عبدالله راستگو
سالهای سال است که درباره صهیونیستهای اسراییل و یهودیهای آمریکا با غیظ و غضب، جنایات و فضاحتهای آنها را برمیشماریم و میکوشیم خصوصیات این دشمن خبیث عنود را نشان دهیم. اما وقتی میبینیم که خود آنها درباره خود چهها که نمیگویند، دهانمان از تعجب باز میماند.
اخیراً کتابی ترجمه و چاپ شده است از یک اسراییلی به نام «سر پنهان»1 که سخت خواندنی و جالب توجه است. البته این کتاب ظاهراً در ابتدای سالهای دهه پایانی قرن بیستم ـ پس از فروپاشی شوروی و درست در میان انتفاضهالاقصی ـ نوشته شده است.
«متی گولان، مولف کتاب از روزنامهنگاران مشهور اسراییلی است… . وی قبلاً مفسر سیاسی و سردبیر روزنامه اسراییلی هاآرتص بوده و برای مدتی سردبیر روزنامه گلوبس شد. وی همچنین مسوول روابط عمومی سفارت اسراییل در کانادا بود.»2 نویسنده در مقدمه کتابش یادی از الی ویزل میکند و دیدارش با او را متذکر میشود. الی ویزل یک یهودی آمریکایی است که مدعی است از بازماندگان اردوگاههای نازیهاست و مبلغ و مدافع هولوکاست و رقم شش میلیون یهودی کشته شده در جنگ جهانی دوم است که در تبلیغات علیه نازیها، قربانیان نژادپرستی بودهاند و او را خاخام هولوکاست لقب دادهاند.
نویسنده مینویسد: «به الی ویزل گفتم: طوری که میبینم شما نسبت به من و اسراییل، بیشتر از یاسر عرفات خصومت دارید. ما، در بخش انتظار هتل ملک داوود نشسته بودیم.»3
متی گولان، این دیدار و آن جمله را در ذهن و زبان خود گسترش داده و نام خود را «اسراییل» گذارده و نام آن صهیونیست آمریکایی را «یهودا» و مصاحبهای ترتیب داده به حجم یک کتاب و در آن تقابل و تعارض یهودیهای اسراییلی و آمریکایی را توضیح داده است.
گفتنی است که امروز در دنیا حدود 13 میلیون یهودی هست که 6 میلیون در آمریکا، 5 میلیون در فلسطین اشغالی، 400 هزار در انگلیس، 300 هزار در فرانسه و بقیه هم در کانادا و استرالیا و اروپای غربی و روسیه و آلمان و کشورهای اروپای شرقی پراکندهاند. البته در بقیه کشورهای جهان هم کم و بیش عدهای یهودی حضور دارند.
اسمگذاری دو طرف این مناظره هم ـ اسراییل و یهودا ـ اشاره دارد به دودستگی و تقسیم یهودیها بعد از رحلت حضرت سلیمان و تجزیه مملکت آن بزرگوار به دو بخش اسراییل و یهودا. یهودا، در بخش جنوبی و شامل دو سبط یهودا و بنیامین و اسراییل در بخش شمالی و شامل بقیه اسباط بود. این دو بخش طی 200، 250 سال آنقدر با هم درگیری و جنگ داشتند و از کشورهای همسایه علیه یکدیگر کمک گرفتند که عاقبت هم هر دو شکست خورده و اسباط دهگانه اسراییلی نابود شده و یهودا هم به دست بختالنصر مغلوب و مخروب و منهدم شد و از آن به بعد به جای دوازده سبط بنیاسراییل، تنها بازماندگان «یهودی» باقی ماندند.
