده و بسیار كم مورد استفاده قرار می داده اند. اما الفبای «عبری – شامل فقط بیست و دو حرف» (صفحه 13) را به راحتی می توانسته اند فرا گرفته و بكار ببرند و بنا بر این زبان فارسی را با حروف عبری می نوشته اند كه علاقه و توجهی به حروف عربی – فارسی نداشته اند – بلكه قطعاً به دلیل اسلامی بودن آن مورد بغض و كینه شان هم بوده است. و نوشته های عبری آنها برای دیگران – غیر یهودان – غیر قابل فهم بوده است و این خود باعث حفظ اسرارشان می شده است. بنابراین: «این نوشته ها، روی هم رفته همان فارسی كلاسیك است و جز در چند مورد استثنایی گویش یهودیان در آن به كار نرفته است». (صفحه 13)
حال توجه كنیم به چند مورد استثنایی: « یای مقصوره، گاهی به صورت (ی) و گاهی به صورت (ا) نوشته می شود؛ مانند: موسی، موسا. برای تشدید هیچگونه علامتی ساخته نشده و اگر گاهی علامت (ﹰ) روی حرفی دیده شود، كاملاً استثنایی است… نگارش و او معدوله، در همه جا، جز در نوشتن كلمه خویش و تركیبات آن رعایت نمی شود… همة كسره ها، از جمله كسرة اضافه را به صورت (ی) می نوشتند… از اواسط قرن هیجدهم به بعد، شیوة نگارش فارسی یهودی دچار هرج و مرج شدید گردیده است… نسخه نویس یهودی نه تنها در نگارش یك نسخه، شیوة واحدی به كار نمی برد بلكه حروف هم صدا (مانند ذ، ز، ظ، ض) و همچنین حروف هم شكل عبری را نیز گاه به غلط می نویسند» (صفحه 15) یعنی در واقع برای یهودی نسخه نویس كه خود را از قوم برگزیده می داند و دیگران را «حیواناتی شبیه انسان»، چه اهمیتی دارد كه (ذ) را (ظ) – بنویسد و یا (ث) را (ص)؟ این كه زبان او نیست كه در حفظش بكوشد.
نویسنده در اوائل مقدمه كتاب، ذكری از نسخه های مورد رجوع خود كرده و دربارة اغلاط و نكته ها و تفاوتهای آن توضیحاتی می دهد كه معلوم می شود در كتابت نسخه های مورد توجه او (متعلق به قرون 18 و19) عموماً دال را در سوم شخص جمع حذف می كرده اند (كردن به جای كردند) و به جای كرد، كرت می نوشته اند و اومد بجای آمد و بوم به جای بام (صفحه 7). یعنی بكار بردن همان شكل محاوره ای كلمات.
در جای دیگر می گوید: «در نثر فارسی یهودی، سه نكته مهم زیر را می توان نام برد: بكاربردن محاوره» (صفحه 66) و در جای دیگر «روی هم رفته از خصوصیات مهم سبك شعر فارسی یهودی، نكات زیر را می توان نام برد: 1- روانی و سادگی عبارات … 2- عاری بودن اغلب این اشعار از صنایع شعری… 3- استعمال كلمات عامیانه… 4- بكار بردن كلمات مقلوب مانند… قلف (قفل)، جعم (جمع) 5- تبدیل حروف هم مخرج مانند نخته (نقطه) وخت (وقت)، بلگ (برگ)، دیفال (دیوار)… 6- حذف (ت) در آخر كلمه مانند پوس (پوست)، تخ (تخت) و غیره… 7- حذف دال در ضمیر مختوم سوم شخص جمع… اومدن (آمدند)… 8- حذف واو معدوله… بد خاه (بدخواه)»… (صفحه 67و68)
آیا می توان باور كرد كه حضرات روشنفكران و طراحان شیوة نگارش و مبتكران نوشتن به زبان محاوره و … و خلاصه همة كسانی كه برای بردن زبان ادبیات به میان مردم كوچه و بازار سینه چاك می دهند، تصادفاً در همة ابعاد و اجزاء با این یهودیان در طول چند قرن تاریخ ایران هم آواز شده اند؟
و یا صحیح تر است باور كنیم كه دست پنهان صهیونیسم و روش مكارانة فراماسونری و ایادی و مزدوران كار كشته و هفت خط آنان، چنان ماهرانه عمل كرده اند كه به هر حال توانسته اند این همه جوان و میان سال و بزرگ و كوچك را بفریبند وبه همراه خود بكشانند…
حال ببینیم كه همین یهودیان با فردوسی شاعر نامدار ایران و شاهنامه او چگونه برخورد می كنند.
