دو مرحله آشكار قيام مردم
قيام در مجموع به طور ناپيوسته اي آغاز شد. روز 15 آوريل سال 1936 ]1315ش[، اعراب در جاده طولكرم1 ـ نابلس جلوي چند اتومبيل را گرفتند. ولي به دو يهودي شليك كردند، يكي در دم جان سپرد و دومي جراحات مهلكي برداشت. شب بعد دو عرب كه در كلبه اي نزديك يك شهرک يهودينشين زندگي مي كردند با سرنوشت مشابه اي رو به رو شدند. يكي از آن قربانيان پيش از مرگ خود، چند يهودي را به عنوان قاتل معرفي كرد؛ ترديدي نبود كه كشتن آنان به تلافي قتل هاي روز پيش انجام گرفته بود. فرداي آن روز، مراسم تشييع يكي از يهوديان به تظاهرات خصمانه اي بدل شد. آنان با سنگ به پليس حمله بردند، سخنراني هاي تند و تحريك آميزي ايراد كردند و شعار دادند: «ما اين حكومت [انگليسي] را نمي خواهيم، ما خواهان يك ارتش يهودي هستيم.» در همين حال، اعراب نيز [از سوي يهود] مورد ايذاء و اذيت قرار مي گرفتند، كتك مي خوردند و با سنگ به آن ها حمله مي شد. روز نوزدهم آوريل، اين شايعه در يافا پيچيد كه در تل آويو دو عرب را كشته اند. جمعيت خشمگين در يافا ـ كه با تل آويو فاصله چنداني نداشت ـ به سوي يهوديان حمله برد و چند تن از آنان را به قتل رساند. اغتشاشات و كشتار تا سه روز ديگر هم ادامه يافت. در مجموع شانزده يهودي به دست اعراب و پنج عرب به دست پليس كشته شده بودند.
روز بيستم آوريل، يك كميته ملي در نابلس تشكيل شد، و پيش از پايان همان ماه، نهادهاي مشابهي در تمام شهرها و روستاهاي بزرگ فلسطين به وجود آمد. اين كميته ها در اصل و در مقياس وسيعي از رهبري سنتي، كه به خاطر خونسردي و انفعال آن شديداً مورد انتقاد قرار داشت، مستقل بودند. يكي از روزنامه ها چنين نداد ميداد «برخيزيد و خود را از يوغ بردگي يهوديان و انگليسي ها برهانيد… رهبران مذهبي مصر از خواب غفلت برخاسته اند. رهبران ما كجا مخفي شدهاند؟» رهبري سياسي مردم در اين مرحله به مبارزان نابلس پيوست و از اعتصاب عمومي حمايت كرد. يك كميته عالي عرب نيز تحت نظارت مفتي اعظم تشكيل شد و تمام مردم غيريهود اعم از مسيحي و مسلمان، ميانه رو و افراطي در آن، با نمايش ناباورانهاي از اتحاد و همبستگي، گرد آمدند و عزم راسخ خود را در ادامه اعتصاب مادامي كه دولت انگلستان سياست خود را «به نحو اصولي تغيير ندهد و اقداماتي را در زمينه توقف مهاجرت يهوديان اعمال نكند» اعلام داشتند. چند روز بعد، اين كميته فرمان عدم پرداخت ماليات در تمام خاك فلسطين را صادر كرد. پس از آن، صاحبان كاميون، اتوبوس و تاكسي، كه اكثر آنان براي پرداخت اقساط ماهانه به درآمدهاي روزانه خود محتاج بودند دست از كار كشيدند. در ماه ژوئن كارمندان عاليرتبه، منجمله هيأت قضات دادگستري يادداشتي به كميسر عالي تقديم داشتند كه در آن مؤكداً اشاره شده بود كه عدم اعتماد مردم به مقامات رسمي حكومت موجه است. آنان از اين مسئله نيز شكايت كردند كه گرچه بازرسان متعدد يكي پس از ديگري از تظلمات اعراب حمايت كردند، ولي براي يافتن راه چاره هيچ قدمي برداشته نشده است. «اعراب به سوي نوميدي و يأس [نسبت به حاكمان اشغالگر انگليسي] سوق داده شدند و ناآرامي هاي فعلي نيز چيزي جز ابراز آن يأس و نااميدي نيست.» به نظر مي رسيد كه اين يادداشت، كه در تاريخ سياستهاي اجرايي استعماري انگليس از آن به عنوان بي مانندي ياد مي شود، توانسته باشد مقامات رسمي را با اشاره هايش به عقايد مستدلي كه به شيوه بسيار ملايم و معتدلي بيان شده بود تحت تأثير قرار دهد.
