لااله الا الله
وقتي بحث نظري و معارفي پيش ميآيد، تقريبا همه ميدانيم كه اسلام براساس توحيد بنا شده و توحيد هم يعني اينكه خداوند احد واحد قادر متعال ازلي ابدي، خالق همه جهان است و همه چيز زير سيطره قدرت بيچون و چراي اوست و او عين لطف و رحمت است و نعمتهاي بسيار به ما عطا كرده است و همه اين معاني در عبارت كوتاه و زيبا و عميق لا اله الا الله مستتر و مندرج است؛ كه همه الهها و الههها را نفي و فقط الله را اثبات ميكند.
اما آيا در زندگي عملي، فردي و اجتماعي، در دنياي سياست و اقتصاد، در جهان فرهنگ و هنر هم اين شعار و آن معني سلطه دارد؟
آيا ما بهعنوان فردي مسلمان چنين هستيم كه در هر كارمان فرق اله و الله را بدانيم و آن را نفي كنيم و اين را انتخاب؟
آيا توجه داريم كه در ميان صدها و هزاران اله و الله و بت و طاغوت، «بدترين بتها، بت نفس است» و هواي نفس و غرايز و خودخواهيهاي ما صحنه گردان بسياري از رفتارها و ايدهآلهاي ماست؟
آيا ميدانيم كه تقوي و تزكيه يعني دهنه زدن به اسب سركش نفس و كنترل كردن هيجان، غريزه، آرزو، حرص، طمع، خشم و شهوت؟
آيا در نظام اقتصادي و سياسي و قواعد اجتماعي، اين جهتگيري را رعايت ميكنيم؟
لا اله الا الله و استغفرالله
چهره و سابقه و كار كردن آن جاسوس اسرائيل در تلويزيون(1) و مطبوعات، با آن حال و هوا و تخصص و روابط و ذكر اين نكته كه اولين نقطه نفوذ او استفاده مالي بوده است، بهجاي خود؛ اما اين سوال به ذهن ميآيد كه مديران و مسئولان و كارشناسان ما، چقدر در مقابل وسوسههاي مالي، حساسيت دارند؟ در همين ايام گروه پانزده، بيست نفره فساد مالي را هم داشتيم(2) كه در سطحي وسيع و با جسارت اقدام به تحريف و تحريك و جوسازي كردند- لااقل تا همين مقداري كه اعلام شده- كه بازهم عنصر اصلي تحريكشان پول و ثروت بادآورده بود؛ و شهرام جزايري و امثال اينها و اينكه گاهي مسئولان قضايي ميگويند دهها از اين پروندهها در دست بررسي و تحقيق و اقدام دارند؛ نيز بوده و هست.
آيا ميدانيم كه اين فرهنگ پولپرستي و ثروتاندوزي و حرص به مال دنيا، بيش از همه گروهها و نحلهها در فرهنگ يهودي ريشه دارد؟ و اگر امروز، دنياي غرب تحت سيطره يهود است و يهود با ثروت فوقالعاده، نگاه و انديشه و فكر و فرهنگ خود را به همه تلقين ميكند، آيا واقعا اين خطر را نبايد جدي گرفت؟
لابد دليل و برهان ميخواهيد. با قرآن كريم شروع ميكنيم:
سوره بقره، آيه 96: يهوديها را حريصترين مردم به زندگي مييابي…
سوره آل عمران؛ آيه 76: بعضي از آنها كسانياند كه اگر ديناري به آنها امانت دهي به تو برنميگردانند مگر اينكه بالاي سرشان بايستي. اينها همان يهوديها هستند كه از در غرور، معتقدند كه هيچ ملتي بر آنها حقي ندارد و نميتواند به آنها اعتراض كند…
سوره توبه، آيه 34: اي كساني كه ايمان آوردهايد، بسياري از احبار (علماي يهود) و رهبان، اموال مردم را به باطل ميخورند و از راه خدا جلوگيري ميكنند.
سوره نسا، آيه 161: با وجود آنكه از رباخواري نهي شده بودند، اما به آن ميپرداختند و ميپردازند.
سوره طه، آيات 88 تا 90: سامري برايشان گوساله طلايي درست كرد و آن را «اله» قوم و «اله» موسي معرفي كرد و آنها را به پرستش آن دعوت نمود و آنها هم پذيرفتند.
