حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

افزونه جلالی را نصب کنید. Wednesday, 11 December , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1231 تعداد نوشته های امروز : 0×

تازه ترین مطالب

14 فروردین 1398 - 10:49
شناسه : 6783
بازدید 250
4

نگاهی به زندگی و آثار دو هنرمند تجسمى فلسطين؛ اسماعيل شموط و تمّام أكحل   اشاره در سال 1959 و در شهر بيروت ازدواج قلب دو هنرمند فلسطينى «‬اسماعيل شموط» و «تمام أكحل» را به هم پيوند داد اما اين فقط عشق نبود كه سبب پيوند اين دو مىشد بلكه در كنار عشق سرنوشت و تراژدى كه […]

ارسال توسط :
پ
پ

نگاهی به زندگی و آثار دو هنرمند تجسمى فلسطين؛ اسماعيل شموط و تمّام أكحل

 

اشاره

در سال 1959 و در شهر بيروت ازدواج قلب دو هنرمند فلسطينى «‬اسماعيل شموط» و «تمام أكحل» را به هم پيوند داد اما اين فقط عشق نبود كه سبب پيوند اين دو مىشد بلكه در كنار عشق سرنوشت و تراژدى كه براى وطن اين دو اتفاق افتاد نيزخانه گزيده بود. هر دو بهار زندگى خود را در باغ و طبيعت گذرانده بودند و هر دو طعم تلخ آوارگى و سختى زندگى در اردوگاه و تبعيد را چشيده بودند.‬ از اينرو آنچه را كه بر آنها گذشته بود نقاشى مىكردند. گزارش زیر به زندگی و آثار این دو هنرمند می پردازد.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

اسماعيل در سال 1930 در شهر «‬اللد» متولد شد. او پسر دوم خانواده ‬اى متوسط و متدين بود كه 8 فرزند داشت. منطقه آنها پر بود از باغ هاى پرتقال و ليمو و تاكستان هاى انگور. كار پدرش تجارت ميوه و سبزى بود و با برادرش شراكت داشت. به اين ترتيب بود كه چشم او به دشت هاى فراخ وگلهاى رنگين‬، شقايق هاى سرخ و نرگس بازشد. خود او درباره زندگى سراسر رنگينش مىگويد: «‬در بهار سرزمين مان فلسطين، با بچه ها می ‬خنديديم و بازى مى‬ كرديم و مثل پروانه بر فرشى از طبيعتى كه خداوند به زيبايى گسترده بود پرواز مىكرديم. نهرهاى كوچك آب بين دشت هاى رنگارنگ و پرگل و بر بسترى سبز از چمن جارى بود.»‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

اعياد و مناسبت هاى هر فصل، آيين ها و سنت ها تقدس خاصى داشت‬، بچه ‬هاى كوچك موقع غروب آفتاب، تكه ‬هاى زغال و چوب را مى‬ آوردند تا با آن آتش درست كنند، بعد از نماز عشا دور آتش مى ‬نشستند. پدربزرگ و مادر بزرگ‬، يا پدر و مادر زير اين آتش بلوط و سيب زمينى مى پختند. صداى بزرگترها در فضا مى ‬پيچيد كه قصه ‬ها و حكايت هايى را كه سينه به سينه گشته بود براى بچه ها تعريف می كردند و به اين ترتيب قهرمانان اين داستان ها به ذهن بچه ها پا می گذاشتند. ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

تصاويرى كه اسماعيل از كودكى خود به ياد دارد شبيه همان چيزهايى است كه «تمّام» از زادگاهش تعريف می كند. زادگاه او يافاست كه به زبان كنعانى به معنى «زيبا» است. زيبايى كه بر بلنداى اين شهر خود نمايى می كند و در ميانه سواحل شرقى درياى مديترانه بين مصر و سرزمين شام خود را به رخ بيننده می كشد و مثل فانوس راهنماي كسانى است كه راه خود را گم كرده ‬اند. موقعيت اين شهر سبب شده كه مسافران از زمين و دريا و شرق و غرب رهسپارش شوند. طى ساليان بندر و قلعه هايش بارها مورد هدف قرار گيرد و شاهد درگيرى باشد. اما هميشه از ميان آوارها سر بر‬آورده وآبادانى خود را بازيافته و زيبايي هايش را بازپس گرفته است. شاخه درختان پر از شكوفه ‬هاى سفيد و برگ هاى سبز پرتقال همچون تاجى بر سر اين شهر درخشيده. تاجى طلايى به رنگ پرتقال هاى اين شهر كه با نام يافا در همه جاى دنيا مشهور است. نزديكى يافا به تل آويو كه به مركز تجمع يهوديان مهاجر به فلسطين تبديل شده مهمترين دليل بروز درگيرى و انقلاب هاى گوناگون دراين شهر بوده است. اين شهر به پايتخت فرهنگى، رسانه اى و ادبى منطقه تبديل شد.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

«تمام» درباره خودش می گويد: «پدرم عارف أكحل اسلحه ساز ماهرى بود كه در سراسر فلسطين معروف بود. او می توانست هرنوع اسلحه و حتى ابزار آلات مكانيكى را تعمير كند. كارگاه او بعد از كارگاه آلمانى واگنر مشهورترين كارگاه شهر بود. بنابراين طبيعى بود كه با نيروهاى انقلابى در ارتباط باشد و حتى چندين بار از سوى نيروهاى تحت الحمايه بريتانيا بازداشت شد. با وجود اينكه طبيعت شغل پدرم مخفيانه و تؤام با قساوت و سنگ دلى بود، اما واقعيت درخانه ما چيزديگرى بود. من دوعمو داشتم: اولى نجارى هنرمند بود و دومى عارف مثل پدرم در تعمير ابزارآلات ظريف بويژه ساز و آلات موسيقى بسيار ماهر بود. برادر بزرگ تر رجب أكحل از پيشگامان موسيقى فلسطين بود و قبل از ورود راديو به فلسطين فعاليت می كرد وآهنگ هايش روى صفحه ضبط شده است.‬ برادر دوم هم انواع ساز، مخصوصا عود را به خوبى می نواخت.» ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

كودكى اسماعيل و تمّام اينگونه سپرى شد، حركت و رنگ و موسيقى در هنر، زندگى و مراسم هاى سنتى و دينى تجلى می يافت. شموط عيد «روبين» در جنوب يافا، عيد صالح نبى ‬در «رمله»، عيد «يوب نبى» در سواحل يافا، عيد «موسى نبى» در قدس و اريحا «‬عيد لد» را در زادگاهش به ياد می آورد. به اين ترتيب موسيقى و رنگ زير سايه درختان زيتون در هم می آميخت. يعنى همانجايى كه چيزى می خوردند، بازى می كردند، آواز می خواندند و می رقصيدند، در كنار هم می نشستند و داستان هايى را كه سينه به سينه گشته بود براى هم تعريف مى كردند، اما همه اينها متعلق به زمان قبل از اشغال بود.‬

‬‬‬‬‬‬‬‬

 

اشرف ابواليزيد‬‬

مترجم: شیما صابری

 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.