محمّدتقی تقیپور پژوهشگر تاریخ صهیونیسم و مدیر مؤسسه فرهنگی حامیان آزادی قدس شریف که سالهاست درباره اسرائیل و تاریخ جعلی آن فعالیت میکند، بهمناسبت دومینسالگرد شهادت سردار شهید حاجقاسم سلیمانی، مقالهای نوشته و آن را برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است.
سیّد شهیدانِ نهضت مقاومت اسلامی، سردار عزیز شهید حاج قاسم سلیمانی به حقّ بزرگمردِ بیبدیل تاریخ دنیای معاصر است.
اخلاق، رفتار، تعامل اجتماعی، مجاهدت، معنویت و به طور خلاصه، سیره و حتی عروج ملکوتی او کمنظیر و درسآموز است.
آقای حسن روحانی رئیس جمهور وقت در جلسه چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۸ هیأت دولت، با اشاره به این که شهید سلیمانی جناحی و حزبی نبود، تصریح کرده بود: «باید سبک فکر سلیمانی را در این مملکت اجرا کنیم.»
آقای اسحاق جهانگیری معاون اول حسن روحانی نیز طی سخنانی در روز شنبه ۲۸ دی همان سال تأکید کرده بود: «باید مثل حاج قاسم سلیمانی در رفتار با مردم صداقت داشته باشیم.»
بسیاری از مقامات و مسئولان بلندپایه کشوری و لشکری نیز به طور فراوان، از اخلاق و عملکرد و شیوه رفتاری حاج قاسم به عنوان الگو و چراغ راه دادسخن دادهاند.
آری! سیره و سلوک سردار عزیز دلها باید سرمشق و الگو قرار گیرد، البته نه برای یک شخص یا یک طیف و یک گروه، بلکه برای همه؛ به ویژه مقامات و مسؤولان کشور؛ از رئیس جمهور، معاون اوّل، معاونان و مشاوران رئیس جمهور، وزیران و معاونان آنها، مدیران کلّ، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، دست در کاران عرصه قضاوت، سیاست و مدیریت در همه مرتبهها و ردهها؛ یعنی همه مقامات دستگاه قضائی کشور، سفیران و دیپلماتها، مدیران و رؤسای نهادها، سازمانها و بنیادها، به ویژه سازمان تبلیغات اسلامی، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، دفتر تبلیغات حوزه علمیّه، سازمان صدا و سیما، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم و آموزش عالی، رؤسای دانشگاهها، دفاتر نهاد نمایندگی مقام معظّم رهبری در تمامی حوزهها و در سراسر کشور، اعضای شورای نگهبان، اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام اسلامی، اعضای شورای امنیت ملی کشور، همه نیروی نظامی و انتظامی، امامان جمعه و جماعات، طلاب و روحانیون، استانداران، فرمانداران، شهرداران، اعضای شورای شهر و روستا و حتی دهداران باید اخلاق، مرام و سیرة او را به ویژه در تعامل اجتماعی و مناسبات حکومتی و اداری الگوی خود قرار دهند.
به بیانی دیگر، سیره این شهید والامقام باید «منشور» اخلاقی، رفتاری و اداری در نظام و حکومت اسلامی باشد.
این مرام و منشور چیست؟ حاج قاسم عزیز از کدام باور، مشی، مرام، مسلک و اندیشه برخوردار بود؟ او عالم و آدم را با کدام هستی شناسی یا جهان بینی میدید؟
رابطه بین جهان بینی و ایدئولوژی (اصول و مبانی اعتقادی) او با اعمال و رفتارش، چگونه بود؟
او چگونه کار، تلاش، رفتار و انجام وظیفه میکرد؟ و اساساً چگونه زیست و چگونه عروج کرد؟
شهید سلیمانی یک سیاستمدار بزرگ بود. سیاست او عین دیانتش و دیانتش پایه و اساس سیاستش بود. در مرام او سیاستبازی، سیاسیکاری، باندبازی سیاسی، حزبگرایی، تقسیم و تفویض کار، مسئولیت، پُست و مدیریت بر اساس گرایشها و عُلقه های باندی، حزبی، قبیلهای و خانوادگی به شدّت مطرود، مردود و منفور بود. این درست نقطه مقابل کسانی است که دیانت آنها بر پایة سیاست استوار است. به بیانی دیگر، سیاست را روش و شیوهای برای نیل به اهداف از پیش تعیین شده سیاسی و گروهی خویش، یعنی کسب مقام و تصاحب قدرت میدانند و لو با هر تحریف، دروغ، جنگ روانی، فریبکاری و شانتاژهای تبلیغاتی، حتی با زیر پا گذاشتن تمام معیارهای اخلاقی و موازین انسانی.
