منصوره مهدیارفر
مقدّمه
همانگونه که شناخت اولیای خداوند متعال و سالکان مسیر «نور» به هدایت جوامع بشری کمک میکند، همان طور نیز شناختنِ روندگانِ وادیِ «ظلمات» میتواند مایۀ عبرت و پرهیز باشد.
در این نوشته با مبنا قرار دادن شناختی که قرآن کریم به ما میدهد به معرفی یک طاغوت مالی یعنی «قارونِ بنیاسرائیل» میپردازیم. وی شخصیتی است که به عذاب خداوند گرفتار آمده است. باید دید او چه بود، تا چنان نباشیم و او چه کرد، تا چنان نکنیم. چرا که هر کس در دنیای امروز ـ از هر کیش و آیین، و هر گروه و ملیّت ـ خود را در شرایط مشابهی همچون قارون، قرار دهد؛ باید بداند که از عذاب خداوند گریزی نیست.
قارون کیست؟
آن گونه که از روایاتِ موافق قرآن به دست میآید، قارون از قوم موسی (علیهالسلام) و از خویشان نزدیک او بود. او در ابتدا مردی صالح و باتقوا بود؛ ولی چون مدّت توقف بنیاسرائیل و سرگردانی آنها در «تیه» بهطول انجامید، از قوم کناره گرفت و به صنعت کیمیاگری و طلاسازی پرداخت و بهواسطۀ این عمل ثروت بیشمار و گنجینههایی از طلا برای خود تهیه کرد. کلیدهای مخازن قارون را چند تن از مردان نیرومند حمل میکردند. ثروت و گنجینهها، قارون را به سرکشی و تکبّر کشانید و او را به لب پرتگاه بدبختی رساند. به مؤمنان به نظر حقارت مینگریست و بهواسطۀ ثروت خود بر آنها افتخار میکرد و بزرگی میفروخت. مردم کوتهنظر هم وقتی تجمّلات و تشریفات زندگی او را میدیدند، به او حسرت میبردند و با خود میگفتند: «ای کاش ما هم مانند قارون، چنین ثروت و دستگاهی داشتیم! زیرا او از زندگی بهرۀ کامل میبَرَد.»
خردمندان قوم میگفتند: «وای بر شما! به این ظواهر فریبندۀ زندگی قارون حسرت نبرید. همانا، ثواب خداوند برای مردم باایمان، بسی گرانبهاتر و بالاتر از اینهاست.» جمعی از روشنضمیران بنیاسرائیل وقتی تندرویهای قارون را دیدند او را نصیحت کردند و گفتند: «ای قارون! به این زرد و سرخِ دنیا خرسند مباش؛ زیرا خداوند چنین کسان را دوست ندارد. با این ثروت عظیم و نعمتهایی که خدا به تو ارزانی کرده است آخرتت را آباد کن و قدمی برای خدا بردار؛ از دنیا بهرهبرداری کن و همانطور که خداوند به تو احسان کرده، تو با بندگان او نیکی و احسان کن؛ به راه فساد مرو و مفسدهجو مباش، زیرا پروردگار مفسدان را دشمن دارد.»
قارون میگفت: «این ثروت را خودم، به واسطۀ علمی که دارم (یعنی کیمیا) تهیه کردهام.»
ولی گویا قارون نمیدانست خداوند ملّتها و امّتهایی را که از او نیرومندتر و غنیتر بودند بهواسطۀ گناهان، هلاک کرد و هلاکت او هم در پیشگاه خدا امری سهل و آسان است.»
باری ثروت و مال، سرکشی قارون را به جایی رساند که روزی موسی (علیهالسلام) به خیمهی او وارد شد و او لبخندی تمسخرآمیز زد و پیغمبر آسمانی خدا را کوچک شمرد. موسی (علیهالسلام) با مهربانی و لطف از او پرسید: «چرا در مجمع بنیاسرائیل که برای توبه و انابه به درگاه خدا تشکیل شده، شرکت نکردی؟»
قارون با مسخرگی و رذالت به او جواب داد.
موسی (علیهالسلام) غمگین و افسرده از خیمۀ او بیرون آمد و بیرونِ خیمه، روی زمین نشست. قارون دستور داد مقداری خاکستر و آبِ آلوده بر سر و لباسهای موسی (علیهالسلام) ریختند. موسی (علیهالسلام) از این اهانت به درگاه خدا شکایت کرد. خداوند متعال، مقابلِ سرکشی و طغیان قارون و اهانت به مقدسات، او و تمام گنجینههایش را به زمین فرو برد و به عذاب ابدی گرفتارش ساخت. در آن حال کسانی که به زندگی او حسرت میبردند، با سُرور و خوشحالی گفتند: «چه خوب شد که ما مثل قارون نبودیم و به عذاب خداوند مبتلا نشدیم. آری! سعادت و نیکبختی و بهشت جاوید، ویژهی کسانی است که در دنیا سرکشی و طغیان نکنند و در زمین فساد برپا ننمایند.»1
«قارون» صورتي زيبا داشت و در حفظ تورات از بيشتر بنياسرائيل مقدم بود. ولي جاهطلبي ميکرد و از بخل و حسد سهمي سرشار داشت و همواره کاربنياسرائيل را آشفته و بيسامان ميخواست.2