[انگلستان در خدمت صهيونيسم]
اما مقامات حكومتي، مهاجرت [يهوديان] را متوقف نكردند. برعكس، وقتي شش ماه بعد به اصطلاح «گنجايش جذب اقتصادي» مورد بررسي قرار گرفت، به مقامات آژانس يهود اجازه داده شد تا نسبت به شش ماه قبل تعداد مهاجران را تا دهدرصد افزايش دهند. مقامات حكومتي نميخواستند اين امكان را به صهيونيستها بدهند كه به تسليم در برابر خشونت و ترور متهمشان كنند. اين سخاوت با بيانيه تشويق آميزي همراه شد كه با اقداماتي كه به نفع صهيونيست ها بود خوب جور در ميآمد. در اين بيانيه آمده بود كه يك كميسيون تحقيق ديگر به زودي به فلسطين اعزام خواهد شد. اعراب، بي اعتنا نسبت به تكرار مكررات اين گروه هاي تحقيق، بار ديگر اعلام داشتند اعتصابات تنها موقعي به پايان مي رسد كه مهاجرت تا زمان ارسال گزارش كميسيون معوق بماند و با ساير اقدامات رسمي نيز همچنان اين موضع را تقويت كردند. مقامات رسمي [انگليسي در فلسطين] با بهانه كردن اعتصابات، برپايي يك بندر تمام يهودي در تلآويو را به تصويب رساندند. گرچه اين پروژه با وجود بندر يافا در فاصله سيكيلومتري به هيچوجه از نظر اقتصادي موجه نبود، ولي همواره از زمان هرتصل به اين سو چنين فكري آمال جاه طلبانه صهيونيست ها را به خود مشغول داشته بود. انجام چنين پروژه اي به اين معني بود كه براي قايقرانان [فلسطيني] يافا هرگز بازگشتي به سركار وجود نخواهد داشت. از سوي ديگر، مقامات اجرايي انگليسي 237 خانه [متعلق به فلسطينيان] در ناحيه فقيرنشين يافا را با خاك يكسان كردند. به ظاهر هدف آنها «زيباسازي» شهر، و در باطن اقدامات امنيتي بود كه به نحو غريبي اعمال ميشد.
شش هزار ساكن اين منازل به حلبي آباديهايي روي آوردند كه ـ درست مشابه حلبيآباد يافا كه شيخ قسّام هواداران خود را از آنجا برگزيد ـ در حومه شهر در حال شكل گيري بودند.
[تداوم و گسترش قيام فلسطينيان]
در استراتژي كميتههاي محلي بر سر اين مسئله توافق حاصل آمد كه اعتصابات به مقاومت منفي و نافرمانيهاي همگاني و عمومي، براساس الگويي كه گاندي عرضه كرده بود، محدود شود. اينكه رهبري اعراب بعد از گذشت مدت زمان زيادي از اعتصابات همچنان به اتخاذ سياست هاي معتدل اصرار ميورزيد در گزارشي كه كميسر عالي [انگليسي] فلسطين به وزارت مستعمرات ارسال داشت علناً ديده مي شود:
«اين واقعيت چشمگيري است كه در طول شش هفته گذشته ندايي از رهبران مذهبي برنخاسته است، و مراسم نماز جمعه بيشتر از آنچه كه اميدوار بودم در سكوت و آرامش برگزار شده است، آن هم در دوراني كه احساسات مردم به شدت به غليان آمده است، و مسئول اين وضع عمدتاً مفتي اعظم [حاج سيدامينالحسيني] است.» ولي همچون هند، خشونتهايي كه از سوي مقامات رسمي تأييد نميشد ادامه يافت و اشكال تازهاي به خود گرفت. مرتكبين آن غلات را مي سوزاندند، درختان را قطع ميكردند، در جادهها مين كار ميگذاشتند، قطارها را از خط خارج ميكردند، سيمهاي تلگراف را مي بريدند و در خطوط لوله اي كه نفت عراق را از شمال به ترمينالي در بندر حيفا مي برد خرابكاري مي كردند. ايجاد حريق امري متداول بود و خرابكاري هاي ديگري هم صورت ميگرفت،. در اكثر شهرها جوانان به خيابانها ميريختند، اعتصاب شكنها را كتك ميزدند و لاستيك اتوموبيل هاي رانندگان خائن به اعتصاب را پنچر مي كردند. تعدادي يهودي نيز كشته شدند، كه در مورد بعضي از آنان روشهاي خشن به كار گرفته شده بود. در مورد اعراب هم اين موارد مصداق داشت؛ افراد مسلح به سروقت شخصيت هاي برجستهاي كه مشكوك به داشتن اندك تمايلي به جنبش بودند ميرفتند، از تجار يا موجرين ثروتمند پول تلكه مي كردند و گاهي به تهديد صرف نيز قانع نبودند. ولي مسببين واقعي اين زد و خوردها كه بايد آن را خشونت غير رسمي ناميد و بعدها به سرعت به «شورش[قيام] بزرگ» مبدل شد، دسته هاي مسلحي بودند كه در مناطق كوهستاني و پوشيده از تپه كشور دست به عمليات مي زدند.