سلیمانی عزیز ولایتمدار و «ولایتپذیر» بود. عشق به ولایت در تمام وجودش ریشه دوانیده بود. او همواره به ولایت گوش دل سپرده بود و در اجرای فرامین و منویات ولی، از هیچ کس و هیچ چیز باک نداشت؛ این درست نقطة مقابل آنان است که جز در بیان و لسان، اساساً نه فقط التزام عملی که اعتقادی به ولایت ندارند و در مواقع و مقاطعی که منافع و مصلحت شخصی و حزبی آنان اقتضا کند، به طور آشکارا از فرمان و احکام ولی تمرُّد و سرپیچی میکنند. حتی در تصمیمسازیها و برنامهریزیهای کلان و راهبردی کشور، با رفتارها و اقدامات خود موجبات ناراحتی و آزار ولی را فراهم میسازند. درست مثل قوم بنی اسرائیل که به تصریح قرآن حضرت موسی علیه السلام را اذیت میکردند.
سردار سلیمانی «تکلیفمدار» و «مسئولیتپذیر» بود. او در انجام تکالیف و در برابر مسئولیتی که بر عهده اش بود، ذرّه ای به مصلحت و منافع و موقعیت شخصی و خانوادگی نمیاندیشید. او در این راه حتی جان عزیزش را بر کف دست میگرفت و از نثار آن دریغ نمیورزید. این درست نقطه مقابل کسانی است که نه تنها تکلیفمدار و مسئولیتپذیر نیستند بلکه همه مسئولیتها را ذیل منافع، مصلحت و موقعیت شخصی، خانوادگی، قبیلهای و حزبی خود خرج و هزینه میکنند و حتّی به پیامدهای آن در تعارض با منافع، مصلحت و امنیّت ملّی و اجتماعی کشور نیز فکر نمیکنند و اهمیّت نمیدهند.
شهید سلیمانی «آخرت گرا» بود. او در تمام دوران بیش از چهل سال مسئولیت و مجاهدت، جز به وصال حق و معشوق نمیاندیشید. این حقیقت در آخرین دلنوشته ای که از او به یادگار مانده به خوبی پیداست. درست در نقطه مقابل آنان که نه فقط آخرت گریزند که اساساً به آخرت و عاقبت رفتارها، اعمال، گفتار و کارنامه خود نیز نمیاندیشند و حتّی آن را فدای اهداف و امیال زودگذر شخصی و سیاسی خود میکنند.
سردار سلیمانی «دنیاگریز» بود. گویی آن شهید عزیز، دنیا را سهطلاقه گفته بود. دنیا با تمام زرق و برق، در نگاه او به ذرّه و پشیزی نمیارزید. او دنیاخواهی و دنیاگرایی را مانع شکوفایی فطرت انسانی و سبب تغییر ماهیت و حقیقت وجودی آدمی میدید. از دیدگاه او دوستی دنیا، اساس و رأس همه خطاها است. به همین دلیل از دنیا و «مافیها» ی آن به شدت ترسان و گریزان بود. این درست در نقطه مقابل آن کسانی است که حُبّ دنیا در تمام دل و درونشان ریشه دوانیده است؛ و آن چنان به دنیا چسبیده اند که نوزاد به سینه مادر. جماعتی که برای رسیدن به مطاع زودگذر دنیوی، حتّی خویشتن خویش را نیز معامله میکنند؛ همه ارزشها و معیارهای انسانی را زیر پا میگذارند، به صغیر و کبیر رحم نمیکنند و آخرت خویش را با آن معامله میکنند و میفروشند.