او بهواسطۀ گنجها و ثروتهاى فراوان، در مقابل بنىاسرائیل به قدرت نمايى و خودنمايى پرداخت و بر آنها تعدّى كرد. قارون را بهواسطۀ زيبايى صورت «منور» ميخواندند و در ميان بنىاسرائيل هيچكس تورات را بهتر از او نميخواند. ولى مثل سامرى منافق بود و بر آنها تعدّى كرد.3
از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده است که قارون، پسرخالۀ موسى (علیهالسلام) بوده است.4
اهمّیّت شناختِ قارون
شريعتهاى الهى آمدهاند تا جامعهاى بسازند انسانى، كه جز عدالت چيزى نشناسد و جز بر پايهی قسط برپا نباشد، و اين هدفِ بزرگ، تنها با از ميان بردن «استكبار اقتصادى» و «استضعاف اقتصادى» و سپس پديد آوردن يك نظام معيشتى متعادلصورتپذير میشود.5
افراط و تفريط اقتصادى (يعنى «تكاثر» و «فقر»)، زندگى انسانى را از استوارى مىاندازد، و آن را به پستى و سقوط مىكشاند؛ بنابراين، تأكيد شديد بر اقامهی قسط و توازن، براى از بين بردن اين دو مفسدهی بزرگ (تكاثر و فقر) است، دو مفسدهاى كه حيات انسان و بقاى اسلام و هستى مسلمانان را تهديد میكند.6
مشكل بزرگ انسان ـ در سراسر تاريخ كهن خويش ـ ظلم اقتصادى است نه ظلم سياسى و اجتماعى، زيرا اين دو ظلم نيز ـ بيشتر ـ از ظلم اقتصادى پديد مىآيند و فراگير مىشوند؛ و اين كه «قرآن كريم» به مبارزهاى فراگستر و ژرف بر ضدّ «تكاثر» (افزونخواهى) و «متكاثران» (افزونخواهان) (سرمايهدارى و سرمايهداران) و «اتراف» (شادخوارى) (اشرافيگرى و تجمّلگرايى) و «مترفان» (شادخواران، تنعّمپرستان و تجمّلگرايان) پرداخته است، براى آن است كه مردمان را از اين خطر بزرگ آگاه كند، و همگان را به ضرورت نبرد كردن با آن برانگيزد.7
مىنگريم كه قرآن كريم، طاغوت اقتصادى (يعنى قارون و قارونرَوِشان) را از ترويج فساد در زمين و از برده ساختن مردمان و بهرهكشى از ايشان نهى كرده است. همينگونه مىنگريم كه شارحان قرآن، امام علىّ بن ابى طالب (علیهالسلام) و امام حسين بن على (علیهالسلام)، اين هدف قرآنى مطلوب ـ يعنى مبارزه بر ضدّ بهرهكشى و برده سازى مردمان ـ را تعليم مىدهند و در باره آن تأكيد مىورزند، و جامعههاى اسلامى را بيدار مىكنند، تا گرفتار چنين دامها نشوند، و يوغ اين خوارى را بر گردن ننهند، و تا هيچ سلطه (حاكميّت، ديكتاتورى) مالى، يا بردهسازى اقتصادى در اين جامعهها پا نگيرد.8
پيامبر خدا، موسى (علیهالسلام) بر سر دو طاغوت فرستاده شد: يكى سياسى و ديگرى اقتصادى، اوّلى فرعون و دوّمى قارون (و همچنين طاغوت فكرى و فرهنگى، هامان …) و به همانگونه كه فرعون در دريا غرق و نابود شد، قارون را نيز زمين در خود فرو برد و هلاك كرد.9
در مبارزۀ با طاغوت، باید او را با همۀ روشها و عملکردهایش شناخت. شناختن قارون، به منزلۀ شناختن بخشی از «معبودهای دروغین» است که در عبارت شریف «لا اله الّا الله» یکسره نفی میشوند.
آموزههایی از قرآن در ماجرایِ قارون
قرآن كريم بخش وسيعى را به آغاز آفرينش جهان و انسان و درسهايى از تاريخ امم پيشين پيامبران، پادشاهان اختصاص داده است و كراراً سفارش مىكند: «چرا در زمين سير و سياحت نمىكنند تا بنگرند كه عاقبت و سرانجام پيشينيانشان چگونه بوده است؟!»10
فرمان به سير و سياحت در زمين (فِي الْأَرْضِ) سپس نظر افكندن (فَيَنْظُرُوا)، مطالعه تاريخ مستند به اسناد و مدارك غير مكتوب، يعنى باستانشناسى را مورد تأكيد قرار مىدهد.
از سوى ديگر قرآن تاريخ پيامبران، امم و ملوك را به صورت تابلوهايى زنده و متحرك بازسازى مىكند. به طورى كه وقايع تاريخى را به صورت وقايع حال درآورده و در بسيارى از موارد با فعل (الم تر) مردم را به مشاهده حوادث تاريخى زنده ترغيب مىكند.
يعنى همان طور كه بايد «آيات ملفوظِ خدا» را مورد مطالعه و دقت قرار داد، لازم است كه به مطالعه و بررسى «آيات ملحوظِ خداوند» پرداخت.11
در سوره قصص(آیات 76 تا 84) به داستان قارون، مصداق بارز زراندوزی و تکبر و نمونهای برای فساد و تبهکاری و عاقبت شوم او میپردازد؛ تا عبرتی باشد برای هر کس که به هر نسبتی این صفات در وجود اوست.
