حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

افزونه جلالی را نصب کنید. Sunday, 15 September , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1216 تعداد نوشته های امروز : 0×
18 شهریور 1395 - 15:05
شناسه : 4404
بازدید 185
4

به بهانه ی قتل عام فلسینیان در اردوگاه صبرا و شتیلا اشاره: فاجعه کشتار صبرا و شتیلا، یکی از عجیب ترین جنایات رژیم صهیونیستی در تمام دوران ننگین حیات این جرثومه ی فساد است. این حادثه، در 24 شهریور ماه سال 1361 و به دنبال سلسله ی حوادثی که از سه ماه قبل از آن […]

ارسال توسط :
پ
پ

به بهانه ی قتل عام فلسینیان در اردوگاه صبرا و شتیلا

اشاره:
فاجعه کشتار صبرا و شتیلا، یکی از عجیب ترین جنایات رژیم صهیونیستی در تمام دوران ننگین حیات این جرثومه ی فساد است. این حادثه، در 24 شهریور ماه سال 1361 و به دنبال سلسله ی حوادثی که از سه ماه قبل از آن رخ داده بود، به وقوع پیوست که در مقاله پیشِ رو به آن پرداخته شده است. در این مقاله، مقدّمات طولانی طمع اسرائیل به لبنان و زنجیره ی وقایعی که مقدّمات این حمله را فراهم کرد به تفصیل و به دقّت بررسی شده است امّا برای پرهیز از طولانی شدن، بحث از محدوده ی فلسطین و اطراف آن فراتر نمی رود؛ در حالیکه این وقایع و بلکه، تقریباً همه ی وقایع موضوع فلسطین در تمام 150 سال اخیر، با نقاط دورتر، مثل اروپا و روسیه و ایران و کشورهای دنیای اسلام، هم ارتباطی تنگاتنگ داشته است. مثلاً شروع حمله به لبنان تا اشغال بیروت در روز 16 خرداد سال 1361 درست سیزده روز پس از فتح خرمشهر به وسیله ی رزمندگان اسلام و بیرون راندن صدامیان و بعثیان ـکه در واقع خط مقدّم تهاجمات رژیم صهیونیستی به جمهوری اسلامی ایران بودند ـ انجام گرفت. انتخاب این تاریخ، عکس العمل هراس اسرائیل از قدرت جمهوری اسلامی و خطر حضور شیعیان لبنان درست بیخ گوش اسرائیل بود. کما اینکه پنج سال قبل از این تاریخ با قطعی شدن پیروزی انقلاب اسلامی ایران در تابستان 1357 هم، امام موسی صدر ربوده و مفقود شده تا جای پای انقلاب اسلامی در لبنان محو شود؛ در بخش دیگری از دنیای اسلام هم جنگ داخلی بین شرق و غرب پاکستان رخ داد که منجربه جدا شدن بنگلادش از پاکستان گردید؛ پاکستانی که همزمان با شکل گرفتن اسرائیل در سال 1948 از هندوستان جدا شد؛ هندوستانی که نزدیک سه قرن تحت سلطه ی انگلیس و کمپانی هند شرقی بود و این هر دو در اختیار ثروتمندترین یهودی بود و قول تشکیل دولت یهودی را بنیامین دیسرائیلی، نخست وزیر یهودی انگلیس در نیمه قرن نوزدهم، به روچیلد، پدرخوانده ی اسرائیل و در جریان وام بانک روچیلد به دولت انگلیس برای خرید سهام کانال سوئز داده بود.
به جرأت می توان گفت که وقایع سیصدسال اخیر دنیا ـ و خصوصاً اروپا و آسیاـ و بالاخص منطقه ی خاورمیانه و دولت عثمانی و ایران، کاملاً با نقشه ی تشکیل دولت استعماری یهودی در قلب ممالک اسلامی مرتبط و آمیخته است و لذا ضروری است که ضمن بررسی دقیق حوادث تلخ خود فلسطین ـکاری که مقاله ی حاضر متعهّد به انجام آن است ـ می بایست ارتباط وقایع فلسطین با کشورها و دولتهای دیگر هم بررسی شود تا تصویری درست و کامل از خوابی که دشمنان اسلام و قرآن برای مسلمانان دیده اند بدست آید و حوادث امروز ما بیشتر و کاملتر معنی شود.

روز یکشنبه 16 خرداد سال 1361 نیروهای ارتش صهیونیستی پس از بررسی های طولانی جهت حمله به لبنان، از مرز این کشور گذشته و به قصد تسخیر پایتخت، نیروهای خود را در 5 جبهه به این شهر گسیل داشتند.
حمله به لبنان در این زمان نتیجه یکسری از جریانات و مسائلی است که رژیم صهیونیستی از زمان تشکیل و یا به جرأت می توان گفت در بعد از جنگ جهانی اول با آن روبرو بوده است.
