ما و دكترين سلطنت صهيونی
نسيم قدس: به عنوان آخرين سوال بفرماييد چاره و تكليف چيست و براساس كدام اصول، مباني و ديدگاه ميتوان سياستگذاري و برنامهريزي كرد و بر پايهي كدام شيوه و معيار بايد تصميم گرفت تا از اصل عزت، حكمت و مصلحت نظام نيز پاسداري شود؟
محمد تقی تقيپور: نكتهي بسيار مهم ديگر در اين مساله، معادلات و معيارهاي سياسي، حقوقي، اخلاقي و رفتاري حاكم بر نظام كنوني جهان است كه نه تنها با تعاليم انساني، الهيات مسيحي و يا موازين اسلامي سازگاري ندارد كه حتي با قوانين بينالمللي موجود در عرصهي روابط و مناسبات جهاني نيز منطبق و هماهنگ نيست.
ادبيات سياسي، شيوههاي رفتاري و رواني، و نيز منطق گفتمان حاكم بر نظام سلطه، كاملا مطابق و منطبق با معيارهاي صهيوني و دكترين جهودي است. يعني: «هركس از تو و با تو نيست؛ غريبه و دشمن توست» پس: «جنگ را به خانه دشمن ببر و اولين ضربه را تو وارد كن».
تئوري و تاكتيك مبتني بر «ارعاب»، «تهديد»، «جنگ رواني» ايجاد تزلزل و تشتت در درون و خانه دشمن به منظور تسليم او و سپس؛ خدعه و نيرنگ در عهد و پيمان، با هدف شكست دشمن، يك معيار صهيوني نهادينه شده در سياستها و شيوههاي رفتاري امپراتوري سلطه در جهان معاصر است.
براساس اين تئوري و تعليمات، تنها يك قوم حق سروري و آقايي بر جهان و جهانيان دارد. چون او «برگزيده» و «برتر» است. او حق دارد از هر وسيلهي ممكن در جهت نيل به مقصود بهرهبرداري كند. طرف مقابل او، «دشمن» و «غريبه»اي بيش نيست. براي «غريبه» حقي پيشبيني نشده است. بنابراين، «غريبه» در برابر «حق نژادي» و «حق تاريخي و موعود» «قوم برگزيده» محكوم است و بايد تسليم شود. از ديدگاه آنها، اين يك اصل و قاعده است.
به تصريح مرحوم علامه سيد محمدحسين طباطبايي در تفسير و تبيين آيهي 57 سورهي آلعمران، آنها معتقدند و معترفند:
«كساني كه از نژاد ما نيستند، بر عهدهي ما كه اسرائيلي هستيم، حقوق لازمالرعايهاي نخواهند داشت.»
به عقيدهي آنها: «يك نفر يهودي نسب به ديگران [غيريهود] هر حكمي كه خواهد ميتواند اجرا كند؛ و آن چه دربارهي او اجرا كند، جايز خواهد بود. روشن است، اين رويه مودي به آن ميشود كه با غير يهودي مثل يك حيوان معامله كنند و از هيچ عقوبتي واهمه و ترس نداشته باشند […]. پرواضح است كه اگر چنين روح پليدي در ميان يك قوم و نژاد نفوذ پيدا كند، جز آن كه آنان را به فساد در زمين و از بين بردن روح انسانيت و پايمال كردن آثار حاكم آن… در جامعهي بشري… وادار كند، نتيجهي ديگري نخواهد داشت».
به تصريح آيهي 56 سورهي انفال نيز، نقض عهد و پيمانشكني در برابر مسلمانان، يك قاعدهي هميشگي، تكراري و يك فرهنگ از سوي اين جماعت است.
امروز، فرهنگ و تعليمات غالب و حاكم بر جامعهي جهاني، از ايالات متحدهي آمريكا تا اتحاديهي اروپا، غير از اين نيست. نظام حاكم بر آمريكا و اتحاديهي اروپا امروز كاملا تحت انقياد و تاثير فرهنگ بنياسرائيل و مسيحيت صهيوني است. حتي اگر اشخاص مستقل و آزادانديش، ولو به تعداد انگشتان دست در ميان دولتها، رهبران و دولتمردان يادشده نيز وجود داشته باشند، بازهم فاقد راي، اقتدار و اختيار براي اعلام نظر و اعمال ارادهي مستقل خود هستند.