مشكل قارون اينجاست كه وقتى حضرت موسى (علیهالسلام) به او مىفرمايد «اموالى را كه تو به دست آوردى، زينت است» و به نصيحت وى میپردازد، در جواب آن حضرت مىگويد: «إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ»؛12 «من آگاه و عالم و توانا بودم.» به تعبير امروزى: «هوش و ذكاوت داشتم، زرنگى داشتم، سياست بلد بودم. ناز شستم كه اين اموال را از اين راهها به دست آوردم. به كسى مربوط نيست!» او نمىفهميد كه اموال را خدا داده بود. كمااينكه جان را خدا به انسان مىدهد، فرزند را خدا به انسان مىدهد، دين را خدا به انسان مىدهد و همه چيز مالِ خداست.13
شكى نيست در اينكه اين جمله پاسخى بوده كه قارون از همه گفتار مؤمنين از قومش، و نصيحتهاى آنان، داده، چون اساس گفتار آنان بر اين معنا بود كه آنچه وى از مال و ثروت داشته، خدا به او داده، و احسان و فضلى از خدا بوده، و خود او استحقاق آن را نداشته، پس واجب است كه او هم با اين فضل خدا خانه آخرت را طلب كند، و آن را در راه احسان به مردم انفاق نمايد، و با تكبر و استعلا و طغيان در زمين فساد برنينگيزد.14
لذا قارون در پاسخ آنان، اين اساس را تخطئه كرده و گفته است كه آنچه من دارم احسان خدا نيست، و بدون استحقاق به دستم نيامده، و ادعا كرده كه همه اينها در اثر علم و كاردانى خودم جمع شده، پس من از ميان همه مردم استحقاق آن را داشتهام، چون راه جمعآورى مال را بلد بودم، و ديگران بلد نبودند، و وقتى آنچه به دستم آمده به استحقاق خودم بوده، پس خود من مستقل در مالكيت و تصرف در آن هستم، هر چه بخواهم مىتوانم بكنم، مىتوانم آن را مانند ريگ در انواع لذتها و گسترش نفوذ و سلطنت، و به دست آوردن مقام و رسيدن به هر آرزوى ديگرى صرف كنم، و سزاوار هم نيست كه كسى در كارم مداخله كند.15
و اين پندار غلطى كه در مغز قارون جاى گرفته بود و كار او را به هلاكت كشانيد، كار تنها او نبوده و نيست، بلكه همه ابناى دنيا كه ماديات در مغزشان رسوخ كرده، به اين پندار غلط مبتلا هستند، هيچ يك از آنان آنچه را كه دست تقدير برايشان نوشته و اسباب ظاهرى هم با آن مساعدت كرده، از اين فكر غلط به دور نيستند كه همه را از لياقت و كاردانى خود بدانند و خيال كنند مال فراوانشان و عزت زودگذر، و نيروى عاريهاى، همه از هنرمندى و كاردانى و لياقت خود آنان است، اين خودشانند كه كار مىكنند، و كارشان نتيجه مىدهد، و اين علم و آگاهى آنان است كه ثروت و مقام را به سويشان سوق مىدهد، و اين كاردانى خودشان است كه مال و جاه را برايشان نگه مىدارد.
اين پندار غلط مخصوص قارون نبوده، هر انسانى همينطور است، كه وقتى نعمتش زياد شد، طغيان مىكند، و مىپندارد كه تنها سبب اقبال دنيا به وى، خود او و كاردانى اوست، و آن آيات اينها است كه مىفرمايد: «و چون بلايى به انسان برسد ما را مىخواند، سپس همين كه نعمتى ارزانىاش بداريم، مىگويد اين از كاردانى و مهارت خودم است، ولى چنين نيست، بلكه اين امتحانى است، ولى بيشترشان نمىدانند، اين سخن را از نياكان ايشان نيز مىگفتند، ولى كاردانى و مهارتشان به كارشان نخورد، ناگزير كيفر اعمالشان به ايشان رسيد، از مردم امروز هم آن كسانى كه ظلم كردند، به زودى كيفر كردههايشان به ايشان خواهد رسيد، و ايشان نمىتوانند خدا را عاجز كنند، مگر هنوز نفهميدهاند كه اين خداست كه براى هر كس بخواهد رزق را گسترش مىدهد، و براى هر كس بخواهد تنگ مىگيرد، در اين تفاوت كه در بهرههاى مردم مىباشد آيتهايى است براى كسانى كه ايمان بياورند.»16
كلمه «حَظّ» به معناى بهرۀ آدمى از سعادت و بخت است.
كسانى كه زندگانى دنيا را هدف نهايى و يگانه غايت مساعى خويش مىدانند، و غايتى ديگر وراى آن نمىبينند، و خلاصه از آخرت غافل و جاهلند، و نمىدانند كه خدا در آخرت چه ثوابها براى بندگان خود فراهم كرده، اموال قارون را سعادتى عظيم شمردند، بدون اينكه قيد و شرطى در كلام خود بياورند، گفتند: اى كاش ما هم مىداشتيم آنچه را كه قارون دارد، چون او حظى عظيم، و سعادتى بزرگ دارد.17
ولی کسانی که از حقیقت علم برخوردار بودن، میفهمیدند که گویی این افراد هلاکت خود را آرزو میکنند و آنان را هشدار میدادند!