سلیمانی عزیز «عدالت گرا»، «عدالت خواه» و «ظلم ستیز» بود. به عقیده او عدالت ترازوی خدا در روی زمین بود. او ایمان و یقین کامل داشت که عدالت اساس و پایهای است که قوام و دوام عالم بر آن استوار است. بر همیناساس، او با دشمنان عدالت و طاغیان در برابر عدالت، یعنی ظالمان و ستمگران نه در ایران و دنیای اسلام که در عرصه جهانی مقابله و مبارزه و در این راه با جان عزیزش معامله کرد. این درست در نقطه مقابل آن کسانی است که در حیطه وظایف و مسئولیت های خود، عدالت یعنی همان میزان و ترازوی خدا را به کناری نهاده و با میل، هوای نفس، سلیقه و خواست شخصی، حزبی و سیاسی خویش حکم میرانند؛ حتّی در عزل و نصب، تشویق و تنبیه، حُبّ و خشم و دوستی و دشمنی.
شهید سلیمانی «صادق در گفتار» بود. صداقت از صفات بارز و برجسته این شهید بزرگوار بود. همه کسانی که با او نزدیکی، آشنایی، مراوده و برخورد داشتند به این حقیقت آشکار معترفند.
این درست نقطه مقابل آنان است که در جهت نیل به اهداف و یا توجیه اعمال نادرست و خطاهای خویش، به انواع دروغها و اکاذیب متوسل میشوند و از این بابت شهره عام و خاص اند. دروغهای پی در پی و واضح از سوی این جماعت به گونهای است که حتی اگر راست هم بگویند باز هم افکار عمومی دچار شک و تردید میشود و نمیتواند به آسانی آن را بپذیرد.
سلیمانی «عهد مدار» بود. او به عهد و پیمانی که با خدا، انقلاب و نظام اسلامی، ولایت و مردم بسته بود به شدّت و جدّیت وفادار ماند.او در وفای به عهد خود نه فقط از همه دنیای فانی که حتّی از جان عزیزش نیز گذر کرد تا به خدا رسید. این درست در نقطه مقابل کسانی است که به هیچ عهد و پیمانی با خدا، انقلاب، نظام، رهبری و به خصوص مردم شریف ایران وفادار و پایبند نبودهاند و علی رغم همه عهد و پیمانی که بر سر آن سوگند نیز یاد کرده. و قسم جلاله خوردهاند، باز هم به طور مکرر سوگند شکسته و عهد و پیمان خود را زیر پا نهادهاند.
سردار سلیمانی «امین و امانتدار» بود. در امانت داری شهره عام و خاص و امین مردم و حکومت بود. بالاترین امانت، مسئولیتی بود که عهدهدارش شده بود. او در ایفای نقش و اجرای مسئولیت، یعنی ادای امانت از هیچ تلاش و کوششی فروگذار نکرد. این درست نقطه مقابل کسانی است که در حیطه وظایف هیچگاه امانتدار نبوده اند. به بیت المال دست درازی، و یا زمینههای دست درازی دیگران را فراهم کردهاند، خیانتها مرتکب شده اند؛ به نامحرمان و نا اهلان نیز میدان و فرصت داده اند تا به حقوق و امانت مردم و حکومت اسلامی دست اندازی کنند. جماعتی که نه فقط ثروت و سرمایه کشور را هدر میدهند بلکه در ایفای نقش و مسئولیتی که بر عهده آنان گذاشته شده، یعنی این بزرگترین امانت عامه، کوتاهی و سهل انگاری و بلکه جفا و خیانت کرده ومی کنند.
«حُسن خُلق» و «اخلاق نیک» بارزترین و برجستهترین خصیصه سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بود. این خلق نیکوی برخاسته از روح ملکوتی آن عزیز، دوست و دشمن را متعجّب کرده و تحت تأثیر قرار داده است. زبان خوش، نگاهِ مهربانانه و محبت آمیز، تواضع و فروتنی در حد بی نهایت او در برابر همه، زبانزد خاص و عام شده است. «حیا» که رأس و سَرِ مکارم اخلاق و پردة روح ملکوتی انسان است، در او به قدری شدید و محکم بود که وی خود را همواره در محضر خدا میدید و از سوی دیگر خدا را در همه حال ناظر و شاهد اعمالش. بانگِ آیة شریفه «ألَم یَعلَم بانَّ الله یری» گویی همیشه، در همه حال و در همه جا، در گوش دل او طنین انداز بود. این درست در نقطه مقابل آن کسانی است که گویی مستِ مقام، منصب و قدرت شده و بویی از اخلاق نبرده اند و اخلاق در وجودشان جایگاهی ندارد. با مخاطب به زبان خوش و کلام نیک سخن نمیگویند، هر دروغی را بر زبان میآورند، به هر حُقّه و نیرنگی متوسل میشوند، هر حقی راناحق وهرناحقی را حق جلوه میدهند و در مسیر نیل به مقاصد پست و زودگذر سیاسی و دنیایی جز به فریبکاری متوسل نمیشوند، بی حیایی را به حدِّ کمال رسانده، خدا را فراموش کرده و نه تنها خود را در محضر او نمیبینند که او را نیز ناظر و شاهد اعمال خود نمیدانند. جماعتی که پرده روح، یعنی همان «حیا» از وجودشان بر افتاده و بی هیچ شرم و خجالتی به هر شیوه و نیرنگی متوسل میشود که گویی روح خود را به شیطان فروخته اند. حقوق مردم را به هیچ میانگارند و کلمات رکیک نثار هر مخالف و منتقد میکنند.
