شيطان نزد ابليس رفت و گفت: اين مرد را گمراه كردم! سپس برفت و مردي را ديوانه و جنّ زده كرد، آن گاه بصورت پزشك به درب خانه او رفت و گفت: مي خواهيد بيماري شما را درمان كنم؟ آن ها پذيرفتند، شيطان چون بيمار را ديد گفت: درمان اين سخت است و كار من نيست و چاره او به دست راهبي است كه در اين صومعه است! و او را معرفي كرد او را نزد راهب بردند و او را دعائي خواند و بيمار شفا يافت!
سپس شيطان، يكي از زنان زيباي يهود را رنجه كرد تا بسان ديوانگان شد و او را سه برادر بود. شيطان نزد آن ها رفت و گفت: من پزشكم و درمان بيماري كنم، چون زن را ديد گفت: كار من نيست و كار راهب اين صومعه است گفتند: شايد راهب نپذيرد؟ گفت نزديك صومعه او جايي بسازيد و زن را آن جا گذاريد و گوييد اين امانت است به تو سپرديم! كه در حق او دعا كني! آن ها چنان كردند و راهب از صومعه بيرون آمد زني ديد در غايت زيبايي و از جمال او در فتنه افتاد! شيطان او را وسوسه كرد و گفت: كام از او برگير و سپس توبه كن كه درب توبه گشاده و رحمت خداوند فراوان است! راهب چنان كرد و زن باردار شد!
راهب به خود آمد و از اين كار پشيمان شد و از رسوايي آن ترسيد! شيطان او را وسوسه كرد كه زن را كشته و پنهان كند تا از رسوايي در امان باشد! راهب چنان كرد و چون برادران آمدند و خواهر خود را نديدند. راهب گفت: شيطاني آمد و او را برد و من زور نگاهداري او را نداشتم و آنان باور داشتند و رفتند!
شيطان شب به خواب برادران آمد و گفت: راهب خواهر آن ها را كشته و در فلان جا خاك كرده! ايشان هم برفتند و جسد خواهر را از خاك در آورده نزد پادشاه بردند! راهب ناچار به گناه خود اعتراف كرد و به حكم پادشاه او را بردند كه به دار آويزند. آن ساعت شيطان برابرِ او آمد و گفت: همة اين كارها و پيش آمدها ساخته و پرداخته من است اگر آنچه فرمايم انجام دهي تو را نجات دهم، راهب گفت: در فرمانم! شيطان گفت: مرا سجده كن! آن بدبخت او را سجده كرد و كافر گشت! و او را با كفر به دار زدند ! فَاعتَبِرُوا يا اُوليِ الاَبصارِ!»
* * *
و حاشيه اي بر مطالب خواجه عبدالله:
در تاريخ يهود، ذكر عابدان و زاهدان بني اسرائيل زياد شده است و در اغلب موارد هم، آن ها مورد وسوسه و اغواي شيطان واقع شده و به زحمت مي افتاده اند. اين ميل به عبادت و زهد و رياضت از يك سو خطر شيطان و هواي نفس از سوي ديگر، گروهي از يهودي ها را به فكر راه چاره اي انداخت كه با نام «عرفان يهود» هر دو شكل را حلّ كنند: كابالا در اواخر جنگ هاي صليبي گروهي از يهودي ها بدنبال انديشه اي ظاهراً عرفاني ـ با تقليدي ناقص از مسلمانان ـ براه افتادند كه در عين حال آميخته به روحيه اي خود پرستانه و خودخواهانه بود. به اين معني كه گفتند: ما چون قوم برگزيدة خداييم و مورد عنايت و علاقة يهوه، خداي يهود؛ پس ريشه اي خدايي داريم و هر كار بكنيم، زشت و بد نيست؛ محبوب و برگزيدة خدا كه كار بد و خطا نمي كند ! با خدا يكي شده ايم و لذا هر كاري بكنيم خوبست و درست و كامل.
يهودي ها با اين تدبير4 هم خود را از همة شهوات دنيايي سيراب كردند و هم عمق جان و فطرت خود را از ترس عذاب و انحراف رهانيدند و در واقع علاوه بر حلول با خدا! با شيطان هم متّحد و بلكه يكي شدند و به نيابت از جانب شيطان، خواست ها و كوشش هاي شيطان را عملي كردند؛ به طوريكه امروز به روشني مي بينيم كه تشكيلات كابالا و صهيونيسم، به كامل ترين وجه و با متنوع ترين صورت و در شديدترين حدّ و اندازه، در كار اغوا و وسوسه و دسيسه هاي شيطاني، بهترين خدمات را به ابليس لعين انجام مي دهند. ترويج فساد و فحشا، قتل و غارت، خشونت، مواد مخدّر، خريد و فروش انسان و اعضاي او، ايجاد تفرقه و زمينه چيني جنگ و خشونت، به جان هم انداختن افراد و گروه ها و كشورها، اغتشاش ذهني و فكري و عقيدتي و خلاصه هر آن چه كه شيطان در پي آن است؛ چرا كه زاهدان يهودي و عارفان كابالايي و متخصّصان اسرائيلي، همگي مريد شيطان و دستيار او و همكار و همدل و هم سوي با او شده اند.
و باز هم، و مكرراً فاعتبرو يا اولي الابصار.
ع. راستي
پاورقی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
4. براي مطالعه درباره كابالا مي توان به منابع زير رجوع كرد:
– دايرة المعارف يهود، يهوديت و صهيونيسم؛ عبدالوهاب المسيري؛ ج 5؛ فصل 8
– زرسالاران يهودي و پارسي؛ عبدالله شهبازي؛ ج 2
– جمعيّتهاي سرّي؛ عبدالله عنان؛ ترجمه علي هاشمي حائري؛ فصل سوم
– فيلسوفان يهودي و يك مسأله بزرگ؛ غلامحسين ابراهيمي ديناني؛ ص 111
ثبت دیدگاه