بحران با سوریه از آنجا آغاز شد که «اسرائیل 2 هلی کوپتر سوری را سرنگون کرد و سوریه نیز متعاقب این عمل دست به استقرار موشکهای زمین به هوا در «زحله» و موشکهای دوربرد در طول مرز خود با لبنان زد»18 اسرائیل از سوریه خواست که موشکها برچیده شود ولی سوریه حتی با فیلیپ حبیب در این زمینه دیگر کنار نیامد. اسرائیل در این زمان اقدام به انهدام تمامی موشکها کرد و قبل از آن بلندیهای جولان را طی طرحی به مجلس، به طور رسمی به اسرائیل ضمیمه کرد. اسرائیل در این میان برای کاهش تشنجات در منطقه هیچ قدمی برنداشت. الحاق رسمی جولان به اسرائیل، یک جنگ طلبی آشکار بود. از این جهت نمی توان هیچ نیت صلح آمیزی را در آن جستجو کرد. این گستاخی و بی پروایی درایجاد اغتشاش و آشوب در منطقه را می توان در بیانات بگین مشاهده کرد. وی در مورد الحاق جولان می گوید: «در کشور ما یا در خارج هیچ شخص آشنا به تاریخ سرزمین اسرائیل نیست که نداند، ارتفاعات جولان طی نسلهای گذشته بخش غیرقابل تفکیکی از سرزمین اسرائیل بوده است.»19
با تمام موانعی که اسرائیل در جلوی خود داشت، توانست بخش اعظم بیروت را اشغال کند. البته شارون دریک مرحله از اشغال بیروت باختری با مقاومت دلیرانه، فلسطینیها مواجه شد. وی برای ادامه عملیات خود و به دلیل عدم از دست دادن نیروهای خود اقدام به بمباران بیروت کرد. اسرائیل با سلاح های مرگبار آمریکایی از طریق هوا و دریا و زمین به مدت 9 هفته تمام بیروت را بمباران کرد و طی این دوره بود که هزاران بمب به همراه 60 هزار گلوله توپ به بیروت فرو ریخته شد. با وجود کثرت عظیم تلفات از میان مردم معمولی ساکن بیروت، باز هم شارون نتوانست آن تعداد از چریکهای فلسطینی را که در نظرداشت، به قتل برساند.20
در روز 30 مرداد عرفات از ترس حمله دوباره اسرائیلیها به غرب بیروت همراه با 15هزار فلسطینی سوار بر کشتی های یونانی به تونس و الجزایر رفتند و سوری ها نیز تا حدی عقب نشینی کردند. یک تک تیرانداز اسرائیلی عرفات را به هنگام خداحافظی در تیررس داشت. بعدها ایتان ادعا کرد که ارتش اسرائیل بارها این فرصت را یافت که عرفات رابکشد ولی خودداری کرد.21
ویکتور استروفسکی در کتاب خود «راه نیرنگ» در این مورد می گوید که: «دلیل نکشتن عرفات این است که از دیدگاه اسرائیل وی بین بدها بهترین است. او آدمی تحصیل کرده و حتی کسی است که می تواند همه فلسطینی ها را متحد کند و بنابراین چنانچه روزی در جایی مذاکرات صلحی به راه افتاد، وی همان آدمی است که می تواند نماینده قانونی فلسطینی ها باشد. در اسرائیل هم موساد، از طریق گردآوری اطلاعات به این نکته دست یافته اند که عرفات در سرزمینهای اشغالی از احترام عمیق برخوردار است!»22
تنها 2 روز پس از خروج فلسطینیها از بیروت در روز اول شهریور 1361 بشیر جمیل به ریاست جمهوری لبنان انتخاب شد.
