آیت الله سیدعلی خامنه ای
اصلِ ماجراي فلسطين
اصل ماجراى فلسطين چيست؟ اصل ماجرا اين است كه يك عده از يهوديان متنفّذ در دنيا به فكر ايجاد يك كشور مستقل براى يهوديها افتادند. از فكر اينها دولت انگليس استفاده كرد و خواست مشكل خود را حل كند. البته آنها قبلاً به فكر بودند به اوگاندا بروند و آنجا را كشور خودشان قرار دهند. مدّتى به فكر افتادند به طرابلس، مركز كشور ليبى بروند؛ لذا رفتند با ايتالياييها – كه آن وقت طرابلس در دست آنها بود – صحبت كردند؛ اما ايتالياييها به اينها جواب رد دادند؛ بالاخره با انگليسيها كنار آمدند. انگليسيها آن وقت در خاورميانه اغراض بسيار مهمِّ استعمارى داشتند؛ ديدند خوب است كه اينها به اين منطقه بيايند. اوّل به عنوان يك اقليت وارد شوند، بعد بتدريج توسعه پيدا كنند و گوشهاى را، آن هم گوشه حسّاسى را بگيرند – چون كشور فلسطين در نقطه حساسى قرار دارد – و دولت تشكيل دهند و جزو متّحدين انگليس باشند و مانع شوند از اين كه دنياى اسلام – بخصوص دنياى عرب – در آن منطقه اتّحادى بهوجود آورد. درست است كه اگر ديگران هوشيار باشند، دشمن مىتواند اتّحاد ايجاد كند؛ اما دشمنى كه از بيرون آنطور حمايت مىشود، با ترفندهاى جاسوسى و با روشهاى گوناگون مىتواند اختلاف ايجاد كند كه همين كار را هم كرد: به يكى نزديك شود، يكى را بزند، يكى را بكوبد، با يكى سختى كند. بنابراين، در درجه اوّل كمك كشور انگليس و بعضى كشورهاى غربى ديگر بود. بعد اينها بتدريج از انگليس جدا و به امريكا متّصل شدند. امريكا هم اينها را تا امروز زيربال خودش گرفته است. اينها به اين معنا كشورى بهوجود آوردند و آمدند كشور فلسطين را تصرّف كردند. تصرّفشان هم اينطورى بود: اوّل با جنگ نيامدند؛ اوّل با حيله آمدند، رفتند زمينهاى بزرگ فلسطين را كه زارعان و كشاورزان عرب روى آنها كار مىكردند و خيلى هم سرسبز و آباد بود، با قيمتهاى چند برابر قيمت اصلى، از صاحبان و مالكان اصلى اين زمينهاى بزرگ – كه در اروپا و امريكا بودند – خريدند؛ آنها هم از خدا خواستند و زمينها را به اين يهوديها فروختند. البته دلاّلهايى هم داشتند كه نقل كردهاند يكى از دلالهايشان همين «سيّدضياء» معروف، شريك رضاخان در كودتاى 1299 بود كه از اينجا كه به فلسطين رفت، آنجا دلاّل خريد زمين از مسلمانان براى يهوديها و اسرائيليها شد! زمينها را خريدند؛ زمينها كه ملك اينها شد، با روشهاى واقعاً بسيار خشن و همراه با سبعيّت و سنگدلى، بتدريج شروع به اخراج زارعان از اين زمينها كردند. در جايى مىرفتند، مىزدند، مىكشتند و در همين هنگام افكار عمومى دنيا را هم با دروغ و فريب به طرف خودشان جلب مىكردند.
اركان سلطهي صهيونيستها
اين تسلّط غاصبانه صهيونيستها بر فلسطين سه ركن داشت: يك ركنش عبارت از قساوت با عربها بود. برخوردشان با صاحبان اصلى، با قساوت و با سختى و خشونت شديد همراه بود. با اينها هيچگونه مدارا نمىكردند.
