شمس الدّین رحمانی
یكی از موضوعاتی كه در بین اهل انقلاب رایج است این است كه هر كس، یا هر جریان یا هر نهادی از بعضی نشانه ها احساس خطر می كند كه مبادا چنین و چنان شود. در جریانات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، روانی، زیست محیطی، تربیتی، جوانان، زنان، و… و… احساس خطر از بروز جنگ، قحطی، فساد، ناامنی، یأس، دلمردگی، افسردگی، طلاق، مواد مخدر، بیكاری، گرانی، لایه ازون، آب، انرژی، جنگلها، بهم خوردن تعادل زیستی، نابودی گونه های گیاهی یا جانوری، بیابان زدایی، زلزله، آتشفشان، سیل، ذوب شدن یخها، گرم شدن زمین، … كه فهرست آنها تمامی ندارد.
خود من، همیشه از این كه چرا به دسیسه های صهیونیستها و جهودها و ماسونها توجه نمی شود احساس خطر می كنم و می گویم و می نویسم كه آی، داد، بیداد، اگر متوجه نباشید- نباشیم- نباشند- همه چیز از دست می رود، چنان می شود،…
شاید از زمینه های اجتماعی، این احساس خطرها، لااقل در برخی انواعش، نشانه بیداری و هوشیاری و آمادگی حركت و جنبش باشد و لذا خوب و ارزشمند است؛ امّا…
از سوی دیگر قطعاً در یك سطح وسیعی، شیاطین و جهودها و ماسونها و اصحاب وسائل ارتباط جمعی و سیاستمداران حقه باز، با این وسیله فضای سیاسی و اجتماعی لازم را برای برنامه ها و اهداف خود تأمین می كنند؛ چنانكه با قصة تروریسم و…
از نظر فردی و روانشناسی هم، یك شكلی از این ابراز احساس خطر، نوعی اظهار هوشیاری و بزرگی و فهم و مسئولیت و… است یعنی كه من، هم خیلی خوب می فهمم چیزی را كه دیگران نمی فهمند و هم دلسوزانه آن را می گویم تا مانع خطر شوم و هم اگر دیگران حرف مرا گوش كنند نجات پیدا می كنند و خوش به حالشان می شود و…
اما اگر همه این محدوده ها را كنار بگذاریم و دنیا را با همة عناصرش از یك زاویة دیگر نشانه بگیریم و نگاه كنیم، صحنه خیلی عوض می شود.
این عالم، رها و ول نیست كه كسی یا كسانی یا جریانی یا اشتباهاتی بتواند نظم و قاعده اش را به هم بزند و همه چیز را بهم بریزد. این احساس خطرها یا حاصل اعتقادات مادی است كه خدا راكنار گذارده و جهان را كور كر و گنگ و مرده و ماده می داند كه طبعاً در آن احساس وحشت می كند؛ و یا به علت سؤظنّ به سؤنیت بد دلان و حقه بازان و دسیسه گران است و یا حاصلش نگاه محدود و محصور و خودخواهانه كه فقط تا نوك دماغ – یا دو سه متر جلوتر- خود را می بیند و چون مور از قطره ای باران، خطر سیل می یابد. در حالیكه این عالم، سراسر تحت امر و زیر سلطه خالق یكتای ازلی ابدی قادر علیم و بصیر سمیع لطیفی است كه نه هیچ ذره ای از نظرش مخفی می ماند و نه ذره ای از لطف و عنایت و رحمتش با این عالم – و به اشرف مخلوقاتش، انسان- چیزی كم می شود و نه كسی و چیزی حق دارد و می تواند در كار او دخالت كند و نه اشتباهی در ساحت حضور او رخ می دهد.
بله، یك احساس خطر هست و آن احساس خطر من نسبت به سرنوشت شخص خودم است در آن محدوده ای كه همان قادر متعال، اختیاری به من داده است تا مرا امتحان كند و معلوم دارد كه چند مرده حلّاجم و با آن نعمت عظیم اختیار و اراده و انتخابی كه به من داده چه امتحانی می دهم. فقط همین. فقط خطر برای هر كسی تنها برای خود اوست آن هم در محدودة اختیارات و وظایفش. و الّا هیچ حركت و واقعه ای در این جهان رخ نمی دهد مگر با اراده باری؛ و هیچ واقعه ای هم هرگز كمترین نقصی و كمبودی از جهت مهر و لطف و رحمت او ندارد. هر چه هست تماماً و كاملاً از جانب اوست و رحمت است و لطف و نعمت. دیگر چه خطری می ماند؟ الّا این كه من دارم امتحان می دهم و اگر اشتباه كنم و رد شوم، خطر سزا و جزا و جریمه و محرومیت از بهشت و گرفتاری جهنم دارم. خبیث ترین و جنایتكارترین و رذل ترین و كثیف ترین خائنان و جانیان و وحشیان و مكاران و دسیسه كاران مگر می توانند قدم از قدم بردارند و غلطی بكنند؟ هر چه در این عالم هست، همه برنامة خود خداوند است و لذا حساب و كتاب دارد و قطعاً هم لطف و عنایت است؛ امّا من، كم عقل و كم ظرفیتم و می خواهم به وظائفم عمل نكنم و در عین حال تحمل كمترین سختی و كمبود را هم ندارم و فاقد دل و دیده عظمت ها هم هستم.