داستان از آنجا آغاز می شود که یهودیان شرکت کننده در کنفرانس صلح پاریس پس از جنگ جهانی اول همراه با سایر اقوام و ملل خاورمیانه برای پی ریزی یک نظام جدید در خاورمیانه، پس از اضمحلال و فروپاشی امپراطوری عثمانی گردهم آمدند. در این میان یهودیان در پی تعیین و تشخیص حدود و ثغور ارض موردنظر خود برای اشغال، در فکر این بودند که تمام جوانب امر را برای اشغال فلسطین مدنظر قرار دهند. این بهترین موقع برای ترسیم کردن برنامه های آینده آنان بود. شاید به همین دلیل بود که «مشاورین درجه یک هرکدام از دول پیروز در جنگ اول را یهودیان دوآتشه تشکیل داده بودند.»1
برای تحقق این برنامه، ناگزیر احتیاج به بررسی های علمی بود. در این مورد یکسری صهیونیستها دست به کار شده و دست به تحقیقهایی در این مورد زدند. از جمله «فریشف سررعنان» در کتاب خود به نام «مرزهای امت» نقشه های توسعه طلبانه صهیونیسم نسبت به منابع آب در مناطق هم مرز فلسطین را چنین خلاصه نمود. «چون هدف سازمان صهیونیسم، جمع نمودن تعداد زیادی از یهودیان در سرزمینی با مساحت محدود است، لازم است که پروژه های آبیاری گسترده ای تهیه شود، و چون منابع آب در فلسطین محدود است، لذا این پروژه ها توسعه داده می شود تا زمین های واقع در شمال و شمال شرقی فلسطین را دربرگیرد، تا به منابع اردن و رودخانه لیتانی و برف های «هرمون» و «یرموک» متصل شود. بعلاوه چون کشور از لحاظ ذغال سنگ و نفت فقیر است، لذا پروژه های صنعتی، روی تولید برق که می توان آنرا از لیتانی و یرموک تامین کرد متکی شد.»2
در این جا این مطلب شایان ذکر است که نه یرموک و نه هرمون و نه لیتانی، نه تنها در سال 1327 که اسرائیل موجودیت خود را اعلام کرد و اولین جنگ تجاوزگرانه خود را علیه کشورهای عرب همسایه به راه انداخت جزو مناطق اشغال شده اسرائیل نشدند بلکه در حال حاضر نیز جزو اسرائیل نیستند. در این راستا مطبوعات صهیونیستی همواره اظهار کرده اند که سرزمین ملی یهود و بعدها اسرائیل به آب لیتانی و زمین های واقع در جنوب آن نیاز دارد. اسرائیل نیز با این مطلب چنان برخورد کرده است که گویی «ساکنان آنجا عرب هستند، نه یهودی و اکثر ایشان مسلمانند و مسیحی که جمعیتی غیرقابل اعتناء و مالاً از بین رفتنی، بی اهمیت و تقریبا غیرموجودند»3
در همین راستا در سال 1311 هجری شمسی همراه با سایر اقدامات، یک فرستاده از آژانس یهود به بیروت رفت تا در مورد تاسیس یک شرکت مختلط، برای بهره برداری از رود لیتانی در جنوب لبنان و استفاده آبیاری و برق گفتگو کند.»4
نتیجه همه تلاشهای اسرائیل برای تعیین و تثبیت مرزهای جدید سرزمین اشغالی فلسطین نقش برآب شد و نتوانست لیتانی و سایر منابع آبی و زمینهای استراتژیک در اطراف فلسطین را ضمیمه این کشور کند، لاجرم از راه دیگر برای تحقق این هدف غیرقابل انصراف وارد عمل شد تا بتواند درسایه آن به هدف خود نایل آید. از این جهت طرح ریزی ایجاد یک متحد در آن سوی مرز را مورد بررسی قرار دادند. مسیحیان می توانستند طعمه خوبی برای این دام باشند دراین رابطه «چامسکی» محقق آمریکایی می نویسد:
«صهیونیستها مسیحیان مارونی را متحد طبیعی خود دانسته و در پی آن بودند تا با آنان یک اتحاد تعاونی علیه دشمن مشترک یعنی ملی گرایی عربی متکی بر اسلام تشکیل دهند. اما اکثریت مارونی ها راه حل دیگری را ترجیح دادند و آن اینکه معتقد بودند باید با مسلمانان در صلح باشند. از اینرو در 1322 پیمانی را پایه نهادند که تفوق و رفاه مسیحیان را تا حدود 30 سال حفظ کرد. آنها می دانستند که غیر از راه حل پیمان با مسلمانان لبنان تنها یک راه دیگر وجود دارد و آن جنگ داخلی است. و چون موافقت بدست آمده، منافع مسیحیان را کاملاً حفظ می کرد، راه دوم تا اواسط دهه 1320 جاذبه زیادی نداشت.
«اما پس از 30 سال احزاب اصلی مارونی ها، اتحاد با اسرائیل را پذیرفتند»5 سران رژیم صهیونیستی، استراتژی بلندمدت خود در لبنان را از زمان تشکیل اسرائیل در سال 1327 مدنظر داشتند. «بن گوریون» در یادداشت روز سوم خرداد سال 1327 در خاطرات خود نوشته است «لبنان حلقه ضعیف همبستگی اعراب است. حکومت مسلمانان در این کشور اگر هم به وجود بیاید حالت تصنعی دارد و ما براحتی قادر به تضعیف آن و از بین بردنش هستیم. در لبنان باید یک دولت مسیحی روی کار بیاید و مرز جنوبی آنرا هم رودخانه لیتانی تشکیل دهد. با چنین حکومتی ما به خوبی می توانیم کنار بیائیم و پیمان صلح امضاء کنیم»6
موشه دایان رئیس وقت ستاد ارتش اسرائیل در مورد طرح ایجاد یک دولت مسیحی در لبنان می گوید: «تنها چیزی که برای این کار لازم داریم پیدا کردن یک افسر لبنانی است. حتی اگر درجه دار باشد، با اغوا کردن یا خریدنش او را راضی می کنیم تا خود را ناجی جامعه مارونی های لبنان بنامد و بعد که زمینه آماده شد با ورود ارتش اسرائیل به لبنان و تصرف مناطق موردنظر در آنجا یک حکومت مسیحی به وجود می آوریم که خود را متحد اسرائیل بداند و با این ترتیب ضمن آنکه مطمئن می شویم اراضی واقع در جنوب رودخانه لیتانی کاملاً تعلق به اسرائیل دارد، بقیه کار نیز بر وفق مرادمان خواهد بود.»7
با توجه به اظهارات دایان در سال 1327 و تمام مطالب ذکر شده در این مورد به این واقعیت می توان پی برد که حمله اسرائیل به لبنان در سال 1361 یک حمله مقطعی پیش آمده بر سر مسائل روز نبوده بلکه ریشه در استراتژی بلندمدت اسرائیل داشته است.