كلمه «ويل» به معناى هلاكت است، كه در موارد نفرين به هلاكت و نيز انزجار از هر چه خوش آيند نيست استعمال مىشود، و در داستان قارون اشاره به انزجار از آرزويى است كه دنياطلبان آن را خواستند.18
گويندگان اين حرف مؤمنين بنىاسرائيل بودهاند، كه به خدا علم داشتند، و خطابشان در اين سخن بر همان نادانهايى است كه آرزو كردند اى كاش آنچه قارون دارد آنان نيز مىداشتند، و آن را سعادتى عظيم آنهم بدون قيد و شرط پنداشتند، و مقصودشان از اين سخن اين بوده كه ثواب خدا كه مخصوص اشخاصى است كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند، بهتر است از آنچه قارون دارد، پس اگر ايمان دارند و صالح هستند آرزوى آن ثوابها كنند، نه آنچه كه قارون دارد.19
در سورۀ قصص آیۀ 81 میخوانیم: «فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما كانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مِنَ المُنْتَصِرِين» یعنی «پس (چون موسى) قارون (را براى نپذيرفتن موعظه و پند، و تكبّر و گردنكشى و كارهاى زشت كه به جا ميآورد نفرين كرد، ما هم او) و مال و داراييش را در زمين فرو برديم، پس براى او جز خدا گروهى نبود كه او را يارى كنند، و او (هنگام فرو رفتن در زمين) از يارىدهندگان (خود) نبود (در آن هنگام نه كسى توانايى داشت او را يارى كند، و نه خود ميتوانست خويشتن را رهايى دهد)».20
كلمه «فئة» به معناى جماعتى متمايل به هم است، و در كلمه «ينصرونه» و كلمه «منتصرين» در اين آيه معناى منع و امتناع نهفته است و حاصل معنا اين است كه: قارون، هيچ جماعتى نداشت كه او را از عذاب شدن منع كنند، و خودش هم از ممتنعين نبود، كه زير بار عذاب نرود، و اين درست بر خلاف پندارى بود كه يك عمر در سر مىپرورانيد، و خيال مىكرد كه آن عامل كه ثروت و خير را به سويش جلب نموده و شر را از او دفع مىكرد، حول و قوت خودش و جمعيت و خدم و حشمش بود، كه آنها را هم به علم خود كسب كرده بود، ولى نه آن جمعش نگهش داشت، و نه آن قوت و نيرويش از عذاب خدا نجاتش بخشيد، و معلوم شد كه آنچه داشته خدا به او داده بود.21
ماجرای قارون به ما میآموزاند، مشیت خدا چنین ایجاب مینماید که برای آزمایش انسانها روزی عدهای را بسط دهد و برای بعضی تنگ گیرد. انسان، نه مغرور مال و ثروت باید گردد و نه مأیوسِ فقر و محنت که به سوی دیگرانش کشاند.22
در سورۀ قصص آیۀ 83 میخوانیم: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» یعنی «آن سراى آخرت (كه اوصاف و چگونگيهاى آن به گوش همگان رسيده) را قرار داديم براى آنان كه برترى و بزرگى و فساد و تباهكارى در زمين را نميخواهند، و عاقبت و سرانجام نيكو (بهشت و نعمتهاى هميشگى آن) براى پرهيزكاران است.»23
اين آيه و آيه بعدش به منزله نتيجهگيرى از داستان قارون است.
و در جمله «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ» كلمه«تلك» كه مخصوص اشاره به دور است، شرافت و ارجمندى و علو مكان آخرت را مى رساند، و همين خود شاهد است بر اينكه مراد از دار آخرت، دار آخرت سعيده است، نه هر آخرتى، و نيز به همين جهت مفسرين دار آخرت را در آيه مورد بحث به بهشت تفسير كردهاند. 24
و معناى اينكه فرمود: «نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً» «قرارش مىدهيم براى كسانى كه نمىخواهند در زمين گردنفرازى كنند، و فساد انگيزند» اين است كه: ما بهشت را اختصاص به چنين كسانى مىدهيم، و منظور از گردن فرازى اين است كه: بر بندگان خدا استعلا و استكبار بورزند، و منظور از فسادانگيزى اين است كه: خواستار گناهان و نافرمانى خدا باشند، چون خداى تعالى شرايعش را، كه انسانها را به آنها مكلف فرموده، بر اساس آنچه كه فطرت و خلقت آنان اقتضاء دارد بنا نهاده، و فطرت انسان تقاضا ندارد مگر آن كار و آن روشى را كه موافق با نظام اتم و احسن در حيات زمينى انسانهاست، پس هر معصيتى، بىواسطه و يا با واسطه در فساد اين زندگى اثر دارد، هم چنان كه قرآن كريم مى فرمايد: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ25»26
از اينجا روشن مىشود كه عُلُوّخواهى يكى از مصاديق فسادخواهى است، و اگر از ميان فسادها، خصوصِ علوخواهى و برترى جويى را نام برده، براى اين است كه نسبت به خصوص آن عنايت داشته است، و حاصل معناى آيه اين است كه: اين خانۀ آخرت، يعنى بهشت را اختصاص به افرادى مىدهيم، كه نمى خواهند با برترى جويى بر بندگان خداوند و با هر معصيتى ديگر در زمين فساد راه بيندازند.
اين آيه شريفه عموميت دارد، و مىرساند كه تنها كسانى به بهشت مىروند، كه در زمين، هيچ يك از مصاديق فساد و يا به عبارتى ديگر هيچ يك از گناهان را مرتكب نشوند، به طورى كه حتى اگر در همه عمر يك گناه كرده باشند، از بهشت محروم مىشوند، و ليكن آيه ديگرى از قرآن كريم اين عموم را تخصيص زده و فرموده: «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ، نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ، وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيماً».27
«وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» ـ يعنى عاقبت نيك و پسنديده، كه همان خانه سعيد آخرت، و يا عاقبت سعيد در دنيا و آخرت است، از آن مردمى است كه تقوى پيشه كنند، چيزى كه هست از دو احتمال مزبور احتمال اول مورد تاييد سياق هر دو آيه است.
«مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ إِلاَّ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»
«(پس از آن چيزى را كه بهوسيله آن عاقبت و سرانجام نيكو بهدست ميآيد بيان كرده ميفرمايد:) هر كه حسنه و كار نيك بياورد (بهجا آورد) پس براى او بهتر از آن حسنه و كار نيكو است، و هر كه سيّئه و كار بد بياورد، پس جزاء و سزا داده نشوند آنان كه بديها كردند مگر (مانند) آنچه را كه بجا ميآوردند.»28
قرآن کریم در سورۀ عنکبوت در اشارهای راهبردی به ماجرای حضرت موسی میفرماید:
«وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى بِالْبَيِّناتِ، فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ما كانُوا سابِقِينَ»
«و ياد كن (داستان) قارون و فرعون و هامان را، و هر آينه موسى با دليلها(معجزهها)ى آشكار نزد آنان آمد، پس ايشان در زمين تكبّر و گردنكشى كردند، و (از عذاب خداى تعالى) پيشى گيرنده نبودند (نتوانستند از آن بگريزند).»29
آيه به ستونهاى سهگانه فساد اشاره مىكند، يعنى:
1 ـ تسلّط اقتصادى (قارون).
