مقدمه
اسرائیل و کانون های قدرت و ذی نفوذ یهودی در آمریکا و اروپا با دسیسه ای برنامه ریزی شده، ضمن به انحراف کشاندن پدیده بسیار شگفت انگیز و کم نظیر بیداری اسلامی در منطقه و تا شمال آفریقا، اوضاع را به گونه ای مدیریت کرده و سمت و سو دادند تا ضمن حفظ موقعیت رژیم جعلی اسرائیل و بلکه تقویت و تحکیم وضعیت اشغالگران صهیونی، همان رؤیای کهنه ی نیل تا فرات را نیز به شکلی دیگر، اما این بار در پوشش گروه های تکفیری مدعی اسلام خواهی جامه ی عمل بپوشانند. پیدایش و گسترش قارچ گونه این جریان های مرتبط با اسرائیل و کانون های صهیونیستی غرب با ماسک و پوشش دین مبین اسلام، نه فقط تکاپویی نافرجام در مسیر اسلام هراسی و نمایش چهره ای خشن، بی رحم و ضدانسانی از اسلام و مسلمانی، بلکه حربه و حرکتی انحرافی برای مقابله با جریان مقاومت اسلامی و کانون مرکزی آن، یعنی انقلاب اسلامی ایران بود.
این دسیسه کاملاً در خدمت اهداف و راهبرد صهیونیسم طراحی و اجرا شده بود و از سوی قدرت های بزرگ جهانی، به ویژه ایالات متحده ی آمریکا و اتحادیه ی اروپا، مورد حمایت سیاسی، اطلاعاتی، مالی و نظامی قرار گرفت. آن ها به دلیل وابستگی به اردوگاه صهیونیسم با تمام توان از این پروژه ی صهیونیسم جهانی حمایت و پشتیبانی به عمل آوردند و از هیچ حمایت و کمکی در حد امکانات و مقدورات خود نسبت به آن دریغ نورزیدند و کوتاهی نکردند. اما براساس اراده و سنت الهی و همّت و مقاومت مردان مؤمن و مخلص لشکر خدا، این دسیسه ها به تدریج نافرجام ماند و به عکس به پیروزی اسلام ناب منجر و منتهی گردید؛ آن چنان که امروز گروه های تکفیری و تروریستی و در رأس همه ی آن ها داعش به عنوان لشکر پیاده ی اسرائیل در جهان اسلام با شکست و هزیمت شگفت آوری مواجه شده است. جغرافیایی را که قرار بود طبق نقشه کانون های صهیونیستی، این گروه ها مناطق امن و خط سبز دولت جعلی اسرائیل قرار دهند، یکی پس از دیگری آزاد و فتح گردیده و در اختیار نیروهای مقاومت ضدصهیونیستی قرار گرفته و می گیرد. این رویدادهای غیرقابل پیش بینی از سوی مراکز پژوهشی و اطلاعات غربی ـ یهودی، امروز به کابوس رژیم غاصب صهیونیست و مقامات سیاسی و نظامی جنایتکار آن رژیم تبدیل شده است. آن ها امروز شگفت زده، هراسناک و با عصبانیت تمام ناظر شکنندگی و تزلزل کاخ شیشه ای خود در فلسطین اشغالی هستند. کاخی که برای بنا و استحکام آن از هیچ جنایت و خون ریزی و وحشی گری دریغ نورزیده اند. بنابراین، چندان عجیب نیست که سران و مقامات حاکمیت صهیونیستی در فلسطین اشغالی و رهبران صهیونیسم به هر دری می زنند و با توسل به سران دولت های آمریکا و اروپا و روسیه برای فرار و نجات خود از گردابی که خود بانی آن بوده اند، پریشان زده و سراسیمه تلاش می کنند. تکاپوی جنون آمیز مقامات اسرائیل و اعتراف تلخ و در عین حال فریبکارانه و شیطنت آمیز رسانه ها، نویسندگان، مورخان و استراتژیست های اسرائیلی نشانگر این واقعیت است که چند نمونه ی آن عیناً برای علاقمندان، به شرح زیر نقل می شود.
در نشریه صهیونیستی «یسرائیل هیوم» مقاله ای به قلم عودید گرانوت، با عنوان «ایران در سوریه؛ خط قرمز اسرائیل» به چاپ رسیده که در آن نسبت به حضور نیروهای مقاومت اسلامی در مناطق همجوار فلسطین اشغالی ابراز نگرانی و اعلام خطر شده است.
نویسنده در مقاله روز 23 مرداد 1396 ش/ 14 اوت 2017 م، در این خصوص، چنین هشدار می دهد:
«این اولین بار از زمان شکل گیری زمین لرزه ]پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط سلطنت پهلوی در ایران[ در خاورمیانه است که اسرائیل خود را در مقابل تهدیدی به نام «هلال کوچک شیعه» در مرزهای شمالی اش یافت؛ سخن درباره منطقه ای است که حزب الله و شبه نظامیان شیعه تحت حمایت ایران در کنترل خود دارند. این منطقه از رأس الناقوره تا مثلث مرزی اسرائیل ـ سوریه و اردن در جنوب ارتفاعات جولان امتداد دارد.