صرفنظر از استراتژی بلندمدت اسرائیل برای حمله به لبنان باید عواملی چند که زمینه ساز این تجاوز بودند را مورد بررسی قرار داد. در این رابطه می توان به اظهارات یکی از سران رژیم صهیونیستی در ریشه یابی مسائل لبنان توجه کرد. وی 3 عنصر اصلی، یعنی تجزیه طایفه ای، مداخله سوریه و عامل فلسطینی را از جمله عناصر تشکیل دهنده بحرانها در لبنان می داند.»8
در تکمیل بیانات این مقام صهیونیست می توان این مطلب را عنوان کرد که زمینه اصلی و پنهان همه این عناصر، ریشه در طرحهای صهیونیستی اسرائیل دارد. به طوریکه عامل فلسطینی در لبنان با اشغال سرزمین مقدس فلسطین در سال 1327 به طور رسمی باعث آواره شدن تعداد زیادی از مسلمانان این سرزمین به لبنان و اردن و سایر کشورهای عربی شد که این تعداد فلسطینی ها در لبنان با جنایت ملک حسین در سال 1349 و کشتار مظلومان فلسطینی و پدید آوردن برگی ننگین در تاریخ این خاندان از ملک عبدالله تا حسین شد و آن، سپتامبر سیاه بود که باعث آواره شدن دوباره مردم فلسطین از اردن به سایر کشورها از جمله لبنان گردید.
عامل دیگر که زمینه ساز این حمله بود، از دیدن سران صهیونیسم، طایفه گری می باشد که حقا باید گفت اسرائیل خود از تحریک کنندگان این مسئله است. به طوریکه حتی در این مورد برای طایفه های مسیحی لبنان یک الگو شده است. در این رابطه پیر جمیل پدر بشیر جمیل در ستایش از اسرائیل می گوید: «ما هرگز این مساله را فراموش نمی کنیم، مبارزه شما در سرزمین اسرائیل در دوران قیمومت بریتانیا برای ما الگو محسوب می شود. الگویی که هیچ اقلیتی نمی تواند آنرا اجرا کند. این همان درسی است که ما از شما آموختیم.»9
عامل دیگر سوریها هستند که در آغاز برای کمک به متحدان مسیحی اسرائیل آمدند ولی طولی نکشید که به علت سیاستهای اسرائیلی، مسیحیان از آنها روی گردانیدند. با ورود فلسطینیها به لبنان پس از واقعه سپتامبر سیاه در سال 1349 از ابتدا تا 5 سال اول درگیری عمده ای میان فلسطینیها و سایر گروهها در لبنان رخ نداد. ولی در سال 1355 این درگیریها چهره آشکار یافت که اگر بخواهیم اولین مورد را در این زمینه بطور واضح بیان کنیم «حمله فالانژها در بهار سال 1354 به یک اتوبوس و کشتار 27 فلسطینی و لبنانی بود که از اردوگاههای صبرا و شتیلا به تل زعتر می رفتند.»10
ادامه این درگیریها باعث قتل عام های وسیعی شد که جهانیان را به تعجب از این وقایع واداشت. به دنبال اوجگیری درگیریها میان فلسطینیها و فالانژها از یک طرف و فلسطینیها با اسرائیل در شمال لبنان از طرف دیگر، زمینه برای اقدامات اولیه اسرائیل در لبنان فراهم شد و اسرائیل کم کم درصدد بود که بهانه های خود برای حمله به لبنان را جمع آوری کرده و جهت توجیه افکار عمومی در ناگزیر بودن به حمله لبنان ارائه کند.
در آبان 56 انورسادات رئیس جمهور معدوم مصر از قدس دیدن کرد و در 21 اسفند همان سال 30 تن از اسرائیلی ها در جاده ساحلی و در نزدیکی های پاسگاه تل آویو بدست فلسطینی ها کشته و مجروح شدند. اسرائیل در پاسخ به این عمل منطقه ای به وسعت 150 کیلومتر مربع از خاک لبنان را به اشغال خود درآورد.»11
این حمله و اشغال اراضی جنوبی لبنان به «عملیات لیتانی» یعنی رودی که الحاق آن به اسرائیل از آرزوهای این کشور بوده است نامگذاری شد. این یورش (عملیات لیتانی) منجربه ایجاد یک نیروی جدید پاسدار صلح (یونیفیل) شد که پس از عقب نشینی محدود نیروهای ارتش اسرائیل در تابستان سال 1361 به کار پرداختند.
