مركز پژوهش هاي سازمان آزادي بخش فلسطين، با انتشار مجموعه اي از محصولات پژوهشي مختلف با موضوعات سياسي، اجتماعي، نظامي، اقتصادي، فرهنگي و … در سال هاي پياپي اشغال اين سرزمين به بررسي ابعاد مختلف اهداف و ماهيت رژيم صهيونيستي پرداخته است. اين مركز همواره تلاش كرده با ارائه معلومات و اطلاعات لازم درباره دشمن، بخشي از مسؤوليت آماده سازي و تسليح خواننده عربي، در برابر دشمن تجاوزكار و ستم پيشه صهيونيستي را به دوش بگيرد. از جمله آثار منتشر شده از سوي اين مركز، كتاب «التعليم في اسرائيل» (آموزش در اسرائيل) است كه به قلم دو پژوهشگر نام آشناي عرب در زمينه مسائل آموزشي، يعني «دكتر منير بشور» و «خالد مصطفي الشيخ يوسف»، نگارش يافته و در سپتامبر 1969 منتشر شده است.
اين كتاب، پژوهشي چند بعدي در توضيح نظام آموزش و پرورش رژيم صهيونيستي است كه ضمن بررسي تاريخي و چگونگي ساختار آموزشي يهوديان در سرزمين هاي اشغالي، حوادث و رويدادهاي مربوط به دوره هاي مختلف و سرانجام چشم انداز و دورنماي اين نظام آموزشي، اهداف و نيز روش هاي آموزشي يهوديان را تشريح كرده است. بر اساس مندرجات كتاب، اسرائيل يك دولت ساختگي و بدون پيشينه تاريخي است و شهروندان آن عموماً مهاجراني هستند كه فاقد مليت واحد بوده و از نقاط مختلف دنيا به آن جا آمده اند. تأكيد بر اهميت نقش آموزش و پرورش در ايجاد روابط و پيوند اجتماعي ميان شهروندان جامعه و بهره گيري از آن به عنوان مهم ترين ابزار ممكن در اين زمينه، نكته حائز اهميت در اين كتاب است.
كتاب «آموزش در اسرائيل» تا حدي از ساختار تطبيقي و مقايسه اي ميان نظام هاي آموزشي يهوديان و اعراب مسلمان برخوردار است. از همين دريچه موضوعات مختلف اقتصادي، سياسي و پيشبرد اهداف توسعه طلبانه در ميان نسل هاي آينده و مسائل ديگر مربوط به آموزش و پرورش رژيم صهيونيستي را مطرح مي كند.
پيدايش و تكامل ساختار آموزشي اسرائيل، خلاصه فصلي از كتاب است كه جهت آگاهي خوانندگان ترجمه شده است:
پيدايش نظام آموزش و پرورش در اسرائيل
ريشه نظام آموزش اسرائيلي در فلسطين به اواخر قرن نوزدهم و زمان كوچ صهيونيست ها به سرزمين هاي اشغالي برمي گردد. پس از افزايش اين جابجايي و نيز با توجه به انديشه سازمان دهي سرزمين ملي براي قوم يهود، نظام آموزشي اسرائيل هم گسترش يافت. براي شناخت نظام آموزشي اسرائيل در روزگار كنوني؛ مراحل پيدايش، رشد و توسعه اين نظام آموزشي در دوره هاي مختلف تاريخي بر اساس همان تقسيم بندي هاي متداول تاريخي مورد بررسي قرار گرفته است. بر اين اساس ابتدا، نخستين تلاش ها براي پايه گذاري سازمان آموزشي يهوديان در دوران امپراطوري عثماني و سپس پيشرفت هاي اين نظام آموزشي در زمان حكومت انتقالي انگليس و دوره واگذاري سرزمين فلسطين به يهوديان و به دنبال آن تحولات پس از تأسيس رژيم صهيونيستي در سال 1948 بررسي شده است.
