یکی از مهمترین حقایق در مورد رشد حیات اقتصادی مدرن، تغییر کانون فعالیتهای اقتصادی از کشورهای جنوبی اروپا یعنی ایتالیا، اسپانیا و پرتغال، که افزون بر آنها باید بخشهایی از ایالات جنوبی آلمان را هم در نظر گرفت، به سوی کشورهای شمال غرب اروپا بود که شامل هلند، فرانسه، انگلیس و ایالات شمالی آلمان میشود. رخداد دورانساز در این فرآیند، رشد ناگهانی هلند به سوی کامیابی مالی بود و همین امر، انگیزهای برای توسعهی امکانات اقتصادی فرانسه و انگلستان شد. در سراسر سدهی هفدهم میلادی کارشناسان فلسفی و سیاستمداران دستاندرکار کشورهای شمال غرب اروپا، فقط یک هدف را دنبال میکردند؛ چگونه در تجارت، صنعت، کشتیرانی و مستعمرهسازی از هلند تقلید کنند؟
مضحکترین توضیح این حقیقت واضح و مبرهن را مورخان عرضه داشتهاند. برای مثال، گفته شده است که علت نزول اقتصادی اسپانیا و پرتغال و دولتشهرهای ایتالیا و آلمان، کشف آمریکا و راههای تازه به هند بود یا اینکه به دلایلی مشابه، حجم تجارت با کشورهای شرق مدیترانه کاهش یافت و لاجرم، موقعیت شهرهای تجاری ایتالیا، که به این تجارت تکیه داشتند، تضعیف شد، اما این توضیح به هیچوجه قانع کننده نیست. در وهلهی اول، تجارت با کشورهای شرق مدیترانه در سراسر سدههای هفدهم و هیجدهم میلادی موقعیت ممتاز خود را حفظ کرده بود و در سراسر این دوره، رونق شهرهای حاشیهی دریا در جنوب فرانسه و هم چنین در هامبورگ آلمان، پیوند تنگاتنگی با این تجارت داشت. در وهلهی دوم، تعدادی از شهرهای ایتالیا، از جمله ونیز، که در سدهی هفدهم تمام اهمیت خود را از دست دادند، در معاملات تجاری با کشورهای شرق مدیترانه در سدهی شانزدهم حضور داشتند و این امر به مسیر تجاری هیچ ارتباطی نداشت. کمی دشوار است که دریافت چرا کشورهایی مثل ایتالیا، اسپانیا و پرتغال که تا سدهی پانزدهم میلادی چنان نقش ممتاز و پیشگامی داشتند باید به خاطر روابط جدید تجاری با آمریکا و هند متضرر میشدند یا چرا باید در قیاس با فرانسه، انگلستان و هلند، به خاطر موقعیت جغرافیایی خود، در موقعیت ضعیفتری قرار میگرفتند، مگر مسیر ژنو به آمریکا یا به هند، با مسیر آمستردام یا لندن یا هامبورگ به این مقاصد تفاوتی داشت؟ مگر غیر از این است که فاصلهی بنادر اسپانیا و پرتغال تا سرزمینهای تازه کشف شده، سرزمینهایی که توسط دریانوردان ایتالیایی و پرتغالی کشف شده بودند و تحت سلطهی نیروهای پرتغالی و اسپانیایی اداره میشدند، کمتر از سایر بنادر بود.
به همین سیاق، دلیل دیگری که آن هم به دفعات مطرح میشود، غیر قابل قبول است. میگویند کشورهای شمال غرب اروپا، کشورهای متحد قدرتمندی بودند، حال آنکه آلمان و ایتالیا غیرمتحد بودند و افزون بر آن، آلمان توانست موقعیت خود را بهتر از ایتالیا مستحکم کند. در اینجا هم در کمال حیرت باید این پرسش را مطرح کنیم که آیا ملکهی قدرتمند دریای آدریاتیک در سدهی شانزدهم (ایتالیا)، ضعیفتر از مملکت هفت ایالت (آلمان) در سدهی هفدهم بود؟ و آیا مگر غیر از این است که امپراتوری فیلیپ دوم (Philip II) از نظر قدرت و اشتهار، بر تمام قلمروهای پادشاهی دوران خود برتری داشت؟ وانگهی، چرا اینچنین بود که گرچه آلمان در یک اوضاع نابهسامان سیاسی به سر میبرد و زمزمههای جداییطلبی در آن به گوش میرسید، شهرهای خاصی در آن، نظیر هامبورگ و فرانکفورت، در سدههای هفدهم و هیجدهم میلادی به چنان سطحی از توسعه و ترقی رسیدند که فقط برخی از شهرهای فرانسه و انگلیس توان رقابت با آن را داشتند؟
آیا نمیتوانیم میان تغییر کانون فعالیتهای اقتصادی از جنوب به شمال اروپا و مهاجرت و سرگردانی یهودیان ارتباطی برقرار کنیم؟ در واقع، جای حیرت است که ارتباط موازی میان آوارگی و مهاجرت یهودیان و استقرار آنها از یک سو و فراز و نشیبهای اقتصادی ملل و کشورهای مختلف از سوی دیگر، هرگز مورد بررسی قرار نگرفته است.
