خواجه عبدالله انصاري، ذيل دو آية 8 و16 سوره حشر، مطالب خواندني زيبايي دارد كه آن ها را مرور مي كنيم.1
«لِلفُقَراءِ المُهاجِرِينَ الَّذيِنَ اُخرِجُوا مِن دِيارِهِم2… مفهوم اين آيت صفت و سيرت مهاجران است كه اينان غريبان اين ديار و شهيدان آن سرايند. پادشاهان دولتند و در خانه شان ناني نه! اميران كشورند و در بَرِشان كهنه اي نه! آفتاب رويان روز رستاخيزند و در اين جهان از هيچ سُو روي نه ! آتش دلانند و شرارة آنان را دودي نه ! دردزدگانند و زخم ايشان را مرهمي نه ! مسافرانند و راه آنان را پاياني نه ! همه در كورة بلا گداخته و واخواستي نه ! و با اين همه نعرة عاشقي آنها در ملكوت افتاده؛ گويند: جان را گوي ميدان تو داديم هر كجا خواهي بينداز !
جاني داريم به عشق تو كرده رَقَم خواهيش به شادي كُش و خواهيش به غم
مصطفي فرمود: ما مهتر فرزندان آدميم و ما را به آن فخر نه ! شربتهاي گرم بر دست ما نهادند و هديه هاي شريف به خانه ما آوردند و لباس هاي نفيس در ما پوشانيدند و تَرازِ عزّت بر آستين ما كشيدند ! و ما را بدان همه هيچ افتخاري نه ! پرسيدند: مهترا، پس افتخار تو به چيست؟ ـ گفت: افتخار و اختيار ما به آنست كه در روز، ساعتي خلوتي جوييم و با اين فقيران مهاجر چون سلمان و بلال و عمّار و صُهيب حديث گوييم و گفت و شنود كنيم. زيرا:
بـر دل ز كرامتش نثــار است مــــــرا و ز فقــر لباسِ اختيـار است مـــرا
دينار و درم خود به چه كار است مـرا با حق همه كار چون نگار است مرا
مراتب فقر: بدانكه فقر به دو گونه است، يكي فقري است كه رسول خدا از آن بخدا پناه مي بَرَد و مي گويد: اَعُوذُ بِكَ مِنَ الفَقرِ. و ديگر فقري كه رسول خدا به آن فخر مي كند و مي گويد: اَلفَقرُ فَخرِي. آن نزديك به كفر و اين يكي نزديك به حق است ! اما آن فقر كه به كفر نزديك است فقر دل است كه فرمود: كادَالفَقر اَن يَكُونَ كُفراً و آن آنست كه هفت صفت فقر كه: علم، حكمت، اخلاص، صبر، رضا، تسليم، توكّل است از دل بِبَرَد ! تا دل آنها فقير و بي نوا گردد ! و چون زمين خراب شود منزل شيطان ها گردد ! آنگاه كه شيطان در دل فرود آمد،
هفت سپاهِ شيطان روي به او نهند و آن ها: شهوت، خشم، رَشك، شكّ، شُبهه، نفاق و شرك است.
نشان اين فقر اين است كه هر چند بيند كج بيند ! گوش همه دروغ شنود، زبان همه دروغ گويد، قدم همه به كوي ناشايست نهد، اين آن فقر است كه پيغمبر از آن به خدا پناه برد!
امّا آن فقر كه مايه افتخار پيغمبر است آنست كه آدمي از دنيا برهنه گردد و در اين برهنگي به دين و ايمان به خدا نزديك شود و اين مقام همان است كه متصوّفه آنرا تجريد گويند كه آدمي از قيود و رسوم چون تيغِ بيرون از نيام مجرّد شود ! چه تيغ تا وقتي كه در نيام است هنرش آشكارا نشود! و كاري از او نيايد! همين گونه دل تا غلاف (نيازهاي) انساني است هنر او آشكارا نگردد و از او گرهي نگشايد و چون از غلاف انسانيت برهنه شود صورتها و صفتها در او بنمايد!»