و آيات بسيار ديگري كه نشانه شدت ماديگري و پولپرستي و دنياطلبي يهود است. علت اين امر هم به سبب حسادت(3)، بياعتقادي به معاد(4)، نژادپرستي(5)، قساوت قلب(6)، قتل انبيا(7)، مغضوب و ملعون(8) بودن و كينه داشتن به اهل حق و عدالت(9) و فساد در ارض(10) است.
همين جا دو نكته را هم تذكر بدهيم:
اول اينكه كساني ممكن است بلافاصله، مخالفت با يهود را روحيه نفرت نژادي و ضديت با يهود (آنتي سميستيم) و از اين قبيل تلقي كنند در حاليكه يادشان باشد كه آنچه نقل كرديم، آيات الهي از كلام الله مجيد است نه عبارات بشري. علاوه بر اينكه اسلام – و عقل آدمي هم- با نژاد و ژن و كروموزوم كاري ندارد كه آن از عهد انسان خارج است؛ بلكه مطلب بر سر اعتقاد و عمل است. هركه دنياطلب و رباخوار و قسيّالقلب و مفسد فيالارض و شهوتپرست باشد، ملعون و مطرود است چه يهودي باشد و چه به هر دين و اعتقاد و مسلك ديگري. «و هركه به خدا و معاد اعتقاد داشته باشد و عملي صالح كند انشاالله اهل نجات است»(11) اگر هم يهودي باشد.
دوم اينكه ماديت و پولپرستي يهود فقط در اسلام و قرآن گفته نشده بلكه اروپاييها هم در اين زمينه به تفضيل تحقق و بررسي كردهاند و يك مورد آن – كه بسيار جالب است- ورنر سومبارت، محقق آلماني است كه در سال 1911 كتابي نوشته است بهنام «يهوديان و حيات اقتصاد مدرن»(12) كه بسيار خواندني است و كاملا هم به شيوه تحقيق علمي- اروپايي و در جواب كتاب «پروتستانها و مناسبات سرمايه داري» ماكس وبر است.
كساني كه به محض انتقاد از يهوديها، مورمورشان ميشود و ياد كورههاي آدمسوزي ميافتند. آثار ماكس وبر را ميشناسند، اما اسم سومبارت را اصلا نشنيدهاند و بعضيهايشان اصلا تحريك هم نميشوند كه بروند ببينند اين كتاب چيست و چه نوشته است.
سومبارت در كتاب خود به تفصيل و با دقت و با دلايل علمي و شواهد دقيق نشان ميدهد كه اقتصاد و سرمايهداري و ربا و بانك و بورس و فروشگاه هاي زنجيرهاي و سوپرماركت و تبليغات تجارتي و… همگي حاصل عشق و علاقه يهود به پول و طلا و سرمايه است.
سومبارت هم هيچ كاري با نژاد يهود ندارد، بلكه عادتها و تربيت و آموزش و فرهنگ و فهم و نگاه يهودي را تجزيه و تحليل ميكند و توضيح ميدهد. و براي ما نزديك يك قرن بعد از تأليف اين كتاب، اين همه شباهت فرهنگ اجتماعي دلالمنش رايج در روزگار ما با اين كتاب، شگفتآور است و البته بيش از آن دردآور و شرمآور و زجرآور.
اقتصاد و فرهنگ اسلامي، اساسش رضايت از نعم الهي و قناعت و صبر و اسراف نكردن است در حالي كه اقتصاد يهودي سرمايهداري برمبناي پرخوري، حرص، طمع، لذتجويي و اسراف است.
فرهنگ اسلامي براي هر حركتي، نيت قربه اليالله را لازمه كار ميداند، اما فرهنگ شهوتپرست مصرفگرا، بيشتر خوردن و بيشتر لذت بردن و هيچ اعتنايي به خدا و پيغمبر و دين نكردن است.
فرهنگ اسلامي، همراه قناعت و صبر و رضايت و ممنوعيت اسراف، بيكاري و مفتخوري را ممنوع ميكند به همين علت همه بايد در حد توان كار كنند- كه عبادت است و مرگ در اين راه شهادت- اما بايد از اسراف پرهيز كرد و قانع بود. تحصيل مال مفت هم ممنوع است، چه پيدا كردن پول باشد، چه رباخواري و حقهبازي و قماربازي كه همه اينها ممنوعيت و حرام بودنش به سبب كار نكردن و پول مفت و مجاني به دست آوردن است.