2 ـ تسلط سياسى (فرعون).
3 ـ تسلط تبليغاتى (هامان).
قارون نماينده و تجسم كننده فساد اقتصادى ـ احتكار، نپرداختن حقوق مردم، طغيان نسبت به اجتماع و متهم ساختن رهبرى ـ بود، در صورتى كه فرعون به ايجاد هراسِ سياسى و نظامى مىپرداخت، ولى هامان رايزن تبليغاتى فرعون و رازدار او به شمار مىرفت، و فساد در مال يا در دو سلطهی«سياسى» و «نظامى» يا در «تبليغات» تجسم پيدا نمىكند، چه اينها تنها واسطههاى اجتماعى به شمار مىروند، و فساد در سرهاى مدبّر و نقشهكش براى اين سلطه هاى سه گانه موجود است.30
قرآن کریم همچنین در سورۀ غافر میفرماید:
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِينٍ إِلى فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ كَذَّابٌ»
«هر آينه موسى را با آيات و نشانهها (معجزات بسيار) خودمان و با حجّت و دليل آشكار فرستاديم بسوى فرعون (كه قبطيها او را ميپرستيدند) و هامان (وزير فرعون و كسى كه فرعون او را براى مشورت و كنكاش در كارها گماشته بود) و قارون. پس ايشان (از روى دشمنى و ستيزگى) گفتند: موسى جادوگر بسيار دروغگو است.»31
در تفسیر المیزان میخوانیم: «كلمه «فرعون» نام جبار و ديكتاتور نژاد قبط و پادشاه ايشان است و «هامان» نام وزير اوست و «قارون» نام يكى از طاغيان بنىاسرائيل است كه داراى خزاينى مملو از پول بوده. و اگر از ميان همه دو امت قبطى و سبطى تنها نام اين سه نفر را ذكر كرده، براى اين بوده كه تمامى فتنهها و فسادها به اين سه نفر منتهى مىشده.»32
قارون در تورات
در تورات آمده است:
قُورَح بن یِصْهار بن فَهات بن لاوى، و داتان و ابیرام، پسرانِ الیاب، و اون پسر فالت، که از نوادههاى راُؤبین بودند، با بعضی از بنىاسرائیل و رؤساى ایشان که دویست و پنجاه نفر مى شدند، به حضور موسی برخاستند. و مقابل موسی و هارون جمع شده، به ایشان گفتند: «شما از حد خود تجاوز میکنید؛ زیرا تمام جماعت، هر یک از ایشان مقدسند، و خداوند میان ایشان است؛ پس چرا خویشتن را بر جماعت خداوند بر میافرازید؟» و چون موسی این را شنید، به روی خود در افتاد و قورح و تمام جمعیت، او را خطاب کرده، گفت: «بامدادان، خداوند نشان خواهد داد چه کس از آن وی و چه کس مقدس است؛ و او را نزد خود آورد؛ و هر کس را برای خود برگزیده است، او را نزد خود خواهد آورد. این را بکنید که مجمرها برای خود بگیرید ای قورح و تمام جمعیت تو! و آتش در آنها گزارده، فردا به حضور خداوند، بخور در آنها بریزید، وآنکس که خداوند برگزیده است، مقدس خواهد شد.» {…}33 پس هر کس مجمر خود را گرفته، آتش در آنها نهاده و بخور بر آنها گزارده نزد دروازه خیمه اجتماع کردند و با موسی و هارون ایستادند و قورح تمام جماعت را مقابل ایشان نزد در خیمۀ اجتماع،جمع کرد وجلال خداوند، بر تمام جماعت ظاهر شد و خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، گفت: «خود را از این جماعت دور کنید، تا ایشان را در لحظهای هلاک کنم.» {…} آنگاه زمینی که زیر ایشان بود، شکافته شد و زمین، دهان خود را گشوده، ایشان را و خانههای ایشان و همه کسانرا که به قورح تعلق داشتند، با تمام اموال ایشان بلعید. و ایشان با هر چه به ایشان تعلق داشت، زنده به گور فرو رفتند، و زمین بر ایشان به هم آمد که از میان جماعت هلاک شدند. و همه اسرائیلیان که به اطراف ایشان بودند، از نعره ایشان گریختند؛ زیرا گفتند: «مبادا زمین ما را نیز ببلعد.»34
تفاوت دیدگاه قرآن و تورات
از مقایسۀ قرآن مجید و تورات، در مجموع به دست میآید که بلعیده شدن قارون با تمام داراییاش به امر خدا در زمین، مشترکاند؛ و همچنین در موردِ کسانی که بر داراییهای قارون حسرت میخوردهاند و پس از عذاب وی توسط خدا، از اینکه سرنوشتی چون او پیدا نکردهاند، مسرور شدهاند، نیز مشترکاند. امر مشترک دیگر بین قرآن مجید و تورات، در میزان فراوانی عجیب و غریب مال و ثروت قارون است و همچنین دربارۀ خویشاوندی قارون با حضرت موسی (علیهالسلام) نیز هماهنگ هستند.35
موارد اختلاف بین تورات و قرآن کریم عبارت است از اینکه در قرآن کریم میفرماید: تنها قارون با دارایی خویش به زمین فرو رفت؛ در حالی که در تورات؛ افراد دیگری همراه قارون در زمین فرو رفتند.36
به بیان قرآن، قارون کسی است که ثروت بسیاری جمعآوری کرده است؛ ولی در راه خدا انفاق نمیکند. در نتیجه گرفتار عذاب الهی میشود و با تمام ثروتش در زمین فرو میرود. اما به اعتقاد تورات سبب نابودی قارون، عدم انفاق نبوده است. قارون و همراهانش به موسی (علیهالسلام) اعتراض دارند که: «تو و هارون چرا به بقیه بنیاسرائیل فخر میفروشید؟ همه ما مثل شما دو نفر هستیم. جمعیت همگی مقدس هستند.»37
