… یهودیان انگلستان، که از حق تملک اراضی و عضویت در اصناف محروم بودند، به سوداگری و تخصص در امور مالی گراییدند. برخی از طریق رباخواری توانگر و منفور همگان شدند. اعیان و ملاکان انگلیسی، با وجوهی که از یهودیان به وام گرفته بودند، خود را برای جنگهای صلیبی مجهز ساختند و، در عوض، درآمد املاک خویش را پیش آنها به گرو گذاشتند. این امر بسیار مایه خشم دهقانان میسحی می شد، زیرا معتقد بودند که مشتی نزولخوار یهودی از دسترنج آنان فربه می شوند. در 1144، ویلیام ناریچی جوان را کشته یافتند. یهودیان متهم شدند که او را برای گرفتن خونش به قتل رسانده اند، و به همین سبب محله آنها تاراج و طعمة آتش شد…» (10) ویل دورانت نمی پرسد که چرا در همۀ این گرفتاریها، مردم متوجّه یهودیها می شدند؟ مگر اقلیّتهای دیگر در آنجا نبود؟ آیا واقعاً مردمان اروپا در سالها و قرون متمادی، اینقدر وحشی و خونخوار بودند؟ و یهودیها با آن همه هوش و ظرافت و انسانیّت، مظلوم؟!
امّا با وجود موارد ذکر شده، داستان مارتین لوتر، از همه جالبتر و عجیب تر است.
مارتین لوتر، بنیانگذار پروتستانتیسم «تا سال 1537 استدلال می کرد که یهودیان را برای حفظ معتقدات دینی شان نباید سرزنش کرد زیرا مردان خرفت، ابله و سبکسر ما ـ پاپها، اسقفان، سوفسطسائیان و راهبان ـ با یهودیان چنان رفتار کرده اند که هر مسیحی ترجیح می داد به یهودیت بگرود. هرگاه خود من یهودی می بودم و این مردان سخیف را می دیدم که از مسیحیّت دم می زنند، آرزو می کردم که گراز شوم و مسیحی نباشم. از همۀ شما استدعا دارم که با یهودیان به مهربانی رفتار کنید و کتاب مقدّس را به آنان بیاموزید زیرا تنها در این صورت است که آنها به ما روی خواهند آورد… ولی خودداری یهودیان ازگرایش به آیین پروتستان و اکراه لوتر از رباخواری، وی را نخست با صرّافان یهودی و سپس با همۀ یهودیان دشمن کرد. هنگامی که فردریک، یهودیان را از ساکس بیرون می راند- 1537- لوتر حاضر نشد برای آنان میانجیگری کند. در «گفتارهای سرمیز» لوتر، یهودیان و پاپ پرستان را «بیچارگان خدانشناس» خواند و آنان را به دو شلواری تشبیه کرد که از پارچه واحدی دوخته شده باشند. در سالهای آخر عمر، دشمنی لوتر با نژاد سامی به اوج شدّت رسید و یهودیان را به نام قوم کلّه شق، بی ایمان، پرنخوت، تبهکار و منفور، به باد دشنام گرفت و پیشنهاد کرد که همۀ مدارس و کنیسه های آنان را طعمۀ حریق کنند (و نوشت): «آنان را با گوگرد و نفت، آتش زنید و هرگاه از دستشان برآید، آتش جهنم بر سرشان فرود آورید و این را برای تجلیل خداوند ما و مسیحیّت انجام دهید تا خدا بداند که ما به حقّ مسیحی هستیم. خانه های آنان را خرد و خراب کنید؛ کتاب های دعا، تلمودها و حتّی کتاب مقدّسشان را ازآنان بگیرید. ربیهای آنان را از رباخواری باز دارید و همۀ پول و ذخایر نقره و طلایشان را از آنان بازستانید و هرگاه این اقدامات کفاف نکرد آنها را چون سگان درنده از خاک آلمان برانید…» (11)
