نگاهی به رابطه صهیونیست ها با فرهنگ و منابع تجاری آنها
بيست و سه چهارسال قبل كتابي منتشر شد به نام «كنترل فرهنگ»(1) اين كتاب توضيح می داد كه سه بنياد آمريكايي وابسته به سه قطب ثروت و سرمايه آمريكا، چگونه برنامه ريزي كرده اند تا به وسيله فرهنگ و فكر، سلطه خود را چه بر آمريكا و چه بر كشورهاي دنيا و مخصوصاً كشورهاي جهان سومي اعمال كنند. آنها با كمك مالي به دانشگاه ها و موسسات تحقيقاتي و با پولهاي هنگفت نقطه نظرات و مقاصد خود را به آنها ديكته كرده و با تعيين هدف مشخص، آن موسسات را وا می دارند تا تحقيقاتي كنند كه به همان اهداف و مقاصد آنها برسند.
«از آغاز، بنيادهاي كارنگي، فورد و راكفلر نسبت به مسائل آموزشي و فرهنگي توجهي ويژه مبذول داشته اند. اين فعاليت باعث گرديد بنيادها نقش حساس را در توليد و اشاعه انواع خاصي از دانش و باورها ايفا كنند… همچنين … سلطه ايدئولوژيك چگونه در جهت پيشبرد منافع و علايق طبقه صاحب ثروت به كار گرفته می شود و در عين حال توجه عالم را از آن دسته از مسائلي كه از نظر اين طبقه كم اهميت و يا تهديدكننده منافع است، منحرف می كند. استدلال مشابهي توجيه گر تخصيص منابع مالي هنگفتي بوده است كه پس از سال 1950 از سوي بنيادهاي كارنگي، فورد و راكفلر به توسعه نهادهاي آموزشي در آفريقا، آسيا و آمريكاي لاتين اختصاص داده شده است.»
«پس از جنگ جهاني دوم(2) زماني كه رفاه ملي ايالات متحده، ابعاد جهاني يافت، بنيادهاي عمده به طور روافزون به حمايت از نهادهاي آموزشي در مناطق مهم استراتژيكي جهان مبادرت ورزيدند با اين اميد كه اين نهادها بتوانند به تربيت افرادي توفيق يابند كه نگرش آنان در مورد منافع ملي ايالات متحده، سازگار با همان ديدگاهي باشد كه از سوي بنيادهاي حامي چنين نهادهايي پذيرفته شده است. اين افراد نيز به نوبه خود جهان پيرامون خود را به گونه اي شكل می دهند كه متضمّن حفظ و گسترش منافع آمريكا باشد.»(3)
اين بيان صريح را كه متعلق به نيم قرن قبل است مقايسه كنيد با روشنفكران ما كه معتقد بودند اينقدر مرگ بر آمريكا نبايد گفت و نبايد رابطه ما با آمريكا گسسته شود و منافع ملي ما ايجاب می كند كه با آمريكا رابطه دوستانه داشته باشيم. روشنفكران غربزده اي كه با سوروس – سرمايه دار يهودي آمريكايي- پالوده می خوردند و در ميهمانيهايش شركت می كردند و وقتي جايشان در ايران تنگ می شد به انگليس و آمريكا پناهنده می شدند تا در راديوهاي فارسي – كه با سرمايه های ماردوخ (مورداك)، ثروتمند يهودي ديگر، راه اندازي شده – عليه كشور ما و دين ما سخن پراكني كنند.
«… بنيادها به واسطه منابع مالي سرشاري كه در اختيار گردانندگانشان قرار دارد، در موقعيتي قرار گرفته اند كه بتوانند پژوهش درباره موضوعات خاصي را تشويق كنند و موضوعات ديگر را مورد بي توجهي قرار دهند يا آن را بي اهميت جلوه دهند… وظيفه «قبولاندن» را عمدتا روشنگرايي تقبل می كنند كه به گفته بتيز (Bates) می خواهند جهان بيني حكومت كنندگان را به حكومت شوندگان منتقل كنند و به اين وسيله توافق توده ها را براي پذيرش آزاد نظم و قانون كشور تضمين نمايند.»(4)
«برنامه های بنيادها به منظور تربيت رهبران اصلاح طلب طراحي شدند.»(5)
«يكي از نخستين طرح هايي كه اندكي پس از تأسيس بنياد كارنگي در سال 1902 از سوي هيأت امناي مزبور به مرحله اجرا در آمد نوشتن تاريخ اقتصادي ايالات متحده بود. نتايج اين پروژه از پيش تعيين شده بود چرا كه مورخان و اقتصادداناني كه انتخاب شده بودند با اي. آر. ا. سليگمن(6) مشاور اين طرح – كه فرزند يكي از خانواده های سرشناس بانكدار نيويورك بود – اتفاق نظر داشتند كه هدف علم اقتصاد نشان دادن اين است كه ثروت خصوصي و رفاه عمومي مانعه الجمع نيستند.»(7)
شمس الدین رحمانی
منابع
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*كنترل فرهنگ (نقش بنيادهاي كارنگي، فورد و راكفلر در سياست خارجي آمريكا)؛ تأليف ادوارد برمن؛ ترجمه دكتر حميد الياسي؛ نشر ني؛ چاپ اول؛ 1366؛ قطع رقعي؛ 314 صفحه. قابل توجه است كه كارنگي يهودي است و راكفلر يهودي الاصل و ظاهراً پروتستان و فورد – همان هنري فورد آمريكايي است كه ثروتمند و صنعتگري آمريكايي و ضد يهود بود، تحت فشارهاي فراوان، مجموعة ثروتها و داراييهايش عاقبت در جهت همراهي و همدلي با يهودي ها قرار گرفت. احتمالاً تعمداً بنياد فورد را در اين گونه برنامه ها وارد كرده اند تا خاطرة ضديت او با يهود يها و دفاع از خانواده و اخلاق را مخدوش و نابود كنند.
1 – كنترل فرهنگ: ادوارد برمن؛ ترجمه دكتر حميد الياسي؛ نشر ني ص 17 و 18.
2 – جنگ جهاني دوم از سال 1939 شروع و در 1945 تمام شد.
3 – همان، ص 19
ثبت دیدگاه