سردار سلیمانی اهل «خلوص» و «تقوی» بود. او خداترس و خالص برای خدا بود. جز به خدا و برای خدا نمیاندیشید و کاری نمیکرد. همه حرکات و سَکَناتش در مسیر جلب رضایت الهی بود. به قول نماینده مقام معظّم رهبری در نیروی قدس سپاه «او در چهل سال جنگ و جهاد یک بار خود را ندید.» در پرهیزکاری و خلوص به پایه و درجهای رسیده بود که خیلی از اهل دل نسبت به حال او غبطه میخوردند. این درست در نقطه مقابل کسانی است که رضایت نفس را بر رضایت خدا ترجیح داده و پروا و ترسی از اعمال، رفتار و گفتار انحرافی خویش ندارند. جماعتی که خلوص در قاموس آنان راه ندارد و عمده حرکات و سَکَناتشان خودنمایی، ریاکاری و نمایشی است. کسانی خواسته یا ناخواسته با اعمال و نیّات خود نه خدای قادر مطلق که فقط شیطان و نفس شیطانی را از خود راضی نگه میدارند.
برخورداری از «عزّت» و «کرامت» نفس از دیگر ویژگیهای سردار بزرگ حاج قاسم سلیمانی بود. سبک زندگی، تعامل اجتماعی و اخلاق حسنهاش او را آن چنان عزیز و عزتمند کرده بود که دوست و دشمن بدان اعتراف داشتند. کرامت نفس بالاترین مقام و مرتبهای است که به آسانی و نصیب حتّی هر مؤمنی نخواهد شد و این موهبت الهی نه تنها در وجود پاک او کاملاً هویدا بود و موج میزد که او را مستثنی کرده بود. این درست در نقطه مقابل آنانی است که تنها هیچ رنگ و نشانه و بویی از «عزّت» و «کرامت» در وجودشان نیست که تمام وجودشان انباشته از «ذلّت» است؛ خصیصهای که این جماعت را مایه ننگ و نفرت خدا و خلق خدا قرار داده است.
سلیمانی «روح بزرگ» داشت. شاید کلید بزرگی و رمز شخصیت او در همین عنصر مهم نهفته بود.
فُروسیّت، شهامت، جوانمردی، از خودگذشتگی، ایثار، تواضع، فروتنی، همه اینها در سبک زندگی، تعامل اجتماعی، ایفای نقش، انجام مسئولیت و اجرای مأموریت او کاملاً آشکار و در وجودش عجین شده بود. به دلیل برخورداری از این خصیصه، او در برابر استکبار جهانی و شیاطین بزرگ و کوچک بینالمللی و دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب اسلامی بسیار «سرسخت»، «شدید»، محکم و استوار و در برابر دوست و خودی، بسیار مهربان بامحبت، خاضع و خاشع بود. درست در مقابل آن تعداد از کسانی که در برابر دشمنان کمین کرده و مهاجم به اسلام و امت اسلامی سر تعظیم و تسلیم فرود میآورند ولی در میان مردم با تکبّر راه میروند و فخر میفروشند، سرسخت، نامهربان و بلکه گستاخ و بدزبان هستند.