ویل دورانت در بخش «یهودیان؛ 1300 تا 1564» (12) باز هم به نظرات لوتر نسبت به یهودی ها برگشته و می گوید: لوتر یهودیان را سخت مورد حمله قرار داده و می نویسد: … رنج و سرگردانی متمادی ایشان نتیجۀ قهر خداوندی است؛ خود را به زور وارد سرزمین مسیحیان کرده اند؛ ایشان با رباخواری بی شرمانه به نعمت و دولت رسیده اند؛ تلمود، خدعه و دزدی و کشتن مسیحیان را از کارهای صواب شمرده است؛ و یهودیان چشم ها و چاه ها را به سم آلوده می ساخته و کودکان مسیحی را می کشته اند تا خونشان را در مراسم دینی خود مصرف کنند… به آلمانی ها نصیحت می کند که خانه های یهودیان را بسوزانند، کنیسه ها و مدارسشان را ببندند، اموالشان را غصب کنند، مردان و زنانشان را به بیگاری بکشند،…» (13)
«… رقابت های اقتصادی نیز در پس این خصومت های دینی پنهان بودند. در زمانی که به پیروی از احکام پاپ، رباخواری درمسیحیان حرام شمرده می شد، یهودیان تقریباً انحصار وام دادن و بهره گرفتن را در سراسر عالم مسیحیّت در دست داشتند. بعدها که بانکداران مسیحی این تحریم دینی را نادیده انگاشتند… نقطۀ اصطکاک و تضادّ تازه ای میان مسیحیان و یهودیان به وجود آمد. هم مسیحیان و هم یهودیان با بهرۀ گران پول وام می دادند و این خود انعکاسی بود از تزلزل اقتصادی آن زمان… وام دهندگان یهودی از رقبای خود بیشتر در معرض خطر بودند و غالباً با اشکال یا به تصادف مساعد، می توانستند بستانکاری خود را وصول کنند… در شمال آلپ تقریباً کلیۀ طبقات، به جز بازرگانان، هنوز بهره گرفتن را رباخواری می دانستند و بانکداران یهودی را به ارتکاب این گناه محکوم می کردند،…» (14)
بعضی از کلمات حضرت رسول صلی الله علیه و آله دربارۀ ربا
اِذا ظَهَرَ الزِّنا وَ الرِّبا فی قَریَةٍ اَحَلّوُا بِاَنفُسِهِم عَذابَ اللهِ.
هنگامی که ناپاکدامنی و رباخواری در میان مردم شهری پدیدار گردد، آنان عذاب خدا را بر خود روا داشته اند.
اَربَعٌ حَقٌ عَلَی اللهِ تَعالی اَن لا یُدخِلُهُم الجَنَّةَ وَ لا یُذیقَهُم نَعیمُها: مُدمِنُ خَمرٍ وَ آکِلُ الرِّبا وَ آکِلُ مالِ الیَتیمِ بِغَیرِ حَقٍّ وَالعاقٌ لِوالدَیهِ.
چهار تن هستند که بر خدا بایسته است که آنان را به بهشت در نیاورد و از نعمتهایش بر آنان نچشاند: میگسار، رباخوار، کسی که مال یتیم را به ناروا بخورد، و ستمکار در مورد پدر و مادر.
اَهوَنُ الرّبِا کَالّذی یَنکِحُ اُمَّهُ وَ اِنَّ اَربَی الرّبا استِطالَةُ المَرءِ فی عِرضِ اَخیهِ.
آسان ترین رباخوارگی بسان آن است که کسی با ماردش ازدواج کند و بدترین ربا آن است که انسان در مورد آبروی برادر دینییش زبان درازی کند.
اَلآخِذُ وَالمُعطِیُ سَواءٌ فیِ الرّبا.
در گناه رباخواری، دهنده و گیرنده ربا برابرند.
عبدالله راستگو
پاورقی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
10- همان؛ صفحات 500 و 501.
11- ویل دورانت؛ ج 6؛ ص 500.
12- همان؛ فصل سی و دوم؛ صفحات 850 تا 884
13- همان؛ ص 859.
14- همان؛ صفحات 860 و 861
ثبت دیدگاه