در ادامه ملاقات ها میان سران صهیونیستی اسرائیل با رهبران فالانژیست لبنان، دیدار سرنوشت ساز میان بگین و بشیرجمیل رئیس جمهور وقت لبنان در نهم تیر 1361 صورت گرفت. شاید بتوان گفت که وقایع دهشتناک و اوضاع وخیم لبنان پس از این دیدار، رقم خورد. بگین در این دیدار از جمیل خواست که قرارداد آتش بس با اسرائیل را امضا کند. جمیل پاسخ داد من نمی توانم به تنهایی بر روی چنین موضوعی تصمیم بگیرم، امضای شتابان یک قرارداد توجیه ناپذیر است چه از نظر سیاسی و چه از دیدگاه امنیتی. بگین در ادامه، پیشنهاد کرد که جمیل پس از آغاز کار رسمی خود، بی درنگ دیداری رسمی از اسرائیل به عمل آورد و برای این دیدار تاریخ دهم دیماه 61 را تعیین کرد که تا آن زمان پیمان صلح هم امضاء شده باشد. جمیل درخواست یک سال مهلت کرد. بگین به جمیل پیشنهاد کرد که سرگرد سعد حداد را به فرماندهی منطقه جنوب لبنان انتخاب کند. جمیل پاسخ داد که هنوز هم متهم به خیانت می باشد و باید در دادگاه حاضر شود و البته این امر جنبه تشریفاتی دارد. اسرائیلی ها خواهان ادامه کار نیروی حداد و حفظ منطقه امنیتی در جنوب لبنان شدند. جمیل پاسخ داد که حاکمیت بیروت باید تا انتهای مرزهای بین المللی گسترش داشته باشد. سپس بگین به هم قطاران جمیل که دارای گرایشهای طرفدار سوریه در سیاست لبنان بودند، اشاره کرد و پیشنهاد کرد که از این افراد دوری جوید و لیستی از نامهای این افراد را به جمیل داد.
در پایان مذاکرات، بگین با لحن پر تکبر و ستیزه جویانه خطاب به وی گفت: اسرائیل حالا ارباب توست اگر نمی خواهی حرفش را گوش کنی برو به همانجا که عرب نی انداخت. پس از رفتن جمیل از حضور بگین، وی «ناهیکنووت»، مأمور موساد را به دلیل شکست در ارزیابی صحیح از موقعیت فالانژها گوشمالی داد.
در خلال ماه های تیر تا آذر سال 61 اسرائیل به استنباط هایی چنین دست یافت.
1- بشیر جمیل نماینده همه فلانژها نیست.
2- جامعه مارونی از طرف تمامی مسیحی های لبنان صحبت نمی کند.
3- فالانژها تمامی جامعه مارونی را تشکیل نمی دهند.
4- مسیحیان لبنان دیگر به قدرت و برتری خود اطمینان ندارند.
اسرائیل با شکست ارزیابی خود از «بشیر جمیل» تمام اهدافش از حمله به لبنان نقش بر آب شد و دیگر نتوانست هیچ امیدی به اقدامات جمیل در جهت حفظ منافع اسرائیل داشته باشد.
البته گستاخی جمیل در برخورد با بگین را باید در طرح ریگان جست. زیرا این طرح خواهان عقب نشینی اسرائیل از بخش مهمی از کرانه باختری و نوار غزه و الحاق آن به صورت کنفدراسیون به اردن بود. این طرح در کنار سایر مسایل باعث تقویت موضع فلسطینی ها بود و می توان آن را یک شکست سیاسی برای اسرائیل دانست. جبران این شکست، حتی با دیدارهای بعدی شارون با جمیل نیز میسر نشد. و به این ترتیب جمیل عنصری بیهوده برای اسرائیل تلقی می شد و خیلی طبیعی می بود که اسرائیل خود راساً جهت انجام اهداف خود وارد عمل شود.
روز 23 شهریور «بشیر جمیل» در مقر فالانژیست ها در بیروت با انفجار یک بمب کشته شد. پس از مخابره قتل جمیل، بگین و شارون تصمیم گرفتند که کنترل چهارراه ها و ناحیه های کلیدی بیروت باختری را به دست گیرند. این قسمت از شهر هنوز هم مملو از فلسطینیها و طرفداران سوریه بود. ترور جمیل بهانه لازم را برای تأمین این منظور بدست داد. ساعت 5 بامداد روز 24 شهریور نیروهای زرهی و چترباز ارتش اسرائیل وارد بیروت باختری شدند. یکی از ستونهای اصلی آن در کنار اردوگاههای صبرا و شتیلا، مستقر شد. در این دو اردوگاه دهها فلسطینی حین پیشروی اسرائیلی ها به ضرب گلوله کشته شدند.