سردار سلیمانی دشمن سخت شیطان بزرگ، یعنی آمریکا و اقمار غربی و منطقهایاش و در رأس همه آنها «اسرائیل» غاصب و صهیونیسم بینالملل بود. به همین میزان و بلکه بیشتر، آنها نیز او را دشمن بزرگ خود میدیدند و همواره در کمین او بودند. درست در مقابل آن کسانی که همواره تشنه دیدار، مذاکره، نشست و برخاست و تفاهم با شیاطین بزرگ و کوچکاند و تنها افتخار، امتیاز و دستاورد خود را در اینراه جستوجو میکنند. جماعتی که برای نیل به این اوهام و آرزوها چه حوادث خطرناکی را که رقم نزده و چه خیانتهای بزرگی را که مرتکب نشده و چه ننگ و حقارتی را که به جان نخریدهاند و چه آثار و پیامدهای تلخ، شوم و زیان باری را که تحمیل این مردم و کشور نکرده اند.
سردار سلیمانی «سازشناپذیر» بود. او یقیین کامل داشت که از نظر معرفتی سازش و تفاهم با شیاطین بزرگ و کوچک، جز خواری، ذلّت، حقارت، و خسارت به دنبال ندارد. بنابراین تنها راه غلبه بر شیطان بزرگ و اعوان و انصار جهانی و منطقهای اش را، مقاومت، ایستادگی و پایداری میدانست. از همین روی وقتی فرستادگان شیطان بزرگ برایش پیام مکتوب در قالب نامه محرمانه فرستادند، حتّی از دریافت آن امتناع ورزید و با این حرکت هوشمندانه و مدبرانه دشمن را متعجّب و متحیّر کرد. این درست در نقطه مقابل کسانی است که همواره گوش به زنگ شیاطین و یا شیطانزادگان کوچک و بزرگ روزگار سپری میکنند و در حسرت مذاکره، نشست و برخاست با آنها، زمین و زمان را به هم میدوزند، به همه پرخاش و توهین میکنند و حل تمام مشکلات و موانع را در مسیر گشایش دروازه دوستی و همزیستی و تفاهم با شیطان بزرگ میدانند.
شهید سلیمانی «اهداف متعالی و بلند» داشت. او برای رسیدن به این مقاصد بزرگ و والا نیز از راهها و شیوههای نیک و مشروع بهره میجست. اهداف و مقاصد فانی و زودگذردر دریای وجود و در قاموس اقیانوسی او جایگاهی نداشت. این درست در نقطه مقابل آنانی است که مقاصدشان زودگذر، دنی، دنیایی و فانی است؛ حتّی برای دستیابی به آن هم از تمام راههای نامشروع و ناپسند بهره میبرند و از روشها و شگردهای غیر اخلاقی؛ ضد ارزشی و غیر انسانی سود میجویند، زیرا عقیده دارند: «هدف وسیله را توجیه میکند.»
شهید سلیمانی، «دردمند» بود و «اهل درد». این از خصایص جدایی ناپذیر یک انسان نیک، مؤمن، باورمند و متعالی است. او با دردِ هم نوع خود غمگین و دردمند میشد. مهم نبود که این هم نوع ایرانی باشد یا افغانی، پاکستانی، فلسطینی، عراقی، لبنانی، بحرینی، یمنی، آفریقایی و….
درد و غمِ هم نوعان تمام ظرف وجود الهی و انسانیاش را لبریز از غم و درد میکرد و در مسیر حل و چاره جویی آن از هیچ همّت و حرکتی فروگذار نمیکرد. این درست در نقطه مقابل آن کسانی است که نه تنها «درد» ندارند که «درد» را نمیفهمند و معتقد و معترفند که «درد» محرومان، مظلومان و ستم دیدگان، چه ایرانی و چه لبنانی، فلسطینی و افغانی، یمنی و… «مشکل خودشان» است. آنان با همین دیدگاه، با بی دردی و بی تفاوتی تمام از کنار درد مردم میگذرند و حتّی با غرور و افتخار اعلام میکنند که در طول دوران ریاست، وزارت و مسئولیت خود، دردی را از مردم درمان نکرده و گرهای از گرههای زندگی، شغلی، معیشتی و مسکن مردم باز نکرده اند.
ویژگی برجسته و بارز دیگر حاج قاسم سلیمانی «ساده زیستی» بود. به اعتراف دوست و دشمن، این سردار بزرگ دلها، نه فقط از مال و ثروت، بهره و اندوختهای نداشت که از تجمل گرایی و اشرافی گری حتّی در پوشش و لباس، متنفّر و گریزان بود. روح ساده زیستی در عالم وجود این بزرگمرد، از او شخصیتی بی نظیر ساخته بود.