ما امروز در جامعه كدام يك از اين دو شيوه را داريم؟
آنچه در جامعه اسلامي بايد رعايت شود، بيش از همه «عدالت» است. چرا گاهي مسئولان ما براي راضي نگهداشتن مردم، دم از «رفاه» ميزنند؟ آن هم رفاه در حد زيادتر خوردن و زيادتر كيف كردن؛ و نه بهداشت بيشتر و آموزش و پرورش كاملتر و امنيت زيادتر. امروز در ميان ما رفاه به معني هر چه بيشتر تلذذ و تمتع است. آيا عبارت «مرفهان بيدرد» يادمان رفته؟ چرا سليقه مرفهان و رفاهطلبان بيشتر مورد نظر و توجه قرار گرفته است؟
معمولا در مقابل چنين سوالي زود پاسخ داده ميشود كه: «چقدر مردم بايد زجر بكشند؟ بگذاريد كمي هم راحت باشند؛…» در حاليكه اين سخن مغلطه است. در تمام دوران 30 ساله انقلاب و درست در بحبوحه هشت سال جنگ، هرگز گرفتار زجر و قحطي و ناراحتي نبودهايم، اما دستگاههاي تبليغاتي ما – و خصوصا صدا و سيما- هيچگاه نتوانستهاند اين مفاهيم را درست مطرح كنند. بطور مدام گفته ميشود كه يارانه نان و آب و بنزين و… را حذف كنيد؛ اما نتيجهاي ندارد. تازه اينها مواردي است كه به بنبست خوردهايم. والا تا قبل از، ازكار افتادن توربينهاي مولد برق، پيشينه مصرف برق ما چگونه بود؟ هنوز هم بنزين؛ آب تهران؛ نان؛ مصرف قند و شكر در شيريني فروشيها؛ و… و… و…. و اينها همه در فرهنگ مصرفي افراطي سرمايهداري است.
صدا و سيما به بهانه نداشتن بودجه، پول تبليغات را از «سرمايهداران» ميگيرد؛ سرمايه دار هم پول تبليغات را روي قيمت جنس ميكشد و از جيب مردم درميآورد و تبليغات چه ميگويد؟: زياد بخوريد؛ زياد بپوشيد؛ زياد لذت ببريد؛ زياد مصرف كنيد؛ و….
و يادمان باشد كه خرج زياد صدا و سيما به علت تعدد شبكهها بعد از پايان جنگ تحميلي شروع شد و قرار بود براي جلوگيري از خطر روي آوردن مردم به ماهواره و ويدئو، شبكهها را افزايش بدهيم و داديم. آيا حل شد؟ آيا امروز ديگر از دام ماهواره و ويدئو و سيدي و تلفن همراه و تصاوير مستهجن و فيلمهاي آنچناني رستيم؟ يا 8 شبكه را يكي پس از ديگري رد ميكنيم و ميبينيم در همهاش دو نفر نشستهاند صحبت ميكنند! و آن را خاموش ميكنيم و مي رويم سراغ كامپيوتر و سيدي و…؟
آيا اگر دو تا از شبكهها را تعطيل كنيم، يا حتي 3 تا 4 تا را واقعا حادثهاي رخ ميدهد؟
آيا از احتياج به پول آگهي آزاد نميشويم؟ و از شر برنامههاي بيمحتواي تكراري و بيمزه؟
آيا كسي هست كه به اين حرفها گوش بدهد؟
لا اله الا الله
و آيا اين قلم گناهكار دارد به خدمتگزاران اسلام و مسلمين توهين ميكند و مسئولان را تضعيف مينمايد؟ و در مقابل زحمات فراوان مديران مسلمان، كفران و ناسپاسي ميكند؟
بانكهاي ما تبليغ ميكنند كه 12 درصد، 15 درصد، 17 درصد بهره ميدهند و براي اينكه رباي حرام نباشد، هزار اسم و عنوان ديگر برايش ميگذاريم، اما آيا واقعا از دست نزولخواري جستهايم؟ همين بانكها با همين بهرهها، ساختمانهاي غولپيكر ميسازند و هر چند وقت دزديهاي عجيب و غريبي كه همين پولهاي مفت و حرام و حرص و آز ايجاد ميكنند و با تبليغهاي فراوان خصوصا 100 ماشين سواري، بعد 200 تا… تا 17و تا…
و اين ماشينها كه معلوم نميشود آيا به برندگان داده ميشود يا نه! اما تبليغاتش و مفت و مجاني به دست آوردنش، تصادفي و به قرعه و با سپردههاي اندك به آن رسيدن، با فرهنگ ما چه ميكند، آيا كسي به فكرش هست؟
واقعاً نظام اقتصادي سرمايه داري يهودي، با اعتقاد و دين و اسلام و قرآن و قناعت و صرفهجويي و رضايت چه ميكند، كسي به فكر هست؟
به ماشينها هم توجهي بكنيم تا معاني پشت پرده آنها را هم بيشتر بفهميم.
