گلوله بر دشنه دارم، میهنم
اما می گویم: چشم انتظارم باش
دست هایم از قفا بسته است
اما
برای تو
ـ آه ای زخم من ـ آواز می خوانم!
به تو خیانت نکرده ام
به من خیانت مکن!
من تو را نفروخته ام
تو هم مرا مفروش
میهن مزامیر بینوا و چهره های گمشده
میهن ریشه های کینه توز
میهن توفان ها و تندرها و شب های زمهریر
میهن باغ های اسیر و دست های ملتمس
میهن دروغ های کهن
میهن رؤیاها و پیامبران
آیا رازدار تو باشم؟
یا تو ـ ای خنجر خورده ـ
رازدار منی؟
میهن گسستگی،
تبعید و کشتار و خیمه گاه
میهن جامه دان ها و فرودگاه های غریب
و بندرها
میهن خشم
میهن شعله
ای که یک میلیون پناهنده
دست تو را با اشک می بوسند
من به عشقی
که تا سرحد جان ایستاده است
ایمان آوردم
پس به تو می گویم:
چشم انتظارم باش
گلو بر دشنه دارم من
امّا می گویم
در انتظارم باش.
سمیح القاسم
ثبت دیدگاه