«زراندوزی» و «گنج وری» در مرام و مسلک او به کلی مطرود و منفور بود؛ به همین دلیل از یک زندگی بسیار معمولی و ساده برخوردار و به آن بسنده کرده بود. نماینده محترم ولی فقیه در نیروی قدس سپاه با اشاره به سادهزیستی این شهید بزرگوار چنین روایت کرده است:
تاکنون این را نگفتهام اما اکنون که ایشان شهید شدهاند میگویم که سردار سلیمانی یک ریال یا یک دلار حق مأموریت نگرفت، گاهی به من میگفت: «من در مخارج زندگی زن و بچه خودم میمانم.»
این درست در نقطه مقابل کسانی است که با روشها و شگردهای گوناگون، از جمله دریافتیهای نجومی، تملک شرکتها و کارخانجات دولتی، انبانی از ثروتهای بادآورده و غارتشده را برای خویش و نیز فرزندان و نوادگان فراهم آورده و اندوخته اند و فرهنگ قارونی را در جامعه اسلامی و در میان مردم ترویج و به این خوی و رفتار ناپسند خود نیز افتخار میکنند.
شهید سلیمانی از ریاستطلبی و قدرتطلبی پرهیز داشت؛ این خصایص در مرام او ناپسند، مطرود و مذموم بود. او در طول بیش از چهل سال خدمت و مجاهدت، هیچ گاه به دنبال مقام، پست، منصب، قدرت و ریاست نبود و نرفت. این درست در نقطة مقابل آن کسانی است که عطش ریاست و قدرت تمام وجود آنان را فرا گرفته و برای نیل به این مقصود، به مردم دروغ میگویند، مردم را با وعدههای کاذب فریب میدهند، ارزشها و معیارها را تخریب میکنند. اصول و موازین اخلاقی و انسانی را لگدمال کرده و به انواع شانتاژهای روانی و تبلیغاتی متوسل میشوند و آن گاه که خرشان از پل گذشت به همین مردم جفا و اهانت روا میدارند، حقوق عامه را نادیده میگیرند، همه قولها، قرارها و وعدههای خود را انکار میکنند؛ با ایجاد جنگ روانی و تبلیغاتی در مسیر اغراض سیاسی و حزبی خود، امنیّت، منافع و مصالح ملی و حقوق عامه را به خطر میاندازند؛ افکار عمومی را منحرف و کشور و نظام را به لبه پرتگاه سوق میدهند تا مقام ریاست و موقعیت خود یا باند خویش را تثبیت و تحکیم کنند.
سلیمانی نه فقط از کاخ نشینی به دور بود و خوی و خلق قصرنشینی نداشت بلکه به شدت از آن پرهیز داشت و بیزار بود. او مثل عامه مردم از یک خانه و زندگی معمولی برخوردار بود. این درست نقطه مقابل آن کسانی است که در قصرها و کاخهای مجلل جا خوش کرده و طی چند ده سال اخیر، صاحب اموال و املاک شاهانه شده اند. رفتار، مرام و خوی کاخ نشینی و اشرافیگری این جماعت آن چنان ارزشها و معیارهای انقلابی و اسلامی جامعه را مورد تهدید قرار داده که مقام معظم رهبری مکرر نسبت به آن هشدار داده اند. فرهنگ فرعونی و قارونی این جماعت نه تنها سبب دوری و فاصله بسیار زیاد آنها از عامه مردم جامعه گردیده بلکه موجب شده تا نسبت به وضعیت، نیازها، مطالبات و خواستهای بر حق و قانونی و حتی حداقلی مردم نیز فهم و درک لازم را نداشته باشند.
شهید سلیمانی چون بقیه مردم عادی جامعه اتومبیل لوکس گرانقیمت میلیاردی یا چند میلیونی نداشت. او اساساً نه تنها داشتن و یا سوار شدن پشت چنین اتومبیلهایی را امتیازی نمیدانست که آن را مایه ضعف و حقارت مسؤولان و مقامات میدید. این درست نقطه مقابل آن کسانی است که تمام امتیاز و افتخار خود رابه نشستن پشت اتومبیلهای لوکس و میلیاردی میدانند و این خوی خطرناک با تمام شخصیت وجودی آنان همراه و عجین شده است؛ آن چنان که بدون این اتومبیلهای لوکس گرانقیمت احساس حقارت، کم بینی و بی شخصیتی به آنان دست میدهد.
