حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

افزونه جلالی را نصب کنید. Tuesday, 8 July , 2025 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1256 تعداد نوشته های امروز : 0×
12 آذر 1396 - 9:59
شناسه : 5578
بازدید 264
5

«و سراجاً منیراً»؛ و پیغمبر چراغی نوربخش بود. … اینچنین نیست که چراغ اگر بخواهد نور بدهد، نور میدهد؛ اگر نخواهد نور نمی دهد. چراغ روشنم چه بخواهد و چه نخواهد، وجودش هرجا هست، آن محیط منور و نورانی است. خدا پیغمبر را تشبیه کرده به این چراغ، چراغ خاموش نه؛ چراغ روشن، چراغ منیر. […]

ارسال توسط :
پ
پ

«و سراجاً منیراً»؛ و پیغمبر چراغی نوربخش بود. … اینچنین نیست که چراغ اگر بخواهد نور بدهد، نور میدهد؛ اگر نخواهد نور نمی دهد. چراغ روشنم چه بخواهد و چه نخواهد، وجودش هرجا هست، آن محیط منور و نورانی است. خدا پیغمبر را تشبیه کرده به این چراغ، چراغ خاموش نه؛ چراغ روشن، چراغ منیر. هرجا هست، فضای زندگی پیغمبر و آن محیط اصلاً منوّر است. با اخلاقش، با رفتارش، با کیفیت عملش، با برخوردش، با دانشش، با حکمتش فضا را منوّر می کرد؛ چه به کسی درس می داد، چه درس نمی داد. نور پیغمبر فقط آن وقتی نبود که به مسجد میرفت و مردم را موعظه می کرد؛ آن وقتی هم که در خانه اش نشسته بود، آن وقتی هم که حرف نمی زد، آن وقتی هم که در کوچه داشت راه می رفت، آن وقتی هم که در میدان جنگ بود، در تمام این اوضاع و احوال، وجود پیغمبر نور می داد؛ منور و نوربخش بود؛ برای خاطر این که تمام حرکات و سکنات و الفاظ و گفتار پیغمبر، یکپارچه در خدمت خدا و در راه خداست.»

«الّذین یتّبعون الرسول النّبیّ الامّیّ»؛ آنان که از پیامبر امّی پیروی می کنند. … آن پیامبر امّی، «الّذی یجدونه»؛ که می یابند او را، «مکتوباً عندهم»؛ در نزد خود نوشته شده، «فی التّوراة والانجیل»؛ در کتاب تورات و کتاب انجیل، که این دو کتاب، بشارت آمدن پیغمبر را دادند.

ویژگیهای شخصی پیامبر
قبل از بعثت پیغمبر، مومنینی در مکه بودند…، همان کسانی که دین حنیف را داشتند. پدران و اجداد پیغمبر، مومن بودند .

پیغمبر در یک خانواده بزرگ، یک خانواده معروف با ریشه های اشرافی، متولد شد .البته خود پیغمبر تصادفاً در دوران ولادت و بعد از ولادت و دوران کودکی و نوجوانی با فقر زندگی کرد، که این یک امر عارضی بود؛ و الّا خانواده بنی هاشم جزء شاخه های معتبر و جزء روسای قریش بودند و جزء خانواده های اشرافی به حساب می آمدند .
می‌دانید که عموهای پیغمبر چه کسانی بودند و چه احترامی داشتند. خود جناب حمزه یا ابولهب یا دیگران جزء خانواده های ممتاز محسوب می شدند. در چنین خانواده‌ای، رسول خدا متولد شد.

در چنین شرایطی پیغمبر اکرم ظهور کرد؛ آن هم از خانواده و از شجره ای که برخورد با آن خانواده و آن قبیله، به آسانی برای همه ممکن نبود . اگر پیغمبر از میان خانواده های ضعیف یا افراد پایین اجتماع برگزیده می‌شد، برخورد با او برای قدرتمندان آسانتر بود و احتمال اینکه این درخت ریشه بدواند، کمتر بود. پیغمبر در یک خانواده بزرگ و معروف با ریشه های اشرافی، متولد شد.
البته خود پیغمبر تصادفاً در دوران ولادت و بعد از ولادت و دوران کودکی و نوجوانی با فقر زندگی کرد، که این یک امر عارضی بود. … این انسان که در طول دوران زندگی اش تا ۴۰ سالگی، اخلاق و رفتار و شخصیت او همه را تحت تأثیر قرار داده بود، در این سنین دعوت خودش را آغاز کرد، که همه اینها شرایطی بود برای این که نهال اسلام باقی بماند .