آمنون نتصر می نویسد: «ملت یهود، اصلاً تاكنون اثری كه بتوان آن را حماسه حقیقی نام نهاد از خود به جای نگذاشته است15… با وجود این، آنچه یهودیان پارسی گوی ایران و ماوراءالنهر در این زمینه ساخته اند در ادبیات یهود كشورهای دیگر كمتر دیده می شود. بدون تردید، اشعار حماسه سرایان بزرگ ایران، خصوصاً شاهنامه فردوسی، اثر فراوانی در پیدایش این نوع شعر در میان یهودیان پارسی گوی داشته است.» (صفحه 36)
مؤلف سپس در بارة شاهین، بزرگترین شاعر یهودی ایران می گوید: «شاهین نخستین شاعر یهودی است كه به فارسی شعر سروده است. (صفحه 37) و، جامعة یهود ایران، تا امروز شاعرانی بزرگتر و ارزنده تر از شاهین و عمرانی، به خود ندیده است.» (صفحه 45) این شاعر «بزرگ و ارزندة» یهود، در منظومة «موسی نامه»، نخستین اثر خود از حكایت و روایات تلمودی و میدراشی و كتب دیگر یهود،… استفاده كرده و حضرت موسی را در چهره ای غیر از آنچه در تورات مصور است به ما نشان می دهد… آرایش سپاه بنی اسرائیل، تحت رهبری موسی و قهرمانان قوم یهود چون یهوشوع، العازار و دیگران و، صف بندی آنها در مقابل دشمن در میدان جنگ، بدون شك صحنه های نبرد شاهنامه فردوسی را به یاد می آورد. بسیاری از جملات و عبارات و اصطلاحات رزمی و مبارز طلبی قهرمانان، هماناییست كه در شاهنامه به كار رفته است. دربارة تأثیر شاهنامه در این مورد، می توان گفت كه شاهین با موفقیت بسیار قهرمانان سامی نژاد تورات را به صحنه های آریایی شاهنامه كشانده است16
«اردشیر نامه، اثر دیگر شاهین است كه مبنای آن بر كتاب استر (از فصول تورات) قرار دارد. در این اثر در حقیقت دو داستان به هم آمیخته است. یكی داستان اردشیر(بهمن) و ملكه استر است كه با داستان كتاب مقدس و آنچه در مورد بهمن (اردشیر) در شاهنامه فردوسی آمده است رابطة مستقیم دارد، … كسانی كه با شاهنامه فردوسی آشنایی دارند می توانند به تأثیر بزرگ ایرانی نه تنها در به كار بردن اصطلاحات رزمی و توصیف پدیده های طبیعت، بلكه بر ساختمان و سیر تكاملی داستانی اردشیرنامه پی ببرند.» (صفحه 38)
«خواجه بخارایی (نخستین شاعر یهود بخارایی) نیز مانند سایر شعرای یهود، ستایشگر فردوسی است و میگوید:
«زیاران با همین مقدار شادم
كه وقت خواندنش آرند یادم
بگویند آفرین باد آفرین باد
ز فردوسی كلامش می دهد یاد» (صفحه 49)
* * *
خوب است عنایت شود كه “ویراستاری” با این هدف انجام می شود كه یك نوشته راحت تر و روان تر خوانده شود. نباید كار ویراستاری، خواندن یك متن را سخت تر كند. در عین حال ساده تر و روان تر كردن یك متن نباید به غلط نویسی منجر شود. همانطور كه در صحبتهای شفاهی زبان رایج، هر كس نمی تواند هر طور دلش می خواست صحبت كند؛ در زبان مكتوب قرون متمادی یك میراث عظیم هم نمی شود هر كس هر طور سلیقه اش ایجاب می كرد بنویسد. بهترین و كامل ترین كار آن است كه زبان گویای شفاهی و زبان مكتوب و متن شیوای ارزنده، هر چه به هم نزدیكتر باشد و همان، زبان معیار و رایج باشد و این البته شدنی است اگر چه مشكل است. منتهی در به كار بردن زبان با ارزشها و حساسیت و ظرافتی كه دارد باید سختی را به جان خرید تا در و گوهر زبان ارزشمند ما تبدیل به چیزی نشود كه باید در پای خوكان و خناسان ریخت.

