که از خاک وطن خضاب بسته ای
هنوز در تبعید
دوری ات می فشرد
و گیاه غصه ات می پوشاند.
ترانه هایت
انتظار است
و کوچ از مداری به مداری دیگر.
آنکه دوست می داشتی
از تو دور افتاد
دیدنی در کار نیست
چهره اش
و خانه اش دور است
تو اینک تنهایی
و قطار گذشته است
تو اینک تنهایی.
اطرافیان
با تاس و نرد سرگرمند
تو اینک تنهایی
با سکوت دریا
و از بوریای خانواده دوری
آنکه چشم انتظارش بودی
نیامد
فیروز (1)
با صدای شکسته اش
آواز می خواند
از نسلی
که غم و سکوت و شب انتظار
پیشه کرده است
کی از این حصار رها می شویم
کی از این حصار …
محمّد القیسی
ثبت دیدگاه