الان شيكترين و بهترين اتومبيلهاي «ملي» و «وطني» ما پژوست. پژوي پارس و جيالايكس و 504 و 602 و… (از باب ملي بودن به همين اسمها توجه بفرماييد!)
كارخانه پژوي فرانسه متعلق به يهوديهاست و در زمان شاه معدوم، نمايندگي آن در ايران از آن «صالح چيتايات» بود كه هم يهودي بود و هم فرماسون و هم روابط فراوان با صهيونيستها داشت و هم تفضيل حال و روزش را در كتاب سهجلدي مفصل اسماعيل رائين؛ «فراموشخانه و فراماسونري در ايران»، با عكس و تفصيلات ميتوان ملاحظه كرد.
اين آدم، نمايندگي پژو در ايران را با نام و طرح «شبديز» نامگذاري و مشخص كرده بود و ما هم بعد از مدتها كش و قوس و بهجاي پيكان –كه همان هيلمن انگليسي و آنهم متعلق به جهودهاي انگليس بود- جايگزين كرديم و با تفاخر، خط توليد برايش ساختيم و بهترين مدل و فريبندهترين شكل و قيافه را با نام نامي «سمند» نامگذاري كرديم. مقايسه كنيد سمند را با شبديز و به اين سوال پاسخ دهيد كه چرا اين شباهت ايجاد شده است؟ اگر به جوابي نرسيديد و يا اگر مثل بعضيها حالت پرخاش بهخود گرفتيد كه: اي آقا؛ شماها گرفتار تئوري توهم توطئه هستيد؛ همه چيز را خائنانه و سياه ميبينيد؛ و… لطفا در همين حال شور و حرارت به سئوال ديگر هم پاسخي در خور بفرماييد:
علامت ماشينهاي پژو، شيري است كه بر روي دوپا ايستاده و از نيمرخ ترسيم شده كه بر عقب و جلو همه ماشينهاست. اين علامت چه معني دارد؟
جواب عجيبي كه لابد سخت برآشفتهتان ميكند: علامت سلطنت داود. يعني در آينده دنيا تحت حكومت شاه داود يهوديها قرار ميگيرد و اين علامت از حالا اين مژده را ميدهد.
بازهم ميتوان گفت: خوب كه چي؟ يعني يهوديها الان بر ايران حاكم شدهاند؟
اگر گفته بوديد: آيا صهيونيستها بر ايران حاكم شدهاند؟ بلافاصله عرض ميكردم: غلط كردهاند! مگر به خواب ببينند! آنها اگر ميتوانند خود را از كابوس حزبالله لبنان و حماس و غزه نجات دهند. اما اگر صحبت يهوديها باشد و در بخش فرهنگ، آن وقت با اين قاطعيت و با اين راحتي نميتوانستم رجز بخوانم و جوابتان را بدهم.
امروز يهوديها در ايران ظاهرا حدود 8000 نفرند اما در مجلس شوراي اسلامي يك نماينده دارند.