این حضور … به طور حتم خطری است که هرگز نباید نسبت به آن بی توجه بود.»
نویسنده با اشاره به بی توجهی ایالات متحده و روسیه نسبت به خطر حضور ایران در منطقه برای اسرائیل، می افزاید:
«این واقعیت که اسرائیل تا به امروز، در درخواست های خود جهت دور ساختن نیروهای حامی ایران از مناطق نزدیک به مرزهای جولان و نیز درج این موضوع در توافق نامه آتش بس امضا شده بین روسیه و آمریکا با شکست مواجه شده، بیانگر خطرات این مشکل است. ]…[ با توجه به توان نظامی نیروهای متخاصم ]نیروهای ایران، حزب الله و شبه نظامیان شیعه[ سخن درباره خط قرمز برای اسرائیل است؛ اگر قدرت های بزرگ نتوانند این نیروها را از مرز ]فلسطین[ دور سازند، اسرائیل باید به تنهایی وارد عمل شود. باید راهبرد عدم دخالت نظامی در جنگ سوریه که شش سال است ادامه دارد، پایان دهد.»
این نویسنده ی اسرائیلی، علی رغم اعتراف و اعلام خطر نسبت به حضور قدرتمندانه نیروهای مقاومت در جوار مرزهای فلسطین اشغالی، با طرح ضرورت دخالت نظامی اسرائیل، به گونه ای سعی کرده تا هم قدرت تهاجمی این رژیم را به رخ کشیده و هم وانمود کند که اگرچه عمق استراتژیک اشغالگران کوچک و محدود است اما آن ها محصور نیستند و در بن بست قرار ندارد.
این در حالی است که «ایال زایسر» نویسنده ی دیگر اسرائیلی، یک روز بعد یعنی در 24 مرداد 1396ش/ 15 اوت 2017م، در همان نشریه می نویسد:
«این هشدار از سوی رئیس موساد داده شد که گفت: ایران سرگرم ورود سریع به خلاء ایجاد شده در منطقه پس از شکست داعش است و تلاش دارد تا سلطه ی منطقه ای ممتد خود از تهران تا یمن و نوار غزه و لبنان را تحقق بخشد.
… در سوریه نیز ایران دامنه ی نفوذ خود را در مناطق گسترده ای از کشور بسط داده است. همه این ها با حمایت و موافقت روسیه و در مقابل دیدگان باز و یا بسته ی واشنگتن انجام شده است.»
نویسنده تهاجم نظامی اسرائیل به لبنان و جنگ وحشیانه ی 33 روزه را اقدامی برای مهار ایران با تحریک آمریکا قلمداد کرده و افزوده است:
در جنگ دوّم لبنان، دولت جرج بوش اسرائیل را وادار به تهاجم به حزب الله برای مهار ایران کرد. ]…[ اما نتوانست توان حزب الله را از بین ببرد. مسأله ی مهم تر آن که، مانع از عمق یافتن تسلط ایران بر سواحل خاورمیانه هم نشد. بعد از لبنان نوبت به غزه رسید و امروز هم نوبت سوریه است.»
«ایال زایسر» با اشاره به این که ایران توانسته «مشروعیت حضور طولانی مدت در سوریه» را به دست آورد و «فراتر از آن به گذرگاه زمینی بین تهران، بغداد، دمشق تا بیروت» دست یابد، می افزاید:
«همه ی این ها در حالی رخ می دهد که اسرائیل و اردن خود را در مقابل هلال شیعی در مرزهای شمالی خود تنها یافته اند.»
«الون بن دیوید» نویسنده ی دیگر اسرائیلی نیز در مقاله ای که در 5 شهریور 1396ش/ 27 اوت 2017م، در نشریه صهیونیستی معاریو به چاپ رسیده به صراحت نوشت: «خطر ایران به ما بازگشت».
این نویسنده اسرائیلی با اشاره به سفر اخیر یوسی کوهن رئیس سازمان جاسوسی موساد به آمریکا و دیدارش با مقامات امنیتی و اطلاعاتی بلندپایه واشنگتن تصریح کرد:
«حکومت آمریکا نگرانی اسرائیل را نسبت به ایران به خوبی درک می نماید. اما وقت فراغتی برای پرداختن به موضوع سوریه و حتی ایران ندارد. ]…[ بعد از آن که آمریکایی ها شانه ی صمیمانه خود را کنار زده و کتف سرد خود را به اسرائیل دادند، بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل با سرعت عازم شهر سوچی ]در روسیه[ شد ]تا با ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه دیدار کند[.»
نویسنده روابط نتانیاهو با پوتین را یک ذخیره راهبردی برای رژیم صهیونیستی دانسته و می نویسد:
«نخست وزیر اسرائیل هروقت بخواهد از سوی رئیس جمهور روسیه استقبال شود موضوع ساده ای نیست؛ حتی اگر درخواست ملاقات وسط مرخصی پوتین هم باشد، باز هم پذیرفته می شود. این یکی از ذخایر راهبردی است که نتانیاهو به خوبی موفق به ایجاد آن شده است. پوتین به نتانیاهو احترام می گذارد.»
محمدتقی تقی پور
ثبت دیدگاه