راستي! چرا در دوران معاصر، خبرنگاران و رسانههاي مشهور و معروف اروپايي و آمريكايي، در مصاحبه با مقامات بلندپايه و درجهي اول ايران اسلامي، بدون استثنا، «موجوديت اسرائيل»، «حقوق و منافع قوم يهود»، «هولوكاست» و مشابه اين موضوعات را مركز و محور گفت و گوي خود قرار ميدهند؟
چرا رهبران و دولتمردان درجهي اول آمريكا، انگلستان، فرانسه، آلمان و…، «امنيت اسرائيل را كليد امنيت جهان» اعلام ميكنند؟
براساس بررسيها، ارزيابيها، پژوهشها و دادههاي دروني تشكيلاتي بنيادها و موسسات پژوهشي و اطلاعاتي امپراتوري سلطه، امروزصداي چرخش معكوس عقربهها براي آزادي فلسطين و قدس، شنيده ميشود. اين، يعني محقق شدن روي ديگر همان سكهي «حذف و نابودي اسرائيل از صفحه روزگار» كه پرچمدار نهضت اسلامي تصريح كرده بود.
امروز، نهال برومند و هوشياري در مقابل سيطرهي صهيوني و استبداد جهودي حاكم بر جهان، از سياتل آمريكا تا شمال و غرب اروپا در حال رشد و شكوفايي است و اين ثمرهي همان بذرهايي است كه ديروز پاشيده شد.
خلاصه و ماحصل تحليل و نتيجهگيري آنها اين است: ايران اسلامي، «پا روي دم نظام سلطهي صهيوني جهان، گذاشته است.»
اين تحليل و نتيجهگيري خطا و اشتباه نيست. البته با اين تفاوت كه ايران اسلامي، جرم و گناهي مرتكب نشده است. زيرا ملت مسلمان ايران در مسير انجام تكاليف ديني و پيروي از الهيات رهاييبخش اسلامي، درخلال چند دههي اخير، هر كجا پا گذاشته، دم دشمن را زيرپاي خود مشاهده كرده است. به بيان ديگر، ملت ايران پاي خود را در حد و اندازهي گليم خود دراز كرده است، ولي طرف مقابل، حريم و محدودهي استحفاظي دم خود را معلوم و مشخص نكرده است و اين مشكل دم آنها است نه تقصير مردم ايران!
با يك بررسي، ارزيابي و آسيبشناسي قاعدهمند، بايد اعتراف كرد كه بزرگترين نشانهي كاستي بعضي مقامات و طرفهاي ايراني، طي سالهاي اخير، آن بوده است كه به انگيزهي شفافيت و صداقت خود، بيش از حد و اندازهي لازم و مرسوم جهان، به طرف مقابل خود اجازه دادهاند، همواره ما را مورد سوال و بازخواست قرار دهد و در محدودهي حريم ما جستجو كند.
رمز و كليد ظفر و نصرت مردم مسلمان ايران تاكنون، پايداري، استقامت و ايستادگي جهت احقاق حقوق حقهي خود دربرابر فزونخواهيها، تهاجمات و دسيسههاي نظام سلطهي جهاني بوده است. آنگونه كه حضرت امام و رهبري نيز پيوسته بدان تاكيد و تصريح داشتهاند.
ساختار نظام سلطه از بعد روانشناختي، كاملا جهودي و صهيوني است. يعني نه براي طرف مقابل خود احترام، شان و حقوقي قائل است و نه در گفتار و رفتار خود صداقت دارد و يا در عهد و ميثاق خود پايبند و وفادار.
از ديدگاه قرآن و تعاليم اسلام، براي احقاق حق دربرابر جماعتي با اصول و مباني فكري يادشده، هيچ راه و گزينهي اساسي وجود ندارد؛ «… الا مادمت عليه قائما» (آل عمران/ 75). همان گزينهاي كه رمز پيروزي انقلاب اسلامي ايران و نصرت حزبالله در شكست تهاجم وحشيانه و جنونآور اسرائيل به لبنان در سال 2006م/ 1385ش، بود كه بر افسانهي كهنهي شكستناپذيري و تسخيرناشدني دژ صهيونيسم جهاني در منطقه، خط بطلان كشيد.
ثبت دیدگاه