این منطقه که به صورت پیوسته و مرتبط به هم درآمده و یک نوار ده کیلومتر در پانزده کیلومتر، درست در شمال مرزهای بین المللی، از دریای مدیترانه تا کوه هرمون را شامل می شود،12 به منطقه حداد معروف شد. اسرائیل پس از عقب نشینی از این منطقه آنرا به دست سرگردی کاتولیک و یونانی الاصل به نام سعد حداد و نیروهای شبه نظامی او قرار داد.13
متعاقب وخیم تر شدن اوضاع در جنوب لبنان و درگیریهای متعدد میان نیروهای فلسطینی با نیروهای سعد حداد و اسرائیل، آمریکا شخصی را که خود دارای سوابق صهیونیستی آشکار بود به جنوب لبنان جهت حل اوضاع و ایجاد آتش بس به عنوان میانجی فرستاد. این فرد فیلیپ حبیب نام داشت. وی دیپلمات بازنشسته آمریکایی، متولد لبنان و بزرگ شده یک شهرک یهودی نشین در حومه نیویورک است. او روزی گفته بود، من بیش از آنکه معنای صهیونیسم را بفهمم صهیونیست شدم. حبیب موظف شد فتیله انفجار را از کانون آتش جدا کند.14
با مذاکراتی که حبیب با عرفات و اسرائیلیها انجام داد، آتش بسی در منطقه ایجاد شد اما امید آن نمی رفت پایدار باشد. زیرا اسرائیل درصدد این بود که هرچه زودتر با بهانه هایی که به دست فلسطینیها می دهد، ضربه آخر را وارد سازد از این جهت، اگر آتش بسی صورت می گرفت، حتی باعث آزردگی خاطر صهیونیستها می شد. «یهوشوا پورات» محقق اسرائیلی در این مورد می گوید: موقعی که سازمان آزادیبخش فلسطین درخواست فیلیپ حبیب را در مورد برقراری آتش بس پذیرفت در طول سال 1360 دست به عملیاتی علیه اسرائیل نزد. بگین از این مسئله خیلی ناراحت شد. زیرا اگر ساف همین رویه را ادامه می داد، طبیعتا وجهه و احترام خود را در انظار جهانی بالا می برد و در نتیجه اسرائیل ناگزیر می بایست به مذاکرات جدی با فلسطینیهای ساکن اسرائیل تن دردهد.15
به هرحال دراین زمان یک حرکت از سوی ساف علیه اسرائیل، بهانه ای بود برای حمله به لبنان و اسرائیل اساسا در انتظار بهانه بود. این بهانه از طرف ابونضال رهبر گروه مخالف عرفات به دست اسرائیل داده شد. به این ترتیب که گروه وی روز 13 خرداد سال 61 دست به ترور «شلوموآرگون» سفیر اسرائیل در انگلیس زد. قتل آرگون علیرغم تاسف ظاهریش، برای مقامات اسرائیلی، خبری بود که باعث شادی و شعف آنها شد. و به همین ترتیب آنها این عمل ترور را از جانب فلسطینیها فرض کرده و عملی دانستند که باعث نقض آتش بس شده است و به این ترتیب اسرائیل 3 روز پس از این واقعه در تاریخ 16 خرداد همان سال به لبنان حمله کرد.
لبنان در میان تمام کشورهای عربی تنها کشوری بود که درآن مقطع برای اسرائیل از جهت امنیتی و سیاسی حائز اهمیت بود. زیرا دیگر، از طرف مصر که بزرگترین دشمن عرب اسرائیل بود، هیچ خطری متوجه اسرائیل نمی شد و پیمان کمپ دیوید توانسته بود این مخاطره را از بین ببرد. اردن و سران آن نیز بیش از هر وقت دیگر مایه اطمینان اسرائیل از مرزهای غربی بودند. در شمال نیز اسرائیل بلندیهای استراتژیک جولان را در اختیار داشت و مانع از هرگونه تحرک مشکوکی از سوی سوریه می شد. تنها در این میان لبنان بود که می توانست برای اسرائیل در مقاطع مختلف به جهت اینکه اکثر فلسیطنیها نیز در آن جا پناهنده شده اند، خطرآفرین باشد. به همین دلیل اسرائیل خود را بیش از هر وقت دیگر ملزم به اقدامی علیه لبنان می دید.
اهداف کوتاه مدت و در نهایت مخفی اسرائیل از حمله به لبنان طی دو عملیات به نامهای «کاج بزرگ» و «کاج کوچک» که آریل شارون طراح آن بود محقق شد. طبق این طرح، نیروهای اسرائیلی پس از حمله به لبنان به فالانژها می پیوستند و با موقعیتی که بر اثر حضور نظامی اسرائیل پدید می آید، فالانژها بشیر جمیل را به سمت رئیس جمهور لبنان برمی گزیدند. آنگاه به دنبال برقراری یک دولت موافق و تحت نفوذ اسرائیل، بشیر جمیل می توانست به نمایندگی از طرف حکومت جدید لبنان قرارداد صلحی را با اسرائیل امضا کند و با این کار دو آرزوی اسرائیل را نیز برآورده سازد. نخست برقراری روابط سیاسی کامل با یک کشور عربی و دوم تثبیت موقعیت اسرائیل بر جنوب لبنان که در نتیجه آن اسرائیل با برخورداری از یک منطقه امن می توانست مرزهای شمالی اطمینان بخشی را برای خود به وجود آورد. هدف دیگر این بود که پس از استقرار کامل حکومت جدید لبنان زمینه اخراج نیروهای سوری مستقر در این کشور نیز فراهم آید»16
قابل ذکر است که اکثر اعضای کابینه رژیم اشغالگر قدس از طرح عملیات کاج بزرگ که هدفش اشغال بیروت بود اطلاع نداشتند آنها فقط از طریق شارون در جریان طرح عملیاتی کاج کوچک که اشغال 40 کیلومتر از جنوب لبنان را دربرمی گرفت بودند. این طرح یعنی عملیات کاج بزرگ وقتی افشا شد که همه زمینه ها جهت آغاز عملیات به مرحله نهایی رسیده بود و هیچ کس نمی توانست این طرح را که زاییده ذهن شوم 3 نفر از جمله، بگین، شارون و ایتان بود، متوقف کند.