تصویری که قرآن از سرگذشت قارون ارائه میدهد، فخرفروشی قارون است؛ به گونه که برخی مردم، آرزو میکنند ثروت او را داشته باشند؛ اما نظر تورات چیز دیگری است. در توراتی که در دسترس است، این حضرت موسی (علیهالسلام) است که فخرفروشی میکند و قارون به این مسأله اعتراض میکند.38
به بیان قرآن، قارون دچار عذاب الهی شده در زمین فرو میرود. علاوه بر اینکه این حادثه، عذابی برای این شخص بوده است؛ معجزهای برای افراد دیگر بنیاسرائیل محسوب میشود تا ایمانشان محکمتر شود؛ چرا که قبل از عذاب قارون عدهای از آنان نیز آرزوی مکنت و ثروت قارون را داشتند. اما بعد از عذاب، متوجه قدرت الهی شدند. تورات از این انقلاب روحی و دگرگونی معنوی در بنیاسرائیل گزارشی نمیدهد و تنها به این عبارت اکتفا میکند: و تمام بنیاسرائیل، اطراف آنها بودند و در اثر شیون آنها گریختند، زیرا میگفتند: «مبادا آن زمین ما را هم ببلعد.»39
چند نکتۀ محل تأمّل در داستان قارون
شناخت روایات اصیل و تمیز آنان از روایات جعلی در حیطۀ تخصص و آشناییِ صاحب این قلم نیست، امّا علاقهمندی به این موضوع مهم سبب شد تا نکاتی چند از کتاب خواندنی «نقد و بررسی اسرائیلیات در قصص الانبیاء» را در نقد برخی متون روایی اهل سنّت و شیعه، در اینجا بیاوریم:
در بعضی منابع آمده است که موسی (علیهالسلام) به هنگام خشم، موهای روی کتفش به حالت ایستاده درآمده و از لباسش بیرون میزد و از آنها خون می ریخت!
در بیان ماجرای قارون در قسمتی از روایتها آمده است که موسی (علیهالسلام) به خداوند عرض کرد: «پروردگارا! اگر برای من غضب نکنی، من پیامبر تو نیستم!»
در بخشی از روایتها آمده است حضرت یونس (علیهالسلام) که زندانی شکم ماهی بود، زیر زمین با قارون ملاقات کرد.
در دو حدیث سخن از برداشته شدن عذاب از قارون است و دو علت مختلف برای برداشته شدن عذاب از قارون ذکر شده است، یکی به سبب سوگواری قارون و شُکر الهی توسط او و دیگری به دلیل تأسف بسیار در غم خویشاوندان نزدیک.
در بعضی منابع آمده است که خداى تعالى به موسی (علیهالسلام) که از ستم قارون بس متأثّر شده بود، وحى فرستاد كه: «چرا مىگريى؟ با اين كه من زمين را مسخر تو كردهام، به زمين فرمان بده تا قارون را ببلعد، كه اگر فرمانش دهى اطاعتت مىكند.» موسى (علیهالسلام) سر از سجده برداشت، و به زمين فرمود: «قارون و اطرافيانش را بگير!» زمين آنان را تا اعقاب پاهايشان در خود فرو برد، همين كه وضع را چنين ديدند، از در التماس فرياد زدند: «اى موسى! اى موسى!» موسى (علیهالسلام) مجددا فرمان داد: «بگير ايشان را!» پس زمين آنان را تا گردن هايشان فرو برد؛ مجدداً فريادشان به «ياموسى! ياموسى!» بلند شد، بار سوم موسى (علیهالسلام) فرمان داد كه: «بگير ايشان را!» پس زمين همهشان را در خود فرو برد، و خداى تعالى به موسى وحى فرستاد كه: «بندگان من هرچه تو را خواندند و تضرع كردند اجابت نكردى، به عزتم سوگند اگر مرا مىخواندند اجابتشان مىكردم.40 »41 طبرسی در مجمع البیان به دنبال این قسمت از که خداوند متعال فرمود: «قارون ترا به خويشاوندى سوگند داد. به او رحم نكردى. اگر مرا خوانده بود و از من كمك خواسته بود نجاتش ميدادم.» ذکر کرده است: اين مطلب هم نقضى است بر پيامبر خدا كه مطابق روايات اهل تسنن است و با مذاق شيعه سازش ندارد، در متن قرآن هم نيست.42
«بیشتر روایات ذکرشده دربارۀ قارون صحیح به نظر نمیرسد، زیرا چگونه پیامبر خدا که عقلاً و شرعاً باید در همۀ موارد دارای کمال تعادل باشد، چنان غضبی بر او مستولی میشود که حتی برای مردم عادی نیز غیرمعمول است، چه رسد به پیامبر خدا! علاوه بر آن پیامبر خدا، چگونه با خداوند متعال به مجادله میپردازد و خداوند را به ترک رسالت خویش تهدید میکند؛ گویی خداوند بر او تسلّطی ندارد و از عدم فرمانبرداری او میترسد! پیامبری که قرآن مجید، دربارۀ او علیهالسلام آورده است: «اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي»43 یعنی «تو را خاص خود كردم.» مطلب دیگر اینکه خداوندی که پیامبر خود را برگزیده است، تا نمونۀ کاملی برای بندگان او باشد، چگونه با خشن شمردن وی ـ در نبخشیدن قارون ـ به تخطئۀ او میپردازد؟!»44
به نظر میرسد، نقلهایی که قارون را چهرهای مظلوم، خویشاونددوست، مهربان، توبهکارو مورد رحمتِ خدا معرفی میکند و بهعکس حضرت موسی (علیهالسلام) را نعوذبالله بهگونهای غیرعادی خشن و فوقالعاده دلسخت باید محل بررسیهای فراوان قرار گیرد. همچنین عباراتی که ماجرای قارون را چنین ترسیم میکند که گویی تمام ماجرا نوعی «دعوای شخصی» بین قارون و حضرت موسی (علیهالسلام) بوده است، باید مورد مطالعۀ دقیقتری توسط متخصصان آشنا به علم حدیث و مقولۀ پیچیده و بسیار مهم اسرائیلیات قرار گیرد. باید توجه داشت، در نگاه قرآن کریم، ماجرای قارون، واقعهای است که در یکسوی آن پیامبری بزرگ ایستاده که تابع محضِ اوامر الهی است، و در نقطۀ مقابل او طاغوتی طغیانگر و عصیانپیشه قرار گرفته است.