سپس خواجه عبدالله ذيل آيه 16 نحوة عمل شيطان را، حتي نسبت به زاهدان و متعبّدان با نقل داستاني شگفت توضيح مي دهد.
«كَمَثَلِ الشَّيطانِ اِذ قالَ لِلاِنسانِ اكفُر3… مَثَل بيم دادن خداوند به يهودان بني قّريظه مَثَلِ همان بيم دادني است كه به يهود بني نضير يا به مشركين مكّه رسيد و خداوند مي فرمايد: مَثَل منافقان يهود در وعده كمك دادن به بني قريظه مانند مَثَل شيطان است كه وعده به انسان مغرور داد! و او را به كفر وادار ساخت! پس از آن گفت: من از تو (اي انسان مغرور) بيزارم و از خداي جهانيان مي ترسم! اينك شرح اين داستان:
زاهد يهود و ابليس ـ مفسران نوشته اند كه اين دو آيت در وصف برصيصا زاهد يهودي آمده و شرح آن چنين نوشته اند كه: راهبي يهودي برصيصا نام در روزگار فترت بني اسرائيل صومعه اي ساخته و هفتاد سال در آن جا مجاور شده و خداي را پرستش مي كرد.
ابليس ملعون در كار او فرو مانده و از گمراه كردن او ناتوان شده بود! روزي مريدهاي خود (شيطان ها) را جمع كرد و گفت: كي مرا از اين زاهد كافي است كه او را از راه به در بَرَد؟ يكي از آن شيطان ها گفت: من اين كار را كفايت كنم! و مراد تو حاصل نمايم.
شيطان مريد، به درِ صومعه رفت و به سيماي راهبان گفت: من مردي راهبم و عزلت و خلوت مي خواهم؛ تو را چه زيان اگر من به صحبت تو بياسايم و در اين خلوتگاه با هم عبادت كنيم؟ چون برصيصا را عادت در نماز اين بود كه ده روز از نماز بيرون نيامدي و روزه دار بودي و هر ده روز يكبار افطار كردي! شيطان هم در برابر او به نماز ايستاد بر نيايش خود بيفزود چنان كه چهل روز در نماز بودي و بعد از چهل روز افطار كردي!
برصيصا، چون خود را در برابر عبادت او قاصر ديد به او علاقه مند شد! شيطان گفت: مرا رفيقي ديگر است كه من عبادت تو را از او بيشتر مي دانستم ليكن معلوم شد چنين نيست، اينك نزد او مي روم! برصيصا جدايي از او را نا خوشايند ديد! شيطان گفت: ناچار بايد بروم! ولي تو را دعائي بياموزم كه هر بيمار و ديوانه اي را شفا بخشد ! راهب ابتدا نمي پذيرفت و پس از اصرار شيطان و ذكر نفع آن پذيرفت!
ع. راستي
پاورقی:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. خلاصه تفسير ادبي و عرفاني قران مجيد؛ بفارسي. از كشف الاسرار ده جلدي؛ اثر خواجه عبدالله انصاري تأليف امام احمد ميبدي؛ نگارش حبيب الّه آموزگار؛ انتشارات اقبال؛ چاپ دوم؛ جلد دوم؛ صفحات 516 تا 519
2. قسمتي از آيه 8 سورة حشركه ترجمه كامل اينست: نيز غنايم از آن مهاجران فقيري است كه از سرزمينشان و اموالشان در طلب فضل و خشنودي خدا رانده شده اند و خدا و پيامبرش را ياري مي كنند؛ اين ها راستگويند. اين آيه دربارة فقراي مهاجرين در مدينه است كه غنائم بدست آمده از يهوديهاي بني نضير در بين آنان پخش شد و انصارمدينه هم با بزرگواري باين تقسيم راضي بودند.
3. قسمت اوّل آيه 16 از سوره حشر. ترجمه كامل آيه اين است: همانند شيطان كه به آدمي گفت: كافر شو. چون كافر شد گفت: من از تو بيزارم؛ من از خدا، آن پروردگار جهانيان مي ترسم.
ثبت دیدگاه