از یك سو عظمت خداوند و این عالم است و از سوی دیگر حقارت و خردی و ضعف من.
و جمع بندی هم این كه فقط و فقط من باید مواظب رفتار و كردار خودم باشم. همین و همین. باقی همه حرف است و مزخرف و بی اعتبار و بی پایه. نه خطری در كار است، نه مشكلی، نه حادثه ای، نه عیبی. هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست؛ به قول شاعر. و در واقع از من است فقط و تنها بر خود من.
خداوند، این عالم را در عالی ترین شكل آن آفریده است و برای همة اجزاء آن و برای لحظه لحظة آن قاعده و برنامه و مسیر حركت تعیین فرموده است و از میان همة این مخلوقات به انسان، عنایت خاص داشته، هم او را از نیستی به هستی آورده، و هم زیبا و منظّم و مستوی ساخته و هم از روح خود در او دمیده تا انسان بتواند مثل خود خدا، اختیار و اراده داشته باشد و انتخاب كند و اگر دلش خواست بتواند بر خلاف قاعده و مسیر هم حركت كند. و این، لازمة انتخاب و اختیار و آزادی است. باید انسان بتواند خلاف كند تا اگر نكرد، شایستة احترام و بزرگی و پاداش عظیم باشد. و طبعاً اگر خلاف كرد، تخلف از قاعده و قانون الهی است وبسیار بزرگ. سزا و جزای این دو مسیر هم، زندگی جاودانه در جهان و آخرت است چه در جهنم عذاب و چه در نعیم جنّت. امتحان، امتحان عظیمی است: به جای خدا عمل كردن و مثل او آزادی و اختیار داشتن و برگزیدن؛ پس نتیجه اش هم عظیم است؛ زندگی جاوید در جهان آخرت كه فیها خالدون.
برای چنین صحنه فوق العاده ای، خداوند همه لوازم و ابزار كار را هم فراهم فرموده است.
اولاً به انسان دو بال پرواز داده است: فطرت و عقل؛ تا هم با فطرت و سرشت و دریافت باطنی، خدا و حق و راه درست و جهت مسیر را كاملاً دریابد و با عقل و هوش و علم و حافظه و فهم، مطالب را بسنجد و بررسی و سبك و سنگین كند. برای انتخاب، آگاهی لازم است اما معیار هم ضروری است. عقل برای سنجش و آگاهی و فطرت برای محك و معیار.
ثانیاً از آنجا كه ممكن است بشر ضعیف ظلوم جهول از آن دو عنصر ارزشمند و آن دو بال پرواز، درست استفاده نكند، انبیاء را هم مأمور فرموده است كه مدام انسان را هدایت كنند، تعلیم دهند، او را به فطرت و عقلش تذكر دهند و با دلسوزی و همدلی، هدایت و همراهیش كنند. انبیا از یك سو نمایندة خاصّ خداوند و و رفتار و روش و منش الهی دارند و از سوی دیگر از جنس بشرند و شبیه او تا انسان در كنار آنان احساس غریبگی و تفاوت نكند و باورشان كند و همراهشان برود.
ثالثاً اگر فطرت و عقل و انبیاء بودند و عنصر مخالفی در مقابلشان نبود كه دیگر انتخاب آزاد و اختیار معنی نمی داد و لذا عناصر مخالف هم ضرورت داشت. بنابراین در مقابل فطرت و عقل، خداوند شهوات و غرایز و نفس امّاره را گذارد تا مدام بشر را به سوی جنبة خاكی و پست پایین بكشانند و عقل و فطرت را مزاحم جلوه دهند.
رابعاً شیطان. شیطان موجود عجیبی است. بسیار داناست و همه جزئیات سازنده روان بشری را دقیق می شناسد و لذا استاد بی بدیل اغواگری و تحریك و تدلیس و حقه بازی است. اما هیچ توان عمل و حركت و دخل و تصرف ندارد و لذا همه كارهایش را با اغواگری و تهییج و تحریك به دست خود انسان باید انجام دهد. زور ندارد فقط تزویر است. عملی انجام نمی دهد تنها تحریك می كند. اما از جانب دیگر بسیار هم متعصّب و جدّی و با پشتكار و مداوم و پرحوصله و با اراده است و برای رسیدن به مقصدش كمترین كوتاهی نمی كند. به همین مقدار هم كینه توز و حسود است و چنان نفرتی از انسان و چندان كینه ای از او به دل دارد كه به كمتر از آتش جهنم برای او بسنده نمی كند. چنین موجود خطرناك حقه باز همه فن حریف كینه توز حسود مزّور بی رحم دسیسه باز،می تواند در مقابل انبیاء و اولیاء و عقل و فطرت بشری، بساطی عَلَم كند كه انسان را از اوج اعلای شكوه و عظمت به اسفل سافلین و درك تباهی و بدبختی بكشاند.
