حضور استعمارگران اروپایی
بيت المقدس و فلسطين همچنان صحنه جنگ هاى صليبى بود تا اينكه در 1517 م. دولت عثمانى با شكست مماليك، اين شهر را به تصرف خود درآورد. در پى شكست روس ها در نبرد با عثماني ها كه از حمايت فرانسه و انگليس برخوردار بودند، پاى فرانسوي ها و انگليسي ها به فلسطين باز شد. با ورود دولت عثمانى به جنگ جهانى اول، انگليس، تلاش براى تجزيه عثمانى را آغاز كرد، از اين رو براى كسب حمايت مالى و سياسى يهوديان و در پى مذاكرات با صهيونيست ها، دولت انگليس با صدور اعلاميه معروف بالفور (1917 م.) تأسيس «وطن ملى يهود» راتعهد كرد و يك ماه پس از آن بيت المقدس را به اشغال نظامى خود درآورد. از آن تاريخ تاكنون، بيت المقدس به عنوان مركز فلسطين، كانون تحولات، چالش ها و درگيري هاى بسيار نظامى، سياسى و اجتماعى ميان مسلمانان و صهيونيست ها بوده است.
يادكرد بيت المقدس در قرآن
بيت المقدس از اعلام غير مصرّح قرآن است و بيشتر مفسّران، تعابيرى مانند «الْأَرْضِ الَّتي بارَكْنا فيها» (انبياء/ 21، 81؛ اعراف/ 7، 137)، «الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَة» (مائده/ 5، 21)، «القَريَة» (بقره/ 2، 58) و «الارض» (اسراء/ 17، 4) را بر آن تطبيق كرده اند. در آيات مربوط به تغيير قبله (بقره/ 2، 142- 150) نيز تلويحاً از بيت المقدس ياد شده است24؛ همچنين شمارى از مفسرانِ نخستين، آياتى چون 114- 115 بقره/ 2 و 41 ق/ 50 را نيز به بيت المقدس مربوط دانسته اند.25
هجرت ابراهیم (علیه السلام)
نخستين يادكرد از بيت المقدس در آيه اى است كه ماجراى هجرت ابراهيم عليه السلام از بابل را گزارش مى كند. حضرت ابراهيم پس از ماجراى شكستن بت ها و نجات معجزه آسا از آتش نمروديان به همراه حضرت لوط عليه السلام، خانواده و ديگر پيروانش به سوى سرزمينى روانه مى شود كه خداوند آن را مايه بركت براى جهانيان خوانده است: «وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتي بارَكْنا فيها لِلْعالَمين». (انبياء/ 21، 71) مشهور مفسران مراد از اين سرزمين را شام و فلسطين دانسته اند كه مسلماً شهر بيت المقدس را نيز در برمى گيرد.26
پاورقی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
24. جامعالبيان، مج 2، ج 2، ص 3- 10، 17- 39؛ مجمعالبيان، ج 1، ص 414- 424؛ الدرالمنثور، ج 1، ص 260- 270.
25. جامعالبيان، مج 1، ج 1، ص 695- 705؛ مج 13، ج 26، ص 235؛ مجمع البيان، ج 1، ص 361- 363؛ ج 9، ص 226؛ الدرالمنثور، ج 1، ص 204؛ ج 6، ص 131.
26. تفسير ابن كثير، ج 3، ص 194؛ تفسير جلالين، ص 330؛ الميزان، ج 8، ص 228.
ثبت دیدگاه