در جریان حمله اسرائیل به لبنان، سوریه به عنوان یک مانع در دستیابی آسان اسرائیل به اهدافش مطرح بود. ورود سوریه به لبنان که در دیماه 1354 از راه ارتش آزادیبخش فلسطین میسر شده و در ماه تیر سال بعد به صورت مستقیم و تمام عیار درآمد. وضع را بطور کلی دگرگون کرد. ورود سوریه اگرچه به دعوت مسیحیان صورت گرفت و در آغاز منافع آنان را تامین می کرد. ولی به هرحال مایه ایجاد زنگ خطر در بیروت شرقی برای اسرائیل شد»17
بحران با سوریه از آنجا آغاز شد که «اسرائیل 2 هلی کوپتر سوری را سرنگون کرد و سوریه نیز متعاقب این عمل دست به استقرار موشکهای زمین به هوا در «زحله» و موشکهای دوربرد در طول مرز خود با لبنان زد»18 اسرائیل از سوریه خواست که موشکها برچیده شود ولی سوریه حتی با فیلیپ حبیب در این زمینه دیگر کنار نیامد. اسرائیل در این زمان اقدام به انهدام تمامی موشکها کرد و قبل از آن بلندیهای جولان را طی طرحی به مجلس، به طور رسمی به اسرائیل ضمیمه کرد. اسرائیل در این میان برای کاهش تشنجات در منطقه هیچ قدمی برنداشت. الحاق رسمی جولان به اسرائیل، یک جنگ طلبی آشکار بود. از این جهت نمی توان هیچ نیت صلح آمیزی را در آن جستجو کرد. این گستاخی و بی پروایی درایجاد اغتشاش و آشوب در منطقه را می توان در بیانات بگین مشاهده کرد. وی در مورد الحاق جولان می گوید: «در کشور ما یا در خارج هیچ شخص آشنا به تاریخ سرزمین اسرائیل نیست که نداند، ارتفاعات جولان طی نسلهای گذشته بخش غیرقابل تفکیکی از سرزمین اسرائیل بوده است.»19
با تمام موانعی که اسرائیل در جلوی خود داشت، توانست بخش اعظم بیروت را اشغال کند. البته شارون دریک مرحله از اشغال بیروت باختری با مقاومت دلیرانه، فلسطینیها مواجه شد. وی برای ادامه عملیات خود و به دلیل عدم از دست دادن نیروهای خود اقدام به بمباران بیروت کرد. اسرائیل با سلاح های مرگبار آمریکایی از طریق هوا و دریا و زمین به مدت 9 هفته تمام بیروت را بمباران کرد و طی این دوره بود که هزاران بمب به همراه 60 هزار گلوله توپ به بیروت فرو ریخته شد. با وجود کثرت عظیم تلفات از میان مردم معمولی ساکن بیروت، باز هم شارون نتوانست آن تعداد از چریکهای فلسطینی را که در نظرداشت، به قتل برساند.20
در روز 30 مرداد عرفات از ترس حمله دوباره اسرائیلیها به غرب بیروت همراه با 15هزار فلسطینی سوار بر کشتی های یونانی به تونس و الجزایر رفتند و سوری ها نیز تا حدی عقب نشینی کردند. یک تک تیرانداز اسرائیلی عرفات را به هنگام خداحافظی در تیررس داشت. بعدها ایتان ادعا کرد که ارتش اسرائیل بارها این فرصت را یافت که عرفات رابکشد ولی خودداری کرد.21
ویکتور استروفسکی در کتاب خود «راه نیرنگ» در این مورد می گوید که: «دلیل نکشتن عرفات این است که از دیدگاه اسرائیل وی بین بدها بهترین است. او آدمی تحصیل کرده و حتی کسی است که می تواند همه فلسطینی ها را متحد کند و بنابراین چنانچه روزی در جایی مذاکرات صلحی به راه افتاد، وی همان آدمی است که می تواند نماینده قانونی فلسطینی ها باشد. در اسرائیل هم موساد، از طریق گردآوری اطلاعات به این نکته دست یافته اند که عرفات در سرزمینهای اشغالی از احترام عمیق برخوردار است!»22
تنها 2 روز پس از خروج فلسطینیها از بیروت در روز اول شهریور 1361 بشیر جمیل به ریاست جمهوری لبنان انتخاب شد.
در ادامه ملاقات ها میان سران صهیونیستی اسرائیل با رهبران فالانژیست لبنان، دیدار سرنوشت ساز میان بگین و بشیرجمیل رئیس جمهور وقت لبنان در نهم تیر 1361 صورت گرفت. شاید بتوان گفت که وقایع دهشتناک و اوضاع وخیم لبنان پس از این دیدار، رقم خورد. بگین در این دیدار از جمیل خواست که قرارداد آتش بس با اسرائیل را امضا کند. جمیل پاسخ داد من نمی توانم به تنهایی بر روی چنین موضوعی تصمیم بگیرم، امضای شتابان یک قرارداد توجیه ناپذیر است چه از نظر سیاسی و چه از دیدگاه امنیتی. بگین در ادامه، پیشنهاد کرد که جمیل پس از آغاز کار رسمی خود، بی درنگ دیداری رسمی از اسرائیل به عمل آورد و برای این دیدار تاریخ دهم دیماه 61 را تعیین کرد که تا آن زمان پیمان صلح هم امضاء شده باشد. جمیل درخواست یک سال مهلت کرد. بگین به جمیل پیشنهاد کرد که سرگرد سعد حداد را به فرماندهی منطقه جنوب لبنان انتخاب کند. جمیل پاسخ داد که هنوز هم متهم به خیانت می باشد و باید در دادگاه حاضر شود و البته این امر جنبه تشریفاتی دارد. اسرائیلی ها خواهان ادامه کار نیروی حداد و حفظ منطقه امنیتی در جنوب لبنان شدند. جمیل پاسخ داد که حاکمیت بیروت باید تا انتهای مرزهای بین المللی گسترش داشته باشد. سپس بگین به هم قطاران جمیل که دارای گرایشهای طرفدار سوریه در سیاست لبنان بودند، اشاره کرد و پیشنهاد کرد که از این افراد دوری جوید و لیستی از نامهای این افراد را به جمیل داد.