پدر آن بزرگوار ،بنا بر روایتی ، قبل از ولادتش، و بنا بر روایتی دیگر، چند ماه بعد از ولادتش از دنیا می‌رود و آن حضرت پدر را نمی بیند .
به رسم خاندانهای شریف و اصیل آن روز عربستان که فرزندان خودشان را به زنان پاکدامن و دارای اصالت و نجابت می‌سپردند تا آنها را در صحرا و در میان قبایل عربی پرورش دهند، این کودک عزیز چراغ خانواده را به یک زن اصیل نجیب به نام حلیمه سعدیّه ـ که از قبیله ی بنی سعد بود ـ سپردند. او هم پیامبر را در میان قبیله خود برد و در حدود ۶ سال آن کودک عزیز و آن درّ گرانبها را نگه داشت، به او شیر داد و او را تربیت کرد. لذا پیامبر در صحرا پرورش پیدا کرد.
گاهی این کودک را نزد مادرش ـ جناب آمنه ـ می آورد و ایشان را می دید و سپس باز می گرداند. بعد از ۶ سال که این کودک از لحاظ جسمی و روحی پرورش بسیار ممتازی پیدا کرده بود ـ جسماً قوی، زیبا، چالاک و کارآمد؛ از لحاظ روحی هم متین، صبور، خوش اخلاق، خوش رفتار و با دید باز، که لازمه زندگی در همان شرایط است ـ به مادر و به خانواده برگردانده شد. مادر، این کودک را برداشت و با خود به یثرب برد، برای اینکه جناب عبدالله را ـ که در آنجا از دنیا رفت و در همان جا هم دفن شد ـ زیارت کنند. بعدها که پیامبر به مدینه تشریف بردند و از آنجا عبور کردند، فرمودند: پدر من در اینجاست و من یادم هست که برای زیارت پدرم، با مادرم به اینجا آمدیم . در برگشتن در محلی به نام ابواء، مادر هم از دنیا رفت و این کودک از پدر و مادر ـ هر دوـ یتیم شد.امّ ایمن او را به مدینه آورد و به دست عبدالمطلب داد .
عبدالمطلب مثل جان شیرین از این کودک پذیرایی و پرستاری می کرد. در شعری عبدالمطلب می گوید که من برای او مثل مادرم . این پیرمرد حدود ۱۰۰ ساله ـ که رئیس قریش و بسیار شریف و عزیز بود ـ آنچنان این کودک را مورد مهر و محبت قرار داد که عقده ی کم محبتی در این کودک مطلقاً به وجود نیاید؛ و نیامد. شگفت آور این است که این نوجوان سختی های دوری از پدر و مادر را تحمل می کند، برای اینکه ظرفیت و آمادگی او افزایش یابد؛ اما یک سر سوزن حقارتی که احتمالاً ممکن است برای بعضی از چنین کودکانی پیش بیاید، برای او به وجود نمی آید. عبدالمطلب آنچنان او را عزیز و گرامی می داشت که مایه تعجب همه می شد .
در کتاب‌های تاریخ و حدیث آمده است که در کنار کعبه برای عبدالمطلب فرش و مسندی پهن می‌کردند و از آنجا می نشست و پسران او و جوانان بنی هاشم با عزت و احترام دور او جمع می شدند . وقتی عبدالمطلب نبود یا در داخل کعبه بود، این کودک می‌رفت روی این مسند می نشست. عبدالمطلب که می آمد، جوانان بنی هاشم به این کودک می‌گفتند بلند شود، جای پدر است؛ اما عبدالمطلب می‌گفت: نه، جای او همان جاست و باید آنجا بنشیند. آن وقت خودش کنار می نشست و این کودک عزیز و شریف و گرامی را در آن محل نگاه می داشت. ۸ ساله بود که عبدالمطلب هم از دنیا رفت .
روایت دارد که دم مرگ، عبدالمطلب از ابوطالب ـ پسر بسیار شریف و بزرگوار خودش ـ بیعت گرفت و گفت این کودک را به تو میسپارم ؛ باید مثل من از او حمایت کنی . ابوطالب هم قبول کرد و او را به خانه خودش برد و مثل جان گرامی، او را مورد پذیرایی قرار داد. ابوطالب و همسرش ـ شیر زن عرب؛ یعنی فاطمه بنت اسد، مادر امیرالمومنین ـ
تقریباً چهل سال مثل پدر و مادر، این انسان والا را مورد حمایت و کمک خود قرار دادند. نبی اکرم در چنین شرایطی دوران کودکی و نوجوانی خود را گذراند .
خصال اخلاقی والا، شخصیت انسانی عزیز، صبر و تحمل فراوان، آشنایی با دردها و رنج هایی که ممکن است برای یک انسان در کودکی پیش بیاید، شخصیت در هم تنیده ی عظیم و عمیقی را در این کودک زمینه‌سازی کرد .
در همان دوران کودکی، با جناب ابوطالب به سفر تجارت رفت .

به تدریج این سفرهای تجارتی تکرار شد، تا به دوره جوانی و دوره ازدواج با جناب خدیجه و به دوران ۴۰ سالگی ـ که دوران پیامبری است ـ رسید .

 

برگرفته از کتاب شعاعی از نیّر اعظم صلی الله علیه و آله؛ انتشارات سروش؛صفحات 3 الی 9.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.