شهید سلیمانی هیچ گاه به کسب دریافت مدرک «دکتری» از مراکز آکادمیک و دانشگاهی نمیاندیشید، چرا که آن را فی نفسه جز کاغذ پارهای بیارزش نمیدانست. او در مکتب حسین بن علی علیهالسلام و دانشگاه کربلا بالاترین واحدها و دورهها را گذرانده و در پی دریافت بالاترین مدرک، یعنی مقام شهادت، به قول خود کوهها، دشتها و بیانها را نه در ایران که در بلادعراق و شام زیر پا گذاشته بود. این درست نقطه مقابل آن کسانی است که برای دریافت کاغذ پاره «دکتری» به هر رانت، سرقت علمی، زد و بند و ناراستی متوسل میشوند تا به خیال خویش مقام و شخصیت خود را با پیشوند «دکتر» مزیّن کنند.
سردار سلیمانی فرزندان خود را برای ادامه تحصیل به آمریکا و اروپا اعزام نکرد. او با رانت و زد و بندهای دولتی برای آنها بورسیه نگرفت و از این روشها و شگردها به شدت پرهیز داشت و متنفر و بیزار بود. این درست در نقطه مقابل آنانی است که عطش ادامه تحصیل اعضای فامیل، خانواده و فرزندانشان در آمریکا و اروپا چنان مستشان کرده که با ابزار نفوذ، ارتباط، زد و بند، اهرم رانت حکومتی و دولتی برای اخذ بورس و ادامه تحصیل اطرافیانشان بیشترین بهره را برده و میبرند.
سردار سلیمانی «گرین کارت» و «تابعیت» هیچکشوری جز ایران اسلامی را در پرونده نداشت، بلکه آن را مایه ننگ و بی آبرویی و حقارت میدید. این درست نقطه مقابل آنانی است که به خیال خود امتیاز و افتخار تابعیت بعضی کشورهای اجنبی و بیگانه را دریافت و در پرونده خود ثبت و ضبط کرده و موفق به اخذ «گرین کارت» شدهاند؛ تابعیت و گرین کارت ممالکی را که دولتهای آنها طی ۴۲ سال گذشته بیشترین دشمنی، کینهتوزی و شرارت را علیه مردم مسلمان، ایران و انقلاب اسلامی داشتهاند.
شهید سلیمانی در برابر یتیمان، فرزندان شهیدان و خانوادههای آنان، آن چنان خاضع و خاشع بود که آنان را دچار خجلت و شرمندگی میکرد. این رقّت قلب و فروتنی باطنی، سبب شده بود که یتیمان و خانوادههای شهیدان او را چون عزیزترین خود، دوست میداشتند و به او عشق میورزید؛ همانگونه که خود آن عزیز با تمام خلوص و وجود به آنان عشق و ارادت میورزید.
این درست نقطه مقابل آن کسانی است که حتی دیدار با خانوادههای شهیدان را نیز ابزاری و با اهداف و مقاصد تبلیغاتی و انتخاباتی نگاه و صرفاً برای گرفتن فیلم و عکسهای یادگاری و تبلیغاتی با بعضی از آنان دیدار می کننند. فراتر از همه، این جماعت حتی آرمان مقدس شهیدان را به هیچ میانگارند و نه تنها به این آرمان مقدس دهن کجی کرده و بر خلاف آن رفتار و اقدام میکنند که هیچ نسبتی با آن آرمان نداشته و ندارند و خود نیز در باطن خویش به این نکته وقوف و اذعان دارند.
همه آنچه یادآوری شد، تنها بخشها و محورهایی از مرام و سیره شهید حاج قاسم سلیمانی بود. امروز ضروری است تا شخصیت این شهید بزرگ از نگاه و دریچههای دیگر مورد بازخوانی قرار گیرد.
همان طور که مقام معظّم رهبری حضرت آیتالله العظمی خامنهای فرمود: «باید به حاج قاسم عزیز و ابو مهدی عزیز به چشم یک فرد نگاه نکرد بلکه باید آنها را یک مکتب، یک راه و یک مدرسه درسآموز دید.»
منبع: خبرگزاری مهر؛ مورخ 14 دی 1400؛ کد خبر 5391462؛ به اهتمام صادق وفایی (گروه فرهنگ و اندیشه).
ثبت دیدگاه