 

شمس الدّین رحمانی

————————————-

پی نوشت:
1 – نام مقاله «فرهنگ، زبان و تمهیدات استعمارگران» بود كه اول بار در سال 1364 در شماره 25 مورخ 15 اردیبهشت ضمیمه روزنامه جمهوری اسلامی – صحیفه – و سپس در كتاب «فرهنگ و زبان» با مشخصات زیر چاپ و منتشر شد: فرهنگ و زبان: انتشارات برگ (حوزه هنری سازمان تبلیغات) سال 1368
2 – در باب یهودی الصل بودن سعید نفیسی و بعضی از كارهای او رجوع شود به كیهان فرهنگی؛ سال 3؛ شماره 2؛ اردیبهشت 64؛ صفحه 4و5، مصاحبه با آقای حائری مسئول كتابخانه مجلس. ایضاً خاطرات مشیر عذری
3 – تاریخ فرهنگ اروپا، چاپ دوم، شركت سهامی طبع كتاب، سال 1340
4 – ده گفتار، مقالة اول
5 – ماهنامه آموزش و پرورش، دورة 47، سال اول، مهرماه 1356. مصوب سازمان پژوهش و نوسازی آموزش، دفتر تحقیقات و برنامه ریزی.
6 – می گوید فارسی زبانان آن را می اندازند در حالیكه اینطور نیست؛ اینها می خواهند كه فارسی زبانان آن را بیاندازنذ. چگونه می توان فهمید كه اهل یك زبان صدایی مثل همزة ساكن را می گویند یا می اندازند؟
7 – در این بند، پس از بیان تبدیل ه به گ دریاء مصدری، مثال زده است: «بیعلاقگی، طلبگی، عملگی» توجه شود كه طلبگی را در بین چه كلماتی قرار داه است.
8 – همین شخص در معاوضه با غربزدگی آل احمد می گفت: این عربزدگی است و ما عربزده ایم! و مقصودش این بود كه اسلام زده ایم. ایشان در سمینار شیوة نگارش فارسی در آبان 61 از هادیان و ناظران و سخنرانان مجلس بود و سالها همچنان به كار خود ادامه داد تا عاقبت به خارج رفت و پناهنده شد.
9 – رجوع شود به كتاب «ادیان بزرگ جهان»، نوشته هاشم رضی، سال 1355 و به عنوان نمونه به صفحه های 322و 325.
10 – در مشاعره شبكه آموزش نوروز 89 قاعده این بود كه انتهای بیت اگر س، ث، ص بود به هر كدام كه نفر بعدی می خواست جواب می داد. ایضاً ز، ض، ذ، ظ، … مجری دانشمند هم قاعدة جمع عربی را سخت نكوهیده می دانست و هم در انتها به جای خداحافظی می گفت: درود و بدرود، شادباش و دیرزی.
11 – در ویژه نامة ماهنامة آموزش و پرورش به نام « پیوند مهر»، 16 مهر 57، مقاله ای از محمد پروین گنابادی چاپ شده. سرشار از كینه و نفرت نسبت به زبان عربی. این مقاله مقایسه شود با اصرار مرحوم شهید مطهری در آموختن زبان عربی كه در «درسهایی از قرآن» آمده است.
12 – مثلاً رجوع شود به خدمت و خیانت روشنفكران آل احمد و ایضاً اشارات مشابهی از دكتر شریعتی.
13 – و باز هم «حالا چرا؟» بعد ار بیست و پنج سال كه از سؤال بالا گذشته است.
14 – احسان یارشاطر از عوامل فرهنگی زمان محمدرضا شاه یهودی الاصل و بهایی است و مرحوم آل احمد به او می گفت «بار قاطر» با اشاره به ظریفی به سوره جمعه كه می فرماید: مثل جهودها، مثل الاغ است كه كتاب حمل می كنند و به آن عمل نمی كنند. یارشاطر با كمك همین و دیگر ماسونها دایره المعارف ایرانیكا را در آمریكا چاپ كرد.
15 – توجه شود كه این، اعتراف یك یهودی صهیونیست محقق و دانشمند است و دربارة كل ملت یهود و سراسر تاریخ آن: یك ملت بدون حماسه.
16 – عیناً همان كاری كه یهودیان قبلاً با اساطیر یونان كرده بودند.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.