در پایان مذاکرات، بگین با لحن پر تکبر و ستیزه جویانه خطاب به وی گفت: اسرائیل حالا ارباب توست اگر نمی خواهی حرفش را گوش کنی برو به همانجا که عرب نی انداخت. پس از رفتن جمیل از حضور بگین، وی «ناهیکنووت»، مأمور موساد را به دلیل شکست در ارزیابی صحیح از موقعیت فالانژها گوشمالی داد.
در خلال ماه های تیر تا آذر سال 61 اسرائیل به استنباط هایی چنین دست یافت.
1- بشیر جمیل نماینده همه فلانژها نیست.
2- جامعه مارونی از طرف تمامی مسیحی های لبنان صحبت نمی کند.
3- فالانژها تمامی جامعه مارونی را تشکیل نمی دهند.
4- مسیحیان لبنان دیگر به قدرت و برتری خود اطمینان ندارند.
اسرائیل با شکست ارزیابی خود از «بشیر جمیل» تمام اهدافش از حمله به لبنان نقش بر آب شد و دیگر نتوانست هیچ امیدی به اقدامات جمیل در جهت حفظ منافع اسرائیل داشته باشد.
البته گستاخی جمیل در برخورد با بگین را باید در طرح ریگان جست. زیرا این طرح خواهان عقب نشینی اسرائیل از بخش مهمی از کرانه باختری و نوار غزه و الحاق آن به صورت کنفدراسیون به اردن بود. این طرح در کنار سایر مسایل باعث تقویت موضع فلسطینی ها بود و می توان آن را یک شکست سیاسی برای اسرائیل دانست. جبران این شکست، حتی با دیدارهای بعدی شارون با جمیل نیز میسر نشد. و به این ترتیب جمیل عنصری بیهوده برای اسرائیل تلقی می شد و خیلی طبیعی می بود که اسرائیل خود راساً جهت انجام اهداف خود وارد عمل شود.
روز 23 شهریور «بشیر جمیل» در مقر فالانژیست ها در بیروت با انفجار یک بمب کشته شد. پس از مخابره قتل جمیل، بگین و شارون تصمیم گرفتند که کنترل چهارراه ها و ناحیه های کلیدی بیروت باختری را به دست گیرند. این قسمت از شهر هنوز هم مملو از فلسطینیها و طرفداران سوریه بود. ترور جمیل بهانه لازم را برای تأمین این منظور بدست داد. ساعت 5 بامداد روز 24 شهریور نیروهای زرهی و چترباز ارتش اسرائیل وارد بیروت باختری شدند. یکی از ستونهای اصلی آن در کنار اردوگاههای صبرا و شتیلا، مستقر شد. در این دو اردوگاه دهها فلسطینی حین پیشروی اسرائیلی ها به ضرب گلوله کشته شدند.
بدنبال این پیشروی ها در ساعت 9 بامداد شارون که بر بالای موضع دیده بانی پست فرماندهی ارتش مشرف بر صبرا و شتیلا ایستاده بود به ژنرالهای فالانژ گفت که بانظارت ارتش اسرائیل به درون اردوگاه های مزبور بروند. وی همچنین در مورد چریکهای فلسطینی گفت: من می خواهم حتی یکی از آنها هم باقی نماند.
در این زمان همه چیز برای اسرائیل فراهم بود که صفحه ای دیگر از تاریخ مصیبت آفرین خود را رقم بزند. در زمان ورود فالانژها و محاصره اردوگاه توسط صهیونیستها، تا 2 روز بعد از آن در روز 26 شهریور، هیچ خبری از داخل اردوگاهها به بیرون درز نکرد. در این مدت فقط فرماندهان اسرائیلی و فالانژها با مرکز تصمیم گیری در تل آویو در تماس بودند. در واقع هدایت این کشتار و جنایت از سوی اسرائیل و توسط بگین صورت می گرفت.
جنایات و اعمال دهشتناک اسرائیل و فالانژها در برخورد با فلسطینیهای مقیم اردوگاه صبرا و شتیلا، آنقدر گسترده و فجیع بود که در حقیقت هیچ خبرنگار و گزارشگری نتوانست ابعاد این قضیه را ثبت کند. زیرا در حین این کشتار، هیچ کس نبود که آن را ضبط کند. فالانژها بودند و قربانیان فلسطینی و بسیاری از افرادی که ناپدید شدند و یا در زیر آوارهای اردوگاه برای همیشه بدون هیچ اطلاعی مدفون شدند.