در کتاب سر پنهان نویسنده به نمایندگی از جانب «اسراییل» به یهودیان آمریکا میتازد و آنها را سخت مورد ملامت قرار میدهد که چرا اسراییل را وسیله قرار دادهاند تا از یهودیهای آمریکا پول جمع کنند ولی فقط مبلغ مختصری را به اسراییل داده و باقی را برای خود برمیدارند و در عین حال به اسراییل منت هم میگذارند و با تحقیر، آن کمکها را به اسراییل میدهند و حاضر نیستند خود به فلسطین آمده و با جنگ و سختیهای آن همراه شوند. بخشهایی از کتاب را عیناً نقل میکنیم:
اسراییلی به یهودی آمریکایی میگوید: «من درباره واقعیتها صحبت میکنم نه عقاید و دیدگاهها. من درباره پانصد هزار اسراییلی صحبت میکنم که از هنگام تاسیس اسراییل آن را ترک کردهاند.4 من درباره سالانه 20000 یوردیم ـ یهودی مهاجر از اسراییل ـ صحبت میکنم که ده درصد آنها از دانشمندان، دکترها، مهندسان، کارشناسان کامپیوتر و دیگر متخصصان فنی هستند… بر اساس نظرسنجی موسسه گالوپ در سال 1990… تمایل اسراییلیها برای مهاجرت معکوس حتی از کشورهای اروپای شرقی ـ به جز چک اسلواکی ـ بیشتر شده است… هیچ کس به خاطر ترک اسراییل احساس شرم نمیکند… این کار الان تقریبا مشروع است…5
جوانان ما، اسراییل را ترک میکنند به خاطر این که… دلیلی ندارد بیش از این، بار مشکلات را تحمل کنند. به دست آوردن گرین کارت، تبدیل به رویای صهیونیستی یک اسراییلی متوسط شده است6 … ساف هرگز نمیتواند بیشتر از این به من صدمه بزند و صدمه او به من هم ناشی از عملکرد تو است…
یهودا (یهودی آمریکایی میگوید): من کسی هستم که به تو پول میدهم، حمایت ایالات متحده را برایت فراهم میکنم و از زمان به وجود آمدنت شریک تو بودهام.
اسراییل: از چه نوع شراکتی صحبت میکنی؟ چگونه بین شخصی که پسر خود را برای جنگ در لبنان یا مناطق اشغالی میفرستد و شخصی که پسر خود را راهی دانشگاه میکند میتواند شراکتی برقرار باشد؟7
من احساس میکنم که ما نه تنها شریک نیستیم، حتی در نزدیک بودن به تعلق به یک ملت واحد نیز سهیم نیستیم. من احساس میکنم تو برای من یک غریبه هستی، شبیه یک قوم و خویش دور…»8
در اینجا، اسراییلی برای توضیح تفاوت خود با یهودی آمریکایی نقل میکند که در جوانی پدرش را از دست داده و بعد از خدمت در ارتش به استرالیا و پیش عمویش میرود و میبیند که آنها با رعایت حد و حدود دینی چگونه از غیریهودیها فاصله میگیرند و هر کس را در اولین لحظه تشخیص میدهند که او یهودی است یا غیر یهودی. از اسمش، لباسش، طرز حرف زدنش،…».9 اسراییلی این نژادپرستی را به روشنی و به تفصیل توضیح میدهد و در عین حال میخواهد القا کند که او، این قدر نژادپرست نیست چون اعتقاد دینی ندارد و درگیری او با فلسطینیان به دلیل خاک و زمین و امنیت و حاکمیت است.
کاملاً روشن است که انتفاضه، چنان اسراییلیها را مفتضح کرده و آنها را به موجوداتی وحشی و آدمکش تبدیل نموده که به کلی آن خاطرهها و تظاهرات مظلومنمایانه رخت بربسته است و اکنون اسراییلی میکوشد خود را گرفتار نشان دهد و آمریکایی سعی میکند او را به رافت و رحمت دعوت نماید.
یهودا میگوید: «غرب با یوم کیپور ـ جنگ رمضان 1973 ـ کاری ندارد. باید در مورد انتفاضه کاری کند. انتفاضه، افکار دنیا را متحول کرد و از تو، تصویر یک اشغالگر را ساخت. یک اشغالگر شناخته شده.