اين دسته ها با داوطلبان ساير كشورهاي جهان عرب تقويت ميشدند. سرشناس ترين چهره آنان فوزي كواكجي 2 بود. او كه بعدها زني آلماني را به همسري برگزيد مانند بسياري از معاصران خود شاهد ظهور و اوجگيري قدرت هيتلر بود و آن را عاملي ميدانست كه اعراب مي توانند در مبارزه خودعليه انگلستان بهره گيرند. ولي اين تلقي، و تبليغات طرفدار عرب، كه از آلمان و ايتاليا سرچشمه مي گرفت، نميتوانست مؤيد اين برداشت [و اتهام] صهيونستها و حاميان غربي آن باشد كه شورشيان [قيام كنندگان فلسطيني] همدست فاشيسم بين المللي بودند.
قلب اين قيام هر چند هم كه از جانب خارجيان حمايت ميشد، در خاك فلسطين بود ـ و از همه بيشتر در ميان روستائياني بود كه همزمان با قيام آنان هواپيماهاي انگليسي با پخش اعلاميه هايي از آنان خواستند تا خشونت را كنار بگذارند و به كميسيون سلطنتي اعتماد كنند. شورشيان نيز رهبران محلي خود را داشتند. شناخته شده ترينشان عبدالرحيم حاجالمحمد 3، يكي از خرده مالكان با اصل و نسب بود. او فاقد مهارتها و آموزشهاي كواكجي بود. ولي حتي كساني كه در تعقيب او بودند، از او به عنوان ميهن پرستي صريحاللهجه و ملي ياد ميكردند. او به اصول اخلاقي خاص خود پايبند بود و از هواداران خود مي خواست كه نسبت به مردمي كه به خاطرشان مبارزه ميكنند توجه شايستهاي نشان دهند. رهبران ديگر، همچون شيخ قسّام، براساس اصول مذهبي حركت ميكردند و همانطور كه صهيونيست ها اسامي ديرينه عبري بر خود مينهادند، آنان نيز القاب قهرمانان صدر اسلام و مبارزان اوليه اسلام را براي خود بر ميگزيدند.
در اولين مرحله قيام، روي هم 5000 نفر گردآمدند. سازماندهي آنان شكل ناقص و ابتدايي داشت. عمليات آنان بدون كنترل سازمان مركزي انجام ميگرفت. به طور كلي اين مبارزان را مي توان به دو دسته تقسيم كرد. مبارزان تمام وقت كه در تپهها تجمع مي كردند و در واقع هسته اصلي مبارزات را تشكيل ميدادند و فشار جنگ بر دوش آنان قرار داشت. دسته دوم متحدين نيمه وقت آنان بودند، كه در لحظات سخت و پرمشقت به ياري گروه اول ميآمدند، اما اكثر اوقات در روستاهاي خود مي ماندند و آذوقه و اطلاعات و ا خبار مربوط به نقل و انتقالات پليس و دشمن را به شورشيان ميرساندند و دست خائنين را رو ميكردند. آموزش و تعليمات اين مبارزان نيز ناقص و ابتدايي بود. وقتي اين مبارزان به سوي تپه ها حركت كردند، گروهي از آنان تا آن زمان حتي سلاح به دست نگرفته بودند. و اما سلاحهايشان، وقتي دستگيرشان كردند معلوم شد كه اين سلاحها مشتي اسلحه باد كرده در انبارهاست که بعد از جنگ جهانی اول استفاده از آن در خاورمیانه منسوخ شده بود. از خمپارهانداز و توپخانه سبك هم كه اصلاً صحبتي در ميان نبود. اما با عزم راسخشان تمام نواقص تجهيزات و تخصص را جبران ميكردند. به گفته يك فلسطيني حاضر در اين مبارزات، كواكجي از «قهرماني، دلاوري و فداكاري» افراد مبهوت مي ماند، اگر براي مأموريتي به ده نفر نياز پيدا ميشد «ده ها داوطلب پا پيش ميگذاشتند، گويي آنان را نه براي رويارويي با خطر مرگ بلكه براي شركت در جشن عروسي يا ضيافتي مشابه فرا خواندهاند» يكي از ناظران انگليسي مي نويسد: « مبارزان غالباً شاهد شهادت دستهدسته از ياران خود بودند كه در اثر آتش مسلسل يا بمباران هوايي به خاك و خون در مي افتادند، ولي با گذشت يك يا دو روز دوباره خود را براي مبارزه آماده مي كردند.»