نماينده كنوني يهوديها فقط با 2400 راي وارد مجلس شده است در حالي كه بقيه مردم ايران بايد به يك نماينده، 200 تا 250 هزار راي بدهند تا او بتواند وكيل مجلس شود. آن وقت اين آقاي وكيل مجلس يهودي وارد يكي از كميسيونها ميشود، در جلسات سري مجلس شركت ميكند و از همه سير تا پياز مملكت خبردار ميشود؛ آيا مطمئن هستيم كه اين اخبار را به اسرائيل نميرساند؟
وكيل قبلي يهوديها- موريس معتمد- در حالي كه وكيل مجلس شوراي اسلامي بود، در سفر مسكو عليه قانون قطعي مملكت اعلام ميكرد: اسرائيل واقعيتي است كه نميتوان آن را انكار كرد. يهوديهاي ايران بدون هيچ مانعي ميتوانند به خارج و حتي به اسرائيل سفر كنند. دو تن از خاخامهاي ايراني قبلا به اسرائيل رفتهاند؛ و ما چنان محو، مسحور و دلبسته دموكراسي و حقوق بشريم كه اينها را ميبينيم و مراقبيم كه از گل نازكتر به يك يهودي رباخوار يا جاسوس نگوييم؛ كه مبادا وجدان بشري لكهدار شود. اما از آن سو، يك يهودي وقيح و باادب در مقابل رئيس جمهور يك مملكت ميايستد و بيادبانه و زشت اعتراض ميكند كه چرا درباره هولوكاست صحبت كردهايد و چرا درباره آن سوال كردهايد؟ و اين سخن بيمنطق و اهانتآميز را در مطبوعات چاپ ميكند. همين «آدم»! ميشود مشاور فيلمساز و سريالساز ما تا فيلمي بسيار خوشساخت و تاثيرگذار اما دروغ ساخته شود. تعجب نكنيد: دروغ! خود آقاي فيلمساز دليل ميآورد كه بخشي از وقايع فيلم، داستانپردازي است براي جالب شدن و توجه را برانگيختن و…
حالا ممكن است لطفاً بفرماييد كه پس «تحريف» يعني چه؟ آيا اين از مصاديق تحريف هست يا نه؟
آيا تحريف از تخصصهاي يهوديها در سراسر تاريخ هست يا خير؟ آيا قرآن كريم تحريف را به يهود – و فقط به يهود- نسبت ميدهد يا نه؟(13) آيا شهيد مطهري نميگويد كه «يهوديها قهرمانان تحريف در طول تاريخند»؟(14)
همين آقاي فيلمساز هنرمند زحمت كشيده –درحاليكه كمترين حساسيت به اسلام و جمهوري اسلامي ندارد، اما كاملا به يهوديها و صهيونيستها حساس است – همزمان با آن سريال، سريال ديگري هم ميسازد درباره زن و مرد به روايت تورات و نه با نگاه اسلامي. زن جواني به نام هستي، مرد ميانسالي را اغوا ميكند و از راه به در ميبرد و او را بيچاره ميسازد. همه اجزا يهودي و توراتي و مديران ما با اصرار اين مفاهيم را به خورد مردم ميدهند و بعد هم با مصاحبه و نظرسنجي و تكرار ميكوشند حرف خود را به كرسي بنشانند و همه اي كار، را هم به نام اسلام و مسلماني انجام ميدهند و…..و لا اله الاّ الله.
يهوديها كه ناز شصتشان! خوب برنامههاي خود را دارند پيش ميبرند و لائيكها و روشنفكران هم كه حرجي بر آنها نيست، اما آقايان مدير و مسئول و كارشناس مسلمان آيا بهراستي فرق اله و الله را ميدانند؟ آيا اله را لا ميكنند تا به الله برسند؟ آيا اساسا اينگونه حرفها را هم داخل موضوع اله و الله ميدانند؟
آيا در دانشگاههاي ما، نه بين استادان روشنفكر و معترض و لائيك، در ميان مسلمانان غيرتمند و عالم و متعهد، كساني هستند كه به اين مسائل بپردازند؟ آيا ميتوان تحقيقي، رسالهاي، پاياننامهاي، مقالهاي، درسي، درباره اين مسائل از سراسر دانشگاههاي ما در تمامي ايران به دست آورد و ديد؟
نكند اين حرفها به درد مملكت نميخورد؟! نكند ديگر گرفتاري ما اسرائيل نيست؟! نكند مشكل ما اله و الله نيست؟! نكند قرآن و اسلام را براي همان 14 قرن قبل گذراشتهايم يا براي دعا و استخاره و تيمّن و تبرك؟!
لا اله الا الله
پي نوشتها:
——————————–
1- گزارش خبري درباره علي اشتري جاسوس اسرائيل در اخبار و تحليلهاي شبكههاي تلويزيون در روزهاي 10 و 11و 12 تيرماه 1387
2- پاليزدار و همراهانش
3- بقره، 109
4- جمعه، 7
5- بقره، 247 و مائده 18
6- بقره، 74 و مائده 13
7- آل عمران، 21 و 112- بقره 61 و 91
8- مائده، 60 – نسا، 52 – آل عمران، 112
9- آل عمران، 21
10-بقره، 60، اعراف، 142- اسرا 4 – 8، مائده، 64
11-بقره، 62 و مائده، 69
12-ترجمه عليرضا قاسميان؛ نشر ساقي و روايت فتح؛ سال 1384
13-نسا؛ 46 و مائده 13 و 14
14- تحريفات عاشورا
ثبت دیدگاه