اسراییلی: درست است اما چه چیزی تو را در این مورد نگران میکند که من دیگر به عنوان یک اشغالگر شناخته نشوم؟… یک یهودی که از نیوجرسی آمده بود گفت: ببین، کشتن یک عرب تو را بالای صفحه اول نیویورک تایمز مطرح میکند. اگر باید یک تن را بکشی، چرا چند صد نفر را نمیکشی؟… حداقل کاری کن چیز بیشتری گیرت بیاید…10 تو نگران این نیستی که من بربر باشم و در عین حال، خود را مجبور نمیدانی که نظرات ناخوشایندی از دوستان غیر یهودی خود درباره آن اسراییلیها بشنوی. این سخن بوی این را میدهد که بگویند: شما یهودیها! تو از من دلخور هستی برای اینکه فکر میکنی حداقل کاری که میتوانم برایت انجام دهم ـ و باید انجام دهم ـ این است که تو را در پیش غیریهودیها شرمسار نکنم. میشل لرنر… در سرمقاله تیکون میگوید: وقتی میشنوم که کسی میگوید اسراییلیها مشغول شکنجه هستند پشتم به لرزه میآید و میخواهم بگویم دروغ است. با وجود این درست است و یهودیها ـ چه در اسراییل و چه در دیگر کشورها ـ باید از واقعیت آنچه که به نام ما انجام میگیرد آگاه شوند… وقتی تلویزیون سربازی اسراییلی را در حال زدن بچهای نشان میدهد دقیقاً همان چیزی است که اتفاق افتاده: یک سرباز بچهای را زد… اما هیچ چیز نمیتواند در مغز تو فرو کند که بهترین نما در دنیا نمیتواند سربازی را که در حال زدن یک بچه است به عنوان مدافع کشور خود بقبولاند.»11
اسراییلی یک جمله از لوی اشکول ـ نخستوزیر اسراییل در سالهای 1963 تا 1969 ـ نقل میکند که خیلی جالب است: «لوی اشکول وقتی با شکایت کسی مواجه میشد که از او انتقاد میکرد که به قول خود عمل نکرده است میگفت: درست است که من قول دادهام؛ اما هرگز قول ندادهام که به قولم عمل کنم.»!12
این عبارت را بگذارید کنار طرز عمل اسراییل در مقابل تعهدات بینالمللی و مقرراتی که در اصل هم خود آنها و دوستانشان بار گردن دنیای مدرن کردهاند.
اسراییلی راجع به رهبران یهودیهای آمریکایی میگوید: «این موضوع مورد علاقه شخصی خودشان است که بازی رهبری باید ادامه یابد و پول حاصل شود. برای آنها، هوش، کاردانی هوشمندانه، استعداد و مسلماً داشتن نظریههای یهودی یا صهیونیستی ملاک رسیدن به رهبری نیست بلکه فقط پول ملاک است. آیا میخواهی یک رهبر باشی؟ بیشتر از هر کس پول بده. رهبری یهودیها در آمریکا، اکتسابی یا انتخابی نبوده، بلکه خریداری شده است. قیمت آن هم چندان زیاد نبوده است به قیمتی بسیار کمتر از تابلوهای اصلی شاگال (نقاش یهودی روس ـ فرانسوی). هر بزاز یا مشروب فروش در آمریکا عملاً میتواند برای خودش مجوز ورود به کاخ سفید بخرد؛ به قیمتی کمی بیش از قیمت یک خانه ییلاقی… به قیمت اثاثیه یکی از آن خانهها میتوانی وقت ملاقات با نخستوزیر اسراییل یا یکی از وزرای کابینهاش را… بخری…13 نتیجه این میشود که عملاً تمام رهبران تو، بازرگانان یا متخصصان ثروتمند هستند. ادگار برونفمن، رییس کنگره جهانی یهود، از صاحبان ویسکیسازی آمریکا، دبلیو جیمز شیلر رییس سازمان صهیونیستهای آمریکا، حسابدار مجاز و مشاور تجارتی، کنت شیز، رییس بنای برت، مدیر اجرایی بیمه و مشاور مالی؛ رییس کنگره یهودی آمریکایی، رابرت لیفتن، تاجر پیشه متخصص؛ …14
(در مورد جمع کننده اعانه) یهودیها آن را به هنر ظریفی تبدیل کردهاند. به خصوص که تو خود را به روشهای جاری یا مرزهای باریک آمریکا محدود نکردهای. تو اصلاً مرزی را اعم از جغرافیا، یهودیت یا اخلاق نمیشناسی. وقتی سخن از راه یافتن به جیب قربانیهایت باشد، هیچ چیز مقدس نیست…»15
اسراییلی از شگردهایی که برای پول در آوردن از یهودیهای آمریکایی به کار میرود نیز یاد میکند؛ بعضی به اختصار و برخی با تفصیل و یکی از آنها این است که زمینی، باغی، قطعهای و یا فقط یک درخت را به اسم مسافر آمریکایی به سرزمین مقدس با نصب یک پلاک روی درخت نامگذاری میکند و اسم مسافر و بعضاً همسر و بچهها و هر کس را که او بخواهد روی آن نوشتهاند: «چقدر خوشحالکننده است که تکهای از سرزمین اجدادی خود را داشته باشی. البته دوربین عکاسی خود را همراه داری. به محض رسیدن به خانهات عکس را بزرگ و قاب میکنی و آن را در گوشه اسراییلی خانه خود قرار میدهی. تو پس از گرفتن چند عکس به اتوبوس خود باز میگردی و راه میافتی؛ اما یک نفر که مراقبِ بیشه و درختان است، پشت سر تو میماند. این کار اوست که پلاک را برای اهداکننده دیگر تعویض کند. در نهایت ما کشور کوچکی داریم. من چند درخت میتوانم در آن بکارم؟ پس آسانتر این است که پلاک تغییر کند.»16