شیطان در جزءجزء دستورات الهی و عقل و اندیشة بشری و فطرت پاك او و در فهم وی از جملة جملة هدایت انبیاء و راهنمایی آنان دخالت می كند و بَدَل و شبیه درست می كند و لذا كارزار سختی در پیش اوست.
خداوند البته انسان را رها نمی كند. سلسلة انبیاء یكی پس از دیگری، آمده اند تا بشر را راهنمایی كنند و در پایان، وجود مبارك رسول ربّ العالمین محمّد مصطفی صلّی الله علیه و آله و سلّم،آن دردانة عالم خلقت، حبیب خدا، شگفت ترین انسان عالم، مقصد جهان آفرینش، الگو و اسوه اتمّ و اكمل برای بشر آن هم در آن شرایط زمانی و مكانی در مكّه مكرّمه متولد می شود و رشد می كند و شریعت الهی را تبلیغ می كند و برای بعد بشر هم انسان شگفت دیگری را تربیت می كند تا بعد از ایشان او زمام حركت بشر را به دست گیرد.
آدمهای شهوت پرست قدرت دوست، با تأسّی به شیطان و به دنبال هوای نفس خود، مانع هدایت امیر مؤمنان می شوند ولی آنچه آنها انجام می دهند در ظاهر و رویة قضایاست در حالی كه حضرت امیر هم با پرداختن به باطن قضایا زمینة رشد بشر را برای آینده آماده می سازند. بعد از حضرت امیر، امامان معصوم یك به یك می آیند و می روند تا قدم به قدم و در شرایط مختلف دروس مختلف لازم برای انسان را به او تعلیم كنند. و وقتی این دوره كامل می شود، امام دوازدهم باید غایب شود تا انسان كه از ابتدا می بایست با فهم و درك خود و با آزادی و اختیار راه درست را انتخاب كند، از این پس از میان خود، عالمترین و با تقواترین فرد را به ریاست برگزینند و بعد از سلسلة ائمه، سلسلة نائبان و عالمان و فقیهان، زمام بشر را به دست گیرند. بشری كه روزی یك یك انبیاء را می كشت و شكنجه می كرد و مسخره می نمود، و زمانی قتل و شكنجة امامان معصوم را نظاره می كرد اما اینك به این حد رسیده بود كه عالمان متّقی و غیر معصوم را به رهبری بپذیرد و باین خاطر یازده دوازده قرن با زجر و شكنجه و تقّیه، اما میراثی عظیم از علم و دانش را برای بشر فراهم آورد كه همگی تفسیر و شرح فرامین الهی در قرآن كریم و به تبع رسول الله و ائمه علیهم السلام است. این جریان در زمان ما به آنجا رسید كه نادره مردی فوق العاده و شگفت، پا به میدان گذارد و ادامه راه خدا و انبیاء و ائمه و علمای دین را با ولایت فقیه و تشكیل حكومت اسلامی تداوم بخشید و جانشین او، امروز مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای است كه راه او همان راه الهی همیشة تاریخ بشر است و اطاعت از او همچون اطاعت از ائمه و انبیاء و خداوند لازم است كه: اطیعوالله و اطیعواالرسول و اولی الامر منكم. و لذا معیار و محك و میزان نیز هست. رفتار و گفتار او، میزان و معیار است و با حضور وجود او دیگر غمی از هیچ خطری نیست. انگشت اشاره اوست كه راه را نشان می دهد و تلاش و كوشش همگان باید فهم و دركِ بیان و اشارة او باشد؛ كه امام خمینی فرمود: پشتیبان ولایت فقیه باشید تا صدمه ای به شما و مملكتتان نرسد.
«پشتیبانی» ابتدا قبول و اعتقاد می خواهد؛
بعداً فهم و درك و هوشیاری و تیزهوشی لازم است؛
و در انتها متابعت عملی.
و اگر این، حاصل شود- كه امروز مردم با همت و بزرگوار ما این پشتیبانی را عمیقاً دارند- قطعاً توفیق و پیروزی از ما خواهد بود- كه نشانه هایش از همه طرف نمایان است. و بنابراین چه احساس خطری؟ چه مشكلی؟ چه فاجعه ای؟
بله، مشكل و خطر برای شخص و فرد خود ماست؛ هر كس برای نجات خود، آن هم در محضر عدل الهی باید مراقب رفتار و گفتار خود باشد؛ كه اگر هم نباشد كمترین لطمه ای نمی تواند به مسیر و جریان بزند تا انشاء الله این كاروان و این جریان تحویل صاحب اصلی آن شود؛ آن صاحب عصر و زمان كه در موعد مقرّر ظهور كرده و كار را تمام نموده و بشریت را به سرزمین و سرمنزل مقصود برساند.
و خدا كند كه ما هم ببینیم و شاهد و شریك این توفیق و ناظر آن نور و نورانیت باشیم. آمین.
ثبت دیدگاه