1. ساختار آموزشي يهوديان در فلسطين، در دوره عثماني
قوم يهود، در زمان امپراتوري عثماني در فلسطين يك اقليت ديني بود. دولت عثماني اداره امور داخلي اقوام و مليت هاي غيرمسلمان را به خودشان مي سپرد. به همين خاطر يهوديان در اين زمان از مدارس و مراكز ديني ويژه اي برخوردار بودند كه خودشان آن را اداره مي كردند. آن ها، سه نوع مدرسه در فلسطين اشغالي داشتند كه عبارت بود از: مدارس كلاسيك و سنتي يهودي، مدارس آلماني كه توسط جمعيت هاي به اصطلاح خيريه با نام اتحاديه يهوديان آلمان و فرانسه و برخي كشورهاي ديگر ايجاد و اداره مي شد و نيز مدارس عبراني يا صهيونيستي كه اغلب با ظهور جنبش جهاني صهيونيسم در قرن نوزدهم، تأسيس شدند.
2. آموزش يهوديان در فلسطين، در دوره اشغال انگليس
سال هاي 1920 تا 1926 يعني زماني كه نظام آموزشي ساختار مستقلي پيدا كرد همان روي كار آمدن نظام آموزشي ترمي ـ واحدي است. در دوره بعد تا سال 1933 مدارس يهوديان، توسط دولت انگليس به عنوان مراكز آموزشي رسمي دولت به رسميت شناخته مي شد و اداره و نظارت آن ها نيز در اختيار يك مجلس اجرايي از افراد شناخته شده طائفه هاي مختلف يهودي بود. در اين دوره،كمك هزينه هايي از سوي انگليس به اين مدارس پرداخت مي شد در حالي كه مدارس اعراب فلسطيني از هيچ كدام از اين امتيازها برخوردار نبود. به اين ترتيب در فاصله سال هاي 1933 تا 1946، فعاليت هاي آموزشي قوم يهود به طور همه جانبه گسترش يافت و شمار دانش آموزان و معلمان و مربيان آن ها در سطوح مختلف تحصيلي و در گروه هاي گوناگون سني روند رو به افزايش داشت.
3. آموزش پس از برپايي رژيم صهيونيستي
پس از دوران حكومت انتقالي انگليس در سرزمين هاي اشغالي، در تاريخ 14 ماه مي 1948 و اعلان برپايي «دولت اسرائيل» و به دنبال آن درگيري هاي شديد ميان اعراب و يهوديان، در ابتدا سران و حاكمان رژيم صهيونيستي بيشتر به دنبال اختيارات و امتيازاتي بودند كه براساس قطعنامه سازمان ملل مبني بر تقسيم اراضي در سال 1947 به آن ها تعلق ميگرفت و به طور طبيعي مسائل آموزشي چندان مورد توجه آن ها نبود.
در ابتدا نظام آموزشي بر همان سبك و سياق دوران حكومت انتقالي اداره مي شد و پس از اندكي، يك كميته و يا شوراي وزارتخانه اي براي كمك به اداره كنندگان فضاي آموزشي تأسيس شد. اين روند تا زمان تأسيس وزارت علوم و فرهنگ در سال 1949 ادامه داشت و پس از آن مسئوليت رسيدگي به مسأله آموزش و پرورش بر عهده اين وزارتخانه قرار گرفت.
وزارت علوم و فرهنگ، در بدو تأسيس خود، با مشكلات و موانع بازمانده از زمان حكومت انتقالي دست به گريبان بود. از سوي ديگر، وظيفة رسيدگي به مشكلات پس از تأسيس اسرائيل را بر عهده داشت. مهم ترين اين مشكلات مهاجرت طوايف و گروه هاي مختلف يهودي از مناطق دورافتاده آسيا و آفريقا بود. اغلب اين مهاجران بي سواد بودند و ضرورت داشت شمار مدارس موجود و فضاهاي آموزشي روز به روز افزايش يابد. علاوه بر اين درگيري طبقات گوناگون جامعه يهود، به ويژه اختلافات ميان گروه هاي ديني و اداره كنندگان مدارس سنّتي با طرفداران جريان هاي جديد آموزشي، رژيم اشغالي را به تشكيل «كميته تخصصي بررسي وضعيت آموزش» در سرزمين هاي اشغالي وادار ساخت. به دنبال آن، پارلمان اسرائيل نيز دو قانون «رسمي شدن آموزش» و «اجباري بودن آموزش براي همه» را تصويب كرد.
اين گونه رخدادها دوره جديدي را در نظام آموزش و پرورش اسرائيل شكل و سامان داد و درواقع نظام آموزشيكنوني يهوديان در فلسطين اشغالي را بنيان نهاد كه تا روزگار كنوني نيز استمرار و جريان دارد.
ثبت دیدگاه