«شاید تو دوست داشته باشی که گمان کنی من یک شکستخورده هستم… «دلقک بدبخت بیچاره»؛ این، چیزی است که تو مرا تبدیل به آن کردهای؛ آن هم از نوع حریص آن. پول و اسراییل در نظر تو یکی هستند. تو این دروغ را درمورد یهودیها میگویی که گویا درکشور من شریک هستند و بدون آنها من به طور جدی ورشکست خواهم شد. آیا این خوشایند است که رییسجمهور، نخستوزیر و وزیر جهانگردی من، هزاران نامه را از این قبیل از تو دریافت کنند که: «در قدس یک گردنبند را به قیمت سی دلار خریدم؛ اما در مسیر بازگشت به فرودگاه دیدم که گردنبند مشابه بیست دلار است. سال گذشته من سیصد دلار کمک مالی کرده بودم؛ اگر ده دلار من را پس ندهید، دیگر کمک نخواهم کرد. ارادتمند…» هیچ چیز برای ماشین پول مقدس نیست؛ قدس، دیوار ندبه، آشویتس، شخصیت انسانی و ملی من و حتی خون من. اینها فقط روغن برای چرخهای ماشین هستند…»17
«تو بیش از آنکه مرا به عنوان قسمتی از دارایی خود ببینی به عنوان باری بر دوش خود میبینی. برای من متاسفی که چگونه آن ملتی که جنگ شش روزه و ماجرای انتبه را برایت به ارمغان آورد، اکنون جنگ در لبنان و مسأله پولارد را برای تو به بار آورده است؟…»18
و یهودای آمریکایی در جواب این اتهام میگوید: «… تو کشور خودت را به کشوری غیرمذهبی و تقریباً کافر تبدیل کردهای. من هرگز انتظار رعایت تمام دستورات دینی را از تو نداشتم اما این به معنی آن نیست که هیچ کدام را رعایت نکنی. تو نمیدانی که داخل یک کنیسه چه خبر است؛ تو در شباط (شنبه) سفر میکنی؛ گوشت خوک را همانند غذاهای دیگر میخوری؛ تعطیلات مهم یهودی را در محیط اطراف میگذرانی؛ هیچ نشانی از یهودیت در زندگی تو وجود ندارد درحالی که از من انتظار داری به دلیل یهودی بودن در اسراییل زندگی کنم؟…19 آیا تو به خدا ایمان داری؟
اسراییلی: نه… چرا بچهها باید از گرسنگی بمیرند؟ یا مردم قتلعام شوند؟… من نمیفهمم که چرا دنیا نمیتوانست بدون کلسترول آفریده شود؟ و اگر کلسترول باید وجود داشته باشد، چرا مشکلات باید باشد؟ به همین خاطر من انتظار دارم کسانی که به خدا ایمان دارند کمتر از این به او احترام قایل نشوند…»20
اسراییلی در اینجا یهودی اصلاحگرای آمریکایی را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد و میگوید: «یهودیت اصلاحگرا جنبش دینی نیست؛ بلکه دستاویزی برای کسانی است که یهودی نیستند و در عین حال گمان میکنند که هستند… معتقدم که تو خوب میدانی که اصلاحگرایی چیزی دارد که خیلی غیریهودی است؛ به همین خاطر تو حمایت از ارتدوکس ـ یهودی سنتگرا و متعصب ـ را ادامه میدهی حتی زمانی که از نظر فکری با آن مخالف باشی…»21
یهودا پاسخ میدهد که: «تو نمیدانی درباره چه چیزی حرف میزنی. این یهودیها از من متنفرند با آن لباسهای تیره و مشکی و رفتار متکبرانه شان، با آرایش موی احمقانه و مضحکشان، با بوی گند عرق بدنشان، انزوایشان و حرفه آنها به عنوان تاجر الماس و رباخوار. آنها مرا از خود متنفر میکنند و من شرمسارم چون با ظاهر بدنشان باعث بدنامی یهودیت میشوند…»22
با این افشاگریها و جنگ و جدال داخلی که تنها مختصر و منتخبی از آنها را نقل کردیم، تنها یک جمله دیگر را اضافه میکنیم که نشانه استیصال و درماندگی عمیق اسراییلیها و نومیدی آمریکاییها از آنها است: «هدف صهیونیسم برای کشور23 یهود این بود که آنجا موطن ملی مردم یهود باشد. این هدف اتفاق نیفتاده است. اسراییل موطن اقلیتی از آن مردم است؛ آن هم یک اقلیت خسته که دیگر نمیتواند و نمیخواهد خود همه بار را به دوش بکشد…»24
و اکنون میتوان فهمید که انقلاب اسلامی و انتفاضه و جنگهای 33 روزه و 22 روزه و 8 روزه با این جماعت گوسالهپرست دنیاطلب متکبر نافهم چه کرده است. حال باید برای تحقق آن عبارت عالی حضرت امام خمینی رحمهالله علیه لحظهشماری کنیم که فرمود: اسراییل باید از بین برود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سر پنهان؛ متی گولان؛ ترجمه جواد یوسف زاده؛ نشر ساقی؛ چاپ اول؛ 1391؛ قطع رقعی؛ 194 صفحه.