یکی از ناظران مصری در مورد این فاجعه می گوید: «به محض شنیدن خبر قتل عام روز جمعه به بیمارستان غزه، پناه بردم ولی آنجا ما را در داخل بیمارستان محاصره کردند. بیش از یک هزار نفر به این بیمارستان پناه آورده بودند. فلسطینی ها را از خارجی ها جداکرده و همه آنها را که از مرد و زن و کودک بودند به استادیوم ورزشی بردند آنها را در چاله هایی که در جریان بمبارانهای وحشیانه بیروت حفر شده بودند انداختند از آنها خواستند که در داخل گودال دراز بکشند، سپس آتش رگبار سلاح های خودکار را به سوی آنها گشودند و سه بلدوزر اسرائیلی روی زنده ها و مرده ها خاک ریختند. خیلی ها سعی کردند از این جهنم فرار کنند اما بی فایده بود.23
«تونی کلیفتون» یکی از گزارشگران با سابقه غربی در گزارشی، به شرح یکی از مناظر رقت انگیز این کشتار می پردازد و می گوید: هنوز جسد آن مرد را که نمی دانم فلسطینی بود یا لبنانی از یاد نبرده ام. آن چه مرا سخت تکان داده بود این بود که آن شخص در اثر سوختن مرده بود، زیرا بعداً معلوم شد قاتلان او که از فالانژهایستها بودند روی او بنزین ریخته و او را به آتش کشیدند و آن بینوا در میان شعله های آتش جان داده بود. واقعاً چه منظره دلهره آوری است. سر و صورتش زغال شده و تنها دندانهای او بود که سفیدی خود را نشان می داد.24
دیوید هرست یکی از خبرنگاران معروف غربی در کتاب خود موسوم به «تفنگ و شاخه زیتون» به شرح کشتار صبرا و شتیلا پرداخته است. وی در گزارش خود می گوید: «اولین واحد شامل 150 فالانژیست بعد از عبور از موانعی که اسرائیلیها در آستانه اردوگاه شتیلا تعبیه کرده بودند وارد این اردوگاه شدند. گروهی از آنان علاوه بر سلاحهای گرم به چاقو نیز مجهز بودند. قتل عام ساکنان اردوگاه فورا شروع شد و تا 48 ساعت بدون وقفه (از جمله تا دوشنبه صبح) ادامه یافت. حتی شب هم مانع کار آنان نبود. اسرائیلیها با نور خیره کننده ای محوطه اردوگاه را روشن کرده بودند. فالانژیستها به هر جنبنده ای که در کوچه های تنگ و تاریک، تکان می خورد شلیک می کردند. آنان به زور وارد خانه ها می شدند و ساکنان آن را که شام می خوردند، خوابیده بودند و یا برای تماشای برنامه های تلویزیون جمع آمده بودند، زیر رگبار مسلسل می گرفتند. فالانژها در بعضی مواقع پیش از به هلاکت رساندن قربانیان خود، آنان را شکنجه می دادند، چشمهایشان را در می آوردند، زنده زنده پوستشان را می کندند، و شکم آنان را می دریدند آنها به زنان و دختربچه ها و گاه به هریک بیش از 6 بار تجاوز می کردند و پس از آن پستانهایشان را می بریدند، و آخر، کار خود را با ضربه تیر به قربانی، به پایان می رساندند. بچه ها را از وسط دوشقه می کردند و مغزشان را به دیوار می کوفتند. آنها در حمله به بیمارستان عکا، تمام بیماران را روی تختهای خود به قتل می رساندند. دست بعضی از قربانیان خود را به ماشین می بستند و سپس در خیابانها به دنبال ماشین می کشیدند. دستهای فراوانی برای بیرون آوردن دستبند و انگشتر قطع می شد. آنان علاوه بر فلسطینیها از کشتار مسیحیان و مسلمانان لبنانی هم ابا نکردند. فالانژها چند بلدوزر به اردوگاه آوردند تا علاوه بر دفن کردن مقتولین، خانه هایی را که بعد از بمباران توسط نیروی هوایی اسرائیل، سالم مانده بودند با خاک یکسان کنند. آنان می اندیشیدند که فلسطینیها اگر خانه ای داشته باشند، حتماً بیروت را ترک خواهند کرد.»25
وی در جای دیگر از کتاب خود در مورد این جنایت بی سابقه می نویسد: یک نفر شخصاً از یک فالانژیست چنین جملاتی را شنیده بود که: مسئله ای را که اینک با آن مواجهیم این است از کجا باید شروع کنیم با تجاوز به زنان و دختران؟ و یا کشتار؟ تونی لیکفتون در یکی از گزارشهای خود از این واقعه و سایر وقایع در اردوگاههای موجود در لبنان می گوید: «جسد کشته شدگان روی زمین افتاده بود. دیدن این مناظر برای ما بصورت عادی درآمده بود. آن جسدها چند روزی در آنجا افتاده بودند و گربه ها به آن چنگ می زدند. گربه های این اردوگاه چاق شده بودند، زیرا با گوشت قربانیانی تغذیه می کردند که بدست فالانژها جان باخته و روی زمین افتاده بودند. گربه ها بقدری وحشی شده بودند که به سایر مردم چنگ و دندان نشان می دادند و برای آنان ایجاد خطر می کردند. این گربه ها مرتب به مردم حمله می کردند. زیرا در هرحال به خوردن گوشت انسان عادت کرده بودند.»26
پس از این واقعه ارتش لبنان و تیمهای امداد پزشکی محلی و بین المللی فوراً دست به کار شدند تا نجات یافتگان این کشتار را هرچه زودتر از مهلکه دور کنند و به تدریج کشته شدگان را به خاک بسپارند. ولی این اقدامات شامل اجساد بیشماری که درگورهای دسته جمعی یا زیر آوار خانه مدفون شده بودند و گمشدگان کسانی که در طول قتل عام به نقاط مجهول برده شده بود نمی شد.