هيأتي از رجال مذهبي مسلمان به كميسر عالي [انگليس در فلسطين] گوشزد كرد كه «آنان با حمله به سربازان پادشاه [انگلستان] در واقع دست به خودكشي مي زنند، منتهي همان طور كه عاليجناب مستحضريد، آدم نااميد غالباً مرتكب اين كار ميشود.» از سوي ديگر، حداقل تعدادي از مقامات انگليسي از اين انگيزهها به خوبي آگاه بودند. سرهنگ دوم پيرس4 از فلسطين [خطاب به مقامات ذيربط در انگلستان] چنين نوشت: «گروههاي اعراب براي غارت از پناهگاههاي خود خارج نميشدند. آنان در جنگي درگير بودند كه آن را جنگي ميهني در دفاع كشور عليه ظلم و بي عدالتي و تهديد سلطه يهوديان مي دانستند.»
نوزده سال قبل، مقامات عثماني دهقاناني را كه اعلاميه هاي ريخته شده از هواپيماهاي انگليسي را برميداشتند شلاق ميزدند يا به زندان محكوم مي كردند؛ اعلاميههايي كه در آن به روستائيان توصيه مي شد: «براي آزادي تمام اعراب از سلطه عثمانيان و ايجاد دوباره قلمرو پادشاهي اعراب نظير آنچه زماني پدرانتان شاهد بودند به نيروهاي انگليسي بپيونديد و در كنار آنان مبارزه كنيد.» اما اكنون، ديگر مردم از عهد و پيمانهاي وفا نشده متحد پيشينيان خسته شده بودند و خواهان برخورد مثبت و حاكي از حسن نيت ـتعليق مهاجرت يهوديان در طول كار كميسيون تحقيق ـ بودند كه به ظاهر حكومت انگلستان آمادگي چندانی براي آن نداشت. تقريباً مسجّل است كه با اعلام چنين تعليقي ظرف بيست و چهار ساعت تمام ناآراميها پايان ميپذيرفت. در تمام طول تابستان حكام عرب تلاش كردند تا ميان انگليسيها و مقامات فلسطين ميانجيگري كنند ـ ولي تمام اين تلاشها و اقدامات هيچ نتيجه اي نبخشيد تا اينكه در ماه سپتامبر دولت انگلستان اعلام كرد قصددارد يك لشكر تازه نفس به فلسطين اعزام كند. مسلماً با اعزام اين لشكر كار بر شورشيان سخت ميشد. مزيد بر آن، در شهرها فشارهاي حاصل از اعتصاب ششماهه كم كم بروز ميكرد. و به خاطر عدم صدور مركبات توليدي فصل از بنادر، كشور [فلسطين] از مهمترين اقلام درآمدهاي صادراتي خود محروم ميماند و اين فشاري خارج از تحمل بر دوش همگان بود. يك بار ديگر ساير كشورهاي عربي پادرمياني كردند؛ سه پادشاه عرب [شاه وقت عربستان سعودي، اردن و عراق] مشتركاً از فلسطيني ها خواستند [تا قيام] اعترضات خود را متوقف دارند و به حسن نيت دولت «دوست» انگلستان متكي باشند. كميته عالي عرب به نوبه خود از مردم خواست «به اعتصابات و بي نظمي ها پايان دهند … و از همه قشرها و اعضاي جامعه درخواست كرد تا در نماز صبح حاضر شوند و براي شادي روح شهدا دعا بخوانند و از خداوند براي شكيبايي و شهامتي كه به آنها عطا فرموده شكرگزاري كنند.» پاسخ مردم [فريب خورده] فوري و همهگير بود؛ كار در سراسر كشور آغاز شد و خشونت ها پايان گرفت. اولين مرحله شورش [قيام] اعراب [فلسطين] به اين ترتيب به پايان رسيد. حدود سي و هفت انگليسي و شصت و نه يهودي در برابر حدود يك هزار عرب به قتل رسيدند. اعراب چيزي بيش از آنچه در آغاز قيام در دست داشتند، به دست نياوردند ـ يعني اعزام يك كميسيون سلطنتي تحقيق ديگر [از سوي انگلیس]. درست همان روزي كه اعضاء كميسيون به سوي فلسطين به راه افتادند، دولت انگلستان طي بيانيه اي برنامه سخاوتمندانه جديدي براي كار مهاجران يهودي را اعلام كرد. اعراب كه از اين واقعه رنجيده و ناراحت شده بودند بر آن شدند تا كميسيون و تصميمات آن را تحريم كنند ـتحريمي كه فقط يك هفته پيش از پايان اقامت سه ماهه كميسيون لغو شد.5