اولین رویدادی که باید به آن رجوع کرد، رویدادی است که اهمیت جهانی دارد و آن اخراج یهودیان از اسپانیا در سال 1492 و از پرتغال در سالهای 1495 و 1497 است. هرگز نباید فراموش کرد که درست یک روز قبل از آن که کریستف کلمب (Columbus) از پالوس (Palos) عازم سفر دریایی خود شد تا آمریکا را کشف [!] کند (سوم آگوست سال 1492) سیصد هزاریهودی از اسپانیا به ناوار (Navarre)، در جنوب غربی فرانسه، فرانسه، پرتغال و شرق اروپا مهاجرت کردند. این نکته را نیز باید در خاطر داشت که درست در سالهایی که واسکو دو گاما (Vasco da Gama) دنبال یافتن یک گذرگاه آبی به هند میگشت و سرانجام هم آن را پیدا کرد، یهودیان را از دیگر بخشهای شبه جزیرهی پیرنی (Pyrenean)، در جنوب غربی اروپا و در مرز بین اسپانیا و فرانسه، بیرون میکردند.
چه تصادف شگرفی است که این دو رویداد، که هر دو به یک اندازه اهمیت ویژهای دارند؛ یکی کشف قارههای جدید و دیگری عظیمترین تلاشها برای پراکنده کردن مردم یهودهمزمان اتفاق افتادند، اما بیرون راندن یهودیان از شبه جزیرهی پیرنی، نتوانست به طور کامل نقطهی پایانی بر تاریخ حضور آنها در آن ناحیه بنهد. یهودیان متعددی به عنوان شبه مسیحی / یهودیان مخفی (Marannos) در آنجا ماندند و تنها در حول و حوش دورهی تفتیش عقاید (Inquisition) یعنی از ایام پادشاهی فیلیپ دوم به بعد بود که اوضاع به نحو روزافزونی نامساعد شد و سرانجام یهودیان ناگزیر شدند تا سرزمینی را که در آن متولد شده بودند، وانهند و کوچ کنند. یهودیان اسپانیا و پرتغال، در سدههای بعدی و به ویژه در اواخر سدهی شانزدهم میلادی در دیگر کشورها سکونت گزیدند. حوالی همین دوره بود که زوال اقتصادی شبه جزیرهی پیرنی و نواحی اطراف آن تثبیت شد.
با آغاز سدهی پانزدهم میلادی اخراج یهودیان از شهرهای تجاری آلمان آغاز شد. آنها را از کلن در سالهای 25-1424، از آگسبورگ در سالهای 40-1439، از استراسبورگ در سال 1438، از ارفورت در سال 1458، از نورمبرگ در سالهای 99-1498، از اولم (Ulm) در سال 1499 و از راتیسبون در سال 1519 اخراج کردند.
در سدهی شانزدهم میلادی مشابه همین سرنوشت در برخی از شهرهای ایتالیا برایشان تکرار شد. آنها را از سیسیل در سال 1492، از ناپل در سالهای 41-1540 و از جنوا و ونیز در سال 1550 اخراج کردند. در این جا هم نزول موقعیت اقتصادی این شهرها و زمان اخراج یهودیان همزمان شد.
از سوی دیگر، سابقهی خیزش به سوی کامیابی اقتصادی بعضی کشورها و شهرهایی که پذیرای آوارگان یهودی بودند، که در مواردی نیز کاملاً غیرمنتظره بود، قاعدتاً باید به دورهی اولین حضور یهودیان اسپانیایی برسد. یک نمونهی آن، شهر لگورن (Leghorn)، یکی از معدود شهرهای ایتالیا است که در سدهی شانزدهم میلادی شاهد رونق اقتصادی بود. این شهر مقصد غالب مهاجرانی بود که به سوی ایتالیا میرفتند. همین موقعیت را در آلمان، شهرهای هامبورگ و فرانکفورت داشتند که آوارگان یهودی را پذیرفتند. نکتهی مهم و جالبی که باید در اینجا اضافه کنیم این است که سیاح تیزبینی در سدهی هیجدهم که در سراسر آلمان سفر میکرد، به این نتیجه رسیده است که تمامی شهرهایی که در گذشته از مراکز پر رونق تجاری بوده، از جمله امپایر (Empire)، اولم، نورمبرگ، آگسبورگ، ماینس (Mayence) و کلن، از نظر اقتصادی دچار رکود شده و فقط دو شهر آلمان بودند که توانستند شکوه گذشتهی خود را کماکان حفظ کنند و حتی روز به روز باشکوهتر شوند و آن دو شهر عبارت بودند از فرانکفورت و هامبورگ.
در فرانسه و در سدههای هفدهم و هیجدهم، شهرهای رو به رشد عبارت بودند از مارسی، بوردو و روئن، که آنها هم از پناهگاههای اصلی یهودیان مهاجر به حساب میآمدند.
یهودیان و حیات اقتصادی مدرن؛ ورنر سومبارت؛ ترجمه رحیم قاسمیان؛نشر ساقی.
حروفچینی سایت www.jscenter.ir
ثبت دیدگاه