واقعاً در این قتل عام چند تن به هلاکت رسیدند؟ یکی از فرماندهان فالانژیستها در جواب به این سوال چنین گفت که «اگر روزی در بیروت بزرگراهی بسازند و به خاک برداری احتیاج شود تعداد دقیق کشته شدگان معلوم می شود. به جرات می توان گفت تعداد کشته شدگان 3000 تن یا بیشتر بوده است.»27
پس از این قتل عام افکار عمومی جهان شدیداً متحیر از این واقعه شد و همه نگاه ها به اسرائیل دوخته شد. اسرائیلیها اطلاع قبلی خود از جنایات فالانژها را تکذیب کردند. ولی مسلم بود که آنچه در اردوگاه رخ می داد به زحمت می توانست ازدید سربازان اسرائیلی که اردوگاه را در محاصره خود داشتند، پنهان بماند. پست فرماندهی اصلی نیروهای اسرائیلی فقط 200 متر با محوطه اصلی جنایت فاصله داشت. از سوی دیگر آنان می توانستند از فراز پشت بام ساختمان هفت طبقه این پست فرماندهی، تمام اردوگاه را کاملاً زیرنظر بگیرند. به قول یکی از افسران اسرائیلی «درست مثل ردیف اول تماشاخانه همه چیز به خوبی قابل رویت بود.»28 ژنرال «آرون باربو» فرمانده ارتش اسرائیل مستقر در منطقه بیروت می گفت «ما می دانستیم که آنان (فالانژها) می خواهند اردوگاه را نابود کنند.»29
بگین در سخنان عوام فریبانه خود برای عدم پذیرش مسئولیت این جنایت می گوید: «در حالی که غیریهودیان دست به کشتار غیریهودیان زده اند، معلوم نیست چرا یهودیان را مقصر می دانند.»30 شاید بگین به این مورد فکر نکرده بود که ممکن است شارون بعدها مطلبی را فاش سازد. شارون می گفت: «روز 24 شهریور 61 وی با رافائل ایتان رئیس ستاد ارتش اسرائیل توافق کردند که نیروهای کتائب را وارد اردوگاه کنند تا آنجا را از لوث وجود 2000 رزمنده فلسطینی پاکسازی کنند و کابینه اسرائیل در جلسه شبانه مورخه 25 شهریور 61 خود این تصمیم را تصویب کرد.»31
در اوایل تیر پلیسِ لبنان عده کشته شدگان را حدود 10 هزار تن برآورد کرده بود. ظاهراً همین ارقام اولیه تخمین دقیقی بوده است و به موجب آمارگیری دیگری که بعدها در روزنامه مستقل لبنانی النهار درج شده رقم معلوم شده تلفات به 18725 کشته و 30 هزار زخمی بالغ می شد که شامل 5500 مقتول در بیروت و 12000 غیرنظامی در منطقه صیدون نیز می شد. طبق برآورد پلیس لبنان که در اوایل دی منتشر شد و شامل ارقام قربانیان شهریور نیز می گردید عده کشته شدگان 19085 تن که 84 درصد آنان را غیرنظامی بودند برآورد شد.»32 و این در حالی است که بسیاری از مسلمانان در زیر آوارها مدفون و یا توسط فالانژها ربوده و از سرنوشت هیچکدام از آنها خبری در میان نیست و اگر این موارد را نیز درنظر گیرند رقم کشته شدگان مسلما فراتر از آن چیزی خواهد بود که رسماً اعلام شده است.
این کشتار و قتل عام در لبنان نه تنها اولین جنایت نبود، بلکه خود سرآغاز جریانی بود که لبنان را سالها در آتش و خون گرفتار کرد و قربانیان آن نیز مسلماً از حمله اسرائیل به لبنان درسال 1361 بیشتر بوده است.
ولی مسلماً آنچه که در تاریخ ضبط خواهد شد این خواهد بود که اسرائیل تا آن زمان با تمام جنایاتش، در هیچ وقت موفق نشده بود که موجبات قتل عام فلسطینیان به این شکل و به این اندازه را در یک مرحله فراهم کند و باید بر این خون آشامی خود در تاریخ سراسر خونریزیش ببالد.
والسلام

علیرضا سلطانشاهی

پاورقی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نویهض، عجاج، «پروتکلهای دانشوران صهیون»، ترجمه حمیدرضا شیخی، نشرآستان قدس رضوی، (تهران، 1373، صفحه 74)
2. موسسه الارض، «استراتژی صهیونیسم در منطقه عربی و کشورهای همجوار» نشر، انتشارات بین المللی اسلامی، (تهران، 1363، صفحه 50)
3. چامسکی- نعام، «مثلث سرنوشت ساز» ترجمه عزت الله شهیدا، نشر دفتر مطالعات سیاسی وزارت امور خارجه، (تهران، 1369، صفحه 320)
4. همان منبع، صفحه 235
5. همان منبع
6. بال، جورج،«خطا و خیانت در لبنان» ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، نشر موسسه اطلاعات،تهران، 1366، صفحه 25
7. همان منبع، صفحه 26
8. شیفر «شیمون» «توپ برفی» ترجمه محمود شمس، نشر موسسه خدمات فرهنگی رسا، (تهران 1368، صفحه 11)
9. همان، صفحه 24
10. پیشین، چامسکی، صفحه 237
11. پیشین، شیفر، صفحه 40.
12. بلک و موریس بنی، جنگهای نهانی اسرائیل «ترجمه جمشید زنگنه، نشر دفتر نشر فرهنگ اسلامی (تهران، 1372، صفحه 444)
13. هرست، دیوید «تفنگ و شاخه زیتون» ترجمه رحیم قاسمیان، نشر بنیاد، (تهران 1370، صفحه468)
14. پیشین، شیفر، صفحه 79
15. پیشین، بال، صفحه21
16. همان، صفحه 28
17. پیشین، بلک و موریس، صفحه 447
18. رابینویچ، ایتامارا «جنگ برای لبنان» ترجمه جواد صفائی و غلامحسین رجبی یزدی، نشر سفیر، (تهران 1368، صفحه 130)
19. پیشین، شیفر، صفحه 130
20. پیشین، بال، صفحه 52
21. پیشین، بلک و موریس، صفحه 657-464
22. استروفسکی، ویکتور، «راه نیرنگ» ترجمه محسن اشرفی، نشر اطلاعات (تهران، 1373، صفحه 333)
23. خورشید غازی، «تروریسم صهیونیستی در فلسطین اشغال شده، ترجمه حمید احمدی، نشر امیرکبیر، (تهران، 1363، صفحه 267- 268)
24. کلیفتون، تونی، «آسمان گریست»، ترجمه کاظم چایچیان، نشر امیرکبیر (تهران، 1364، ص 43)
25. پیشین، هرست، صفحه 499-498
26. پیشین، کلیفتون، صفحه 81-80
27. پیشین، هرست، صفحه 502
28. همان، صفحه 499
29. همان، صفحه 497
30. برنر، لنی، «مشت آهنین» ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، نشر موسسه اطلاعات (تهران 1370، صفحه 293)
31. پیشین، خورشید، صفحه 282
32. پیشین، چامسکی، صفحه 286

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.