آیا جا ندارد تا هر اهل تحقیق و صاحبنظر، از خود بپرسد با تطهیر قارون و کوچک نمایاندن گناهان کبیرۀ او چه گروهی سود میبرند؛ چرا و چگونه؟
نتیجهگیری
از نصوص قرآنى گوناگون، و حوادث تاريخى، اين را دانستهايم كه بيشتر كسانى كه به دين كافر شدند، و پيامبران را تكذيب كردند، و سنّتهاى فرستادگان خدا را برانداختند، و نسبت به فراخوانان به حق گردنكشى كردند، و به پيروى از شياطين پرداختند، اشراف كامران و اغنياى متكاثر بودند؛ پس دشمنان پيامبران و شريعتهاى الهى، يا مخالفان عملى شدن آنها به صورت صحيح و واقعى، گردنكشان مالدار و طاغوتهاى ثروت و جبّاران تكاثر و اتراف و فرعونهاى تموّل و زراندوزى و قارونهاى سيم و زر بودهاند. عادت و خوى اينان در هر قومى كه باشند، و در هر زمانى كه زندگى كنند … همين است و همين خواهد بود و براى همين پيامبر بزرگ فرموده است: «شرّ أمّتي الأغنياء»45 «بدترين امّت من ثروتمنداناند»؛ مگر كسانى از ايشان كه توبه كنند و به اصلاح خويش پردازند، و از اموال (نامشروع) خويش دست بردارند، و آن اموال را به صاحبان اصلى آنها يعنى محرومان و رنجديدگان و مستضعفان بازگردانند، يا در راهى كه خدا مقرّر داشته است، از مصالح عمومى اجتماعى و خيرات شايسته، به مصرف برسانند.
و نبايد پوشيده مانَد كه بيشتر كسانى كه به پيامبران ايمان نياوردند و به راه راست هدايت نشدند، و در اين دنيا ـ كه كشتزارى براى آخرت ايشان است ـ به اعتقاد صحيح و عمل صالح دست نيافتند، همه قربانيان همان طاغوتان اترافگر اقتصادياند، كه مستضعفان و محرومان، ايشان را «سروران و بزرگتران» مىخوانند، چنان كه در «قرآن كريم» آمده است (السّادة و الكبراء). (احزاب، آیه: 67) همينان بودند كه مردمان را ـ با گفتار و كردار و اموال خود ـ از تعليم و تربيت درست و درك احكام دين و رسيدن به زندگيى سالم باز مىداشتند، و امكان رشد و تعالى را از آنان مىگرفتند.46
مطالعه حالات فرعونها، نمرودها، قارونها، سامريها، و پايان اسفانگيز زندگى آنها نيز درس ديگرى براى بيدارى و هوشيارى جاهطلبان است اينها از يكسو، و از سوى ديگر جاهطلبى از ضعف ايمان مخصوصاً اعتقاد به توحيد افعالى سرچشمه مىگيرد و با تقويت پايههاى ايمان برطرف مىشود، كسى كه آگاه از عظمت خدا باشد مىداند كه تمام عالم آفرينش در برابر ذات پاك او ذره ناچيزى است، به علاوه مىداند عزت و ذلت، عظمت و حقارت در دست او است و از همه مهمتر دلهاى بندگان در كف با كفايت او مىباشد از همه اينها گذشته اقبال مردم كه افراد جاهطلب به آن دل بستهاند و ادبار آنها كه از آن بيم و هراس دارند به قدرى ناپايدار است كه براى آن حسابى نيست و به گفته بعضى، ادبار و اقبال دلها همچون ديگى كه در حال جوشيدن است دائماً در حال تغيير است و كسى كه بر اساس آن برنامهريزى كند مانند كسى است كه بخواهد روى امواج دريا بنائى بسازد و سرمايهگذارى در اين راه قطع نظر از زيانهاى آخرت در دنيا نيز عاقلانه نيست.47
آرى عاقبت جاهطلبان مستكبر همان عاقبت قارون است كه همه چيز خود را بر سر جاهطلبى و استكبار گذاشت و خشم خدا او را گرفت و به زندگى ننگينش پايان داد و براى هميشه مورد لعن و نفرين واقع گشت.48
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نقد و بررسی اسرائیلیات، فهیمه کلباسی اصفهانی، صص274 و 275.
2. لغتنامه، ج:11؛ علی اکبر دهخدا؛ تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1377؛ص17308 (مدخل قارون).
3. ترجمه مجمعالبيان في تفسير القرآن، ج18، ص233.
4. قصصالأنبياء (قصص قرآن)، ص413.
5. الحياة با ترجمه احمد آرام، ج3، صص20 و 21.
6. الحياة با ترجمه احمد آرام، ج3، ص24 (با تلخیص).
7. الحياة با ترجمه احمد آرام، ج3، ص22.
8. همان،ص147.
9. همان، ص95 (با تلخیص).