2. همان؛ ص 5؛ مقدمه مترجم
3. همان؛ ص 7. عرفات در آن ایام به عنوان دشمن اسراییل قلمداد میشد تا بتوان او را جلو انداخت و انتفاضه را خاموش کرد. هتل ملک داوود ـ کینگ دیوید ـ قبل از تأسیس دولت اسراییل مقر ستاد ارتش انگلیس بود که به وسیله تروریستهای صهیونیست منفجر شد و عده زیادی فلسطینی و یهودی و انگلیسی کشته شدند.
4. این رقم به 000/800 نفر و بیشتر رسیده است.
5. همان؛ ص 18 و 19.
6. همان؛ ص 21.
7. ص 22.
8. ص 25.
9. توضیح این سفر به استرالیا در صفحات 26 تا 31 و همچنین در صفحات 120 تا 132 آمده است.
10. توجه شود به نوع تفکر و شکل استدلال.
11. ص 48 و 49.
12. ص 56.
13. ص 70.
14. ص 72.
15. ص 79 چقدر این جمله از زبان یک صهیونیست درباره یهودیها، خواندنی و قابل توجّه است.
16. ص 99.
17. ص 104؛ توجه شود که اینها گفتههای دو نفر یهودی و بلکه سخنان دو جماعت چند میلیونی صهیونیست و یهودی آمریکایی با یکدیگر است.
18. ص 107؛ این دو ماجرا ـ جنگ شش روزه 1967 و ماجرای آزاد سازی گروگانهای اسراییلی در فرودگاه انتبه ـ از قهرمانیها و افتخارات اسراییلیها در دهه 60 قلمداد میشد. اما موضوع پولارد ـ که جاسوسی اسرائیلی از منابع نظامی آمریکا بود باعث اختلافاتی بین دو طرف شد.
19. ص 116.
20. ص 137؛ حد و اندازه درک و دریافت اعتقادی تفکر یک نویسنده صهیونیست را از این جملات میتوان دریافت. تصویری که یهودیها از خدا در تورات ارایه میکنند و عدم اعتقاد آنها به معاد، ریشه این فاجعه است.
21. ص 139.
22. همان. یهودیهای ارتدوکس و سنّتی، با دلیل اعتقاد کامل به دین خود، ازدیگران نفرت دارند؛ حتی از یهودیهای اصلاحگر.0
23. آن چه امروز به عنوان «کشور اسراییل» یا «سرزمین اسراییل» از آن یاد میشود، کاملاً ساخته و پرداختة صهیونیستها و براساس تاریخنگاری غربی و صهیونیستی است. عبارت دقیق و درست آن سرزمین یا کشور فلسطین است. دربارة سرزمین و کشور در حقوق بینالملل تعاریف خاصی وجود دارد که رژیم جعلی و غاصب اسراییل از شمول آن خارج است.
24. ص 175.

سالهای سال است که درباره صهیونیستهای اسراییل و یهودیهای آمریکا با غیظ و غضب، جنایات و فضاحتهای آنها را برمیشماریم و میکوشیم خصوصیات این دشمن خبیث عنود را نشان دهیم.
ثبت دیدگاه