محمدحسنين هيكل درباره چگونگي پايان دادن به قيام سراسري فلسطينيان و نقش خيانتبار بعضي شاهان و حكام عرب مينويسد:
آتش قيام روز به روز گسترده تر مي شد. در اين زمان حكومت بريتانيا براي بررسي علل قيام كميتهاي تشكيل داد. رياست كميته به عهده «لرد بيل» بود. ]…[ به اين ترتيب، قيام استمرار يافت؛ در حالي كه مدت سه سال متوالي فلسطين را تكان ميداد و مردم فلسطين در اين درگيريها 5 هزار شهيد تقديم كردند. آنچه در وقايع قيام فلسطين جلب نظر ميكرد، دخالت سه نفر از ملوك و امراي عرب مثل ]شاه[ عربستان سعودي و ملك عراق و امير شرق اردن ]شاه عبداله پادشاه اردن و برادر فيصل شاه عراق كه هر دو از فرزندان شريف حسين بودند[ جهت پايان دادن به اعتصاب عمومي بود. آن ها توصيه مي كردند كه براي ارزيابي امور به حكومت انگليسي فرصت لازم داده شود. كميته عالي عرب به دعوت آنها ]اين سه شاه عرب[ پاسخ مثبت داد و مانع ادامه اعتصاب شد. ليكن حكومت انگليس هيچ اقدامي ]در جهت منافع فلسطينيان[ نكرد. 6
[و به اين ترتيب، با تباني و دسيسه مشترك رهبران سازمان جهاني صهيونيسم و انگلستان به عنوان اشغالگران سرزمين فلسطين از يك سو و چند پادشاه و حاكم دست نشانده و وابسته انگلستان و كانونهاي قدرت يهود در عربستان، اردن، عراق و … قيام و خيزش بينظير و سراسري فلسطينيان، كه پس از شهادت شيخ عزالدين قسّام و ياران و هم رزمان او به مدت بيش از شش ماه بيوقفه استمرار داشت، خاموش و متوقف شد. اين يكي از بزرگترين خيانت برخي تاجداران عرب عليه فلسطينيان و در آرمان فلسطين و در مسير حمايت و پشتيباني از انتقال و اسكان يهوديان سراسر جهان در آن سرزمين و ايجاد دولت يهودي در فلسطين بود. اين خيانت لكه ننگي است كه در تاریخ سياه پادشاهان عرب ثبت و ضبط گرديده و امت اسلامي هيچگاه آن را فراموش نخواهد كرد. اما آنچه امروز مسلمانان جهان، به خصوص مسلمانان در كشورهاي خاورميانه اسلامي تا شمال آفريقا شاهد آن هستند استمرار همان تباني و دسيسه مشترك با قدرتهاي شيطاني و سران و رهبران صهيونيسم جهاني از سوي بعضي شاهان و اميران و حاكمان ممالك عربي و اسلامي است كه در مسير مطامع صهيونيستها و حاميان غربي آن ها از هيچ توطئه و خيانتي عليه مسلمانان و آرمان آزادي فلسطين خودداري نمي كنند.]
ديويد هرست
مترجم: رحيم قاسميان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. Tulkaram.
2. Tawzi Kawekji.
3. Abd al Rahim Haj al- Muhammad.
4. Pierce.
5. ديويد هرست، تفنگ و شاخه زيتون، ترجمه رحيم قاسميان، چاپ و نشر بنياد، 1370.
6. محمّدحسنين هيكل، گفت و گوهاي سرّي ميان اعراب و اسرائيل، ترجمه عبدالصّاحب سعيدي، انتشارات همشهري، بهار 1387، صفحات 123-124
ثبت دیدگاه