10. يوسف: 109.
11. باستانشناسى و جغرافياى تاريخى قصص قرآن، ص2.
12. قصص، 78.
13. بيانات مقام معظّم رهبری، سال1373، ص152.
14. ترجمه تفسیر الميزان، ج16، ص112.
15. ترجمه تفسیر الميزان، ج16، ص112.
16. سوره زمر، آيات 52- 49.
17. ترجمه تفسیر الميزان، ج16، ص117 (با تلخیص).
18. ترجمه تفسیر الميزان، ج16، ص117 (با اندکی تغییر).
19. همان.
20. سوره قصص،آیه 81 ترجمه و تفسیر قرآن عظیم، سید علی نقی فیضالاسلام،ج2، ص783.
21. ترجمه تفسیر الميزان 16، ص118.
22. نظم قرآن، عبدالعلی بازرگان، ج:2، ص101.
23. سوره قصص،آیه 83 ترجمه و تفسیر قرآن عظیم، سید علی نقی فیضالاسلام،ج2، ص784.
24. ترجمه تفسیر الميزان، ج16، ص119.
25. روم، 41، فساد در بر و بحر عالم پديد آمد به خاطر آنچه مردم به دست خود كردند.
26. ترجمه تفسیر الميزان، ج16، ص119.
27. اگر از آنچه نهى شدهايد گناهان بزرگ را ترك كنيد، ما گناهان ديگرتان را جبران نموده، و شما را به منزلى آبرومند مىبريم. (سوره نساء، آيه 31).
28. قصص، 84، ترجمه و تفسیر قرآن عظیم، فیضالاسلام، ج2، ص784.
29. عنکبوت، 39، ترجمه و تفسیر قرآن عظیم، فیضالاسلام، ج2، ص792.
30. تفسير هدايت، ج9، ص434.
31. غافر، 23و24، ترجمه و تفسیر قرآن عظیم، فیضالاسلام، ج3، ص933.
32. ترجمه تفسیر الميزان، ج17، ص496.
33. در سراسر مقالۀ حاضر، هر کجا علامتِ {…} (یعنی سه نقطۀ پیاپی میان دو نشانۀ آکلاد باز و بسته) به کار رفته، به این معناست که در آنجا آمدنِ کلمه، جمله یا عبارتی، لازم نبوده و توسط نگارندۀ این سطرها حذف شده است.
34. کتاب مقدس، سفر اعداد، باب 16، با تلخیص به نقل از کتاب نقد و بررسی اسرائیلیات، فهیمه کلباسی اصفهانی، صص264-262.
35. نقد و بررسی اسرائیلیات، فهیمه کلباسی اصفهانی، ص265.
36. همان.
37. همان، با تلخیص، ص266.
38. همان.
39. همان.
40. «قارون، موسی (علیهالسلام) را به خویشاوندی سوگند داد و موافق بعضی روایات، هفتاد بار سوگند داد.» [نقد و بررسی اسرائیلیات، فهیمه کلباسی اصفهانی، ص273]
41. ترجمه تفسیرالميزان، ج16، ص123.
42. مجمع البیان، ج18، ص238.
43. سوره طه، بخشی از آیۀ 41.
44. نقد و بررسی اسرائیلیات، فهیمه کلباسی اصفهانی، ص 275 (با تلخیص و اندکی تغییر).
45. جامع السعادات، ج2، ص36.
46. الحياة با ترجمه احمد آرام ، ج3، ص347.
47. اخلاق در قرآن، ج3، ص32.
48. همان، ص24.
فهرست منابع و مآخذ
کتابها:
1.قرآن کریم.
2. امین، سيده نصرت؛ مخزن العرفان در تفسیر قرآن؛ نهضت زنان مسلمان؛ تهران؛ 1419ﻫ ق.
3. بازرگان، عبدالعلی؛ نظم قرآن، جلد2؛ چاپ دوم؛ تهران؛ انتشارات قلم؛ 1375.
4. حکیمی، محمدرضا و دیگران؛ الحیاة؛ ترجمه احمد آرام؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامی؛ تهران؛ 1385.
5. دهخدا، علیاکبر؛ لغتنامه، جلد11(علیآباد ـ قورثا)؛ چاپ دوم از دوره جدید؛ مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران؛ تهران؛ 1377.
6. طباطبایی، محمدحسین؛ تفسير الميزان؛ترجمه سيد محمدباقر موسوى همدانى؛ چاپ پنجم؛ دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم؛ قم؛ 1374.
7. طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ ترجمة گروه مترجمان، تحقیق: رضا ستوده؛ انتشارات فراهانى؛ تهران؛ 1360.
8. عزیزی، یوسف؛ داستان پيامبران يا قصههاى قرآن از آدم تا خاتم؛ انتشارات هاد؛ تهران؛ 1380.
9.فیض الاسلام، سيد علىنقى؛ ترجمه و تفسير قرآن عظيم؛ انتشارات فقيه؛ تهران؛ 1378.
10. کلباسی اصفهانی، فهیمه؛ نقد و بررسی اسرائیلیات؛ بنیاد فرهنگی حضرت موعود (عج)؛ تهران؛ 1388.
11. مدرسی، سید محمدتقی؛ تفسیر هدایت؛ترجمه احمد آرام؛ مشهد؛ انتشارات بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی؛ 1377.
لوحهای فشرده:
1. لوح فشردۀ «حدیث ولایت(مجموعه بيانات مقام معظّم رهبری حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظلّه العالی)» کاری از «دفتر حفظ و نشر آثار نشر حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظلّه العالی» و «مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی».
2. نرم افزار جامع التفاسیر نسخه2 نورالانوار3، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.
3. نرم افزار مجموعه آثار آیتالله مکارم شیرازی ، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.
ثبت دیدگاه