ركن دوم، دروغ به افكار عمومى دنيا بود. اين دروغ به افكار عمومى دنيا، يكى از آن حرفهاى عجيب است. اين قدر اينها بهوسيله رسانههاى صهيونيستى كه دست يهوديها بود، دروغ گفتند – هم قبل از آن و هم بعد از آن، اين دروغها گفته مىشد – كه به خاطر همين دروغها بعضى از سرمايهداران يهودى را گرفتند! خيليها هم دروغهاى آنها را باور كردند. حتّى اين نويسنده فيلسوف اجتماعى فرانسوى – «ژان پلسارتر» – را نيز كه خودمان هم در جوانى چندى شيفتهى اين آدم و امثال او بوديم، فريب دادند. همين «ژان پلسارتر» كتابى نوشته بود كه بنده در سى سال قبل آن را خواندم. نوشته بود: «مردمى بى سرزمين، سرزمينى بىمردم»! يعنى يهوديها مردمى بودند كه سرزمينى نداشتند؛ به فلسطين آمدند كه سرزمينى بود و مردم نداشت! يعنى چه مردم نداشت؟ يك ملت در آنجا بود و كار مىكرد. شواهد زيادى هم هست. يك نويسنده خارجى مىگويد در سرتاسر سرزمين فلسطين، مزارع گندم مثل درياى سبزى بود كه تا چشم كار مىكرد، ديده مىشد. سرزمين بىمردم يعنى چه؟! در دنيا اينطور وانمود كردند كه فلسطين يك جاى متروكه مخروبه بدبختى بود؛ ما آمديم اينجا را آباد كرديم! دروغ به افكار عمومى! هميشه سعى مىكردند خودشان را مظلوم جلوه دهند؛ الان هم همينطور است! در اين مجلاّت امريكايى – مثل «تايم» و «نيوزويك» – كه بنده گاهى به اينها مراجعه دارم، اگر كوچكترين حادثهاى عليه يك خانواده يهودى اتّفاق بيفتد، عكس و تفصيلات و سنّ كشته شده و مظلوميت بچههايش را بزرگ مىكنند؛ اما صدها و هزارها مورد قساوت نسبت به جوانان فلسطينى، خانوادههاى فلسطينى، بچههاى فلسطينى، زنهاى فلسطينى، در داخل فلسطين اشغال شده و در لبنان اتّفاق مىافتد، ولى كمترين اشارهاى به آنها نمىكنند!
ركن سوم هم ساخت و پاخت، مذاكره – و به قول خودشان «لابى» – است. بنشين با اين دولت، با آن شخصيت، با آن سياستمدار، با آن روشنفكر، با آن نويسنده، با آن شاعر، صحبت و ساخت و پاخت كن! كار اينها تا بهحال سه ركن داشته است كه توانستهاند اين كشور را با اين فريب و با اين خدعه بگيرند. آن وقت قدرتهاى خارجى هم با اينها همراه بودند؛ كه عمده انگليس بود. سازمان ملل و قبل از سازمان ملل، جامعه ملل هم – كه بعد از جنگ براى به اصطلاح مسائل صلح تشكيل شده بود – هميشه از اينها حمايت كردند؛ مگر در موارد معدودى. در همان سال 1948، جامعه ملل قطعنامهاى صادر نمود و فلسطين را بدون دليل و بدون علّت تقسيم كرد. گفت پنجاه و هفت درصد از سرزمين فلسطين متعلّق به يهوديهاست؛ در حالى كه قبل از آن، در حدود پنج درصد زمينهاى فلسطين متعلّق به اينها بود! آنها هم دولت تشكيل دادند و بعد هم قضاياى گوناگون و حمله به روستاها و شهرها و خانهها و حمله به بىگناهان اتّفاق افتاد. البته دولتهاى عرب هم كوتاهيهايى كردند. چند جنگ اتّفاق افتاد. در جنگ 1967، اسرائيليها توانستند با كمك امريكا و دولتهاى ديگر، مبالغى از زمينهاى مصر و سوريه و اردن را تصرّف كنند. بعد، در جنگ 1973 كه اينها شروع كردند، باز به كمك آن قدرتها توانستند نتيجه جنگ را به نفع خودشان قرار دهند و زمينهاى ديگرى را تصرّف كنند.
ادامه دارد…
ثبت دیدگاه