شاخه گلی برای تو
میگویند: عید آمده است
گذرگاه بسته است
از دنیای شاعران
شاخه گلی برای تو میآورم
لنگهکفشی برای «لیونی»
روسرییی برای «مبارک»
و اُفی برای دو «عبدالله»
اسماعیل!
اینجا شِعب ابیطالب است یا کربلا؟
یک شِعب و چند ابوسفیان؟
یک کربلا و چند یزید؟
گذرگاه را بستهاند
دلهای ما گذرگاه نمیخواهد، اسماعیل
ترکش بمبهای «باراک»
پیشانی بچههای ما را هم
سوزانده است
اسماعیل!
دنیا کنار پنجرههایش مرده است
کنار هزاران هزار پنجره
و خونِ کودکانت
در بورسهای نیویورک
معامله میشود
مزایدهۀ خون
مزایدۀ نفت
مناقصۀ عشق…
اسماعیل!
دنیا پر شده از نمرود
از فرعون
از شمر
دنیا پر از گرگ شده است
اما
تو میدانی
شانههای شیطان
با لنگهکفشی
فرو میریزد
تو بهتر از من میدانی
فردا، فرشتگان
دوباره
در باغچههای شما
نیلوفر خواهند کاشت
بلالها از مأذنهها بالا خواهند رفت
سیاهی خواهد مرد
و سواحل غزّه
در هیاهوی بچهها
تنفس آبی خویش را
از سر خواهد گرفت
فضلالله قاسمی
ثبت دیدگاه