بدنبال این پیشروی ها در ساعت 9 بامداد شارون که بر بالای موضع دیده بانی پست فرماندهی ارتش مشرف بر صبرا و شتیلا ایستاده بود به ژنرالهای فالانژ گفت که بانظارت ارتش اسرائیل به درون اردوگاه های مزبور بروند. وی همچنین در مورد چریکهای فلسطینی گفت: من می خواهم حتی یکی از آنها هم باقی نماند.
در این زمان همه چیز برای اسرائیل فراهم بود که صفحه ای دیگر از تاریخ مصیبت آفرین خود را رقم بزند. در زمان ورود فالانژها و محاصره اردوگاه توسط صهیونیستها، تا 2 روز بعد از آن در روز 26 شهریور، هیچ خبری از داخل اردوگاهها به بیرون درز نکرد. در این مدت فقط فرماندهان اسرائیلی و فالانژها با مرکز تصمیم گیری در تل آویو در تماس بودند. در واقع هدایت این کشتار و جنایت از سوی اسرائیل و توسط بگین صورت می گرفت.
جنایات و اعمال دهشتناک اسرائیل و فالانژها در برخورد با فلسطینیهای مقیم اردوگاه صبرا و شتیلا، آنقدر گسترده و فجیع بود که در حقیقت هیچ خبرنگار و گزارشگری نتوانست ابعاد این قضیه را ثبت کند. زیرا در حین این کشتار، هیچ کس نبود که آن را ضبط کند. فالانژها بودند و قربانیان فلسطینی و بسیاری از افرادی که ناپدید شدند و یا در زیر آوارهای اردوگاه برای همیشه بدون هیچ اطلاعی مدفون شدند.
یکی از ناظران مصری در مورد این فاجعه می گوید: «به محض شنیدن خبر قتل عام روز جمعه به بیمارستان غزه، پناه بردم ولی آنجا ما را در داخل بیمارستان محاصره کردند. بیش از یک هزار نفر به این بیمارستان پناه آورده بودند. فلسطینی ها را از خارجی ها جداکرده و همه آنها را که از مرد و زن و کودک بودند به استادیوم ورزشی بردند آنها را در چاله هایی که در جریان بمبارانهای وحشیانه بیروت حفر شده بودند انداختند از آنها خواستند که در داخل گودال دراز بکشند، سپس آتش رگبار سلاح های خودکار را به سوی آنها گشودند و سه بلدوزر اسرائیلی روی زنده ها و مرده ها خاک ریختند. خیلی ها سعی کردند از این جهنم فرار کنند اما بی فایده بود.23
«تونی کلیفتون» یکی از گزارشگران با سابقه غربی در گزارشی، به شرح یکی از مناظر رقت انگیز این کشتار می پردازد و می گوید: هنوز جسد آن مرد را که نمی دانم فلسطینی بود یا لبنانی از یاد نبرده ام. آن چه مرا سخت تکان داده بود این بود که آن شخص در اثر سوختن مرده بود، زیرا بعداً معلوم شد قاتلان او که از فالانژهایستها بودند روی او بنزین ریخته و او را به آتش کشیدند و آن بینوا در میان شعله های آتش جان داده بود. واقعاً چه منظره دلهره آوری است. سر و صورتش زغال شده و تنها دندانهای او بود که سفیدی خود را نشان می داد.24
دیوید هرست یکی از خبرنگاران معروف غربی در کتاب خود موسوم به «تفنگ و شاخه زیتون» به شرح کشتار صبرا و شتیلا پرداخته است. وی در گزارش خود می گوید: «اولین واحد شامل 150 فالانژیست بعد از عبور از موانعی که اسرائیلیها در آستانه اردوگاه شتیلا تعبیه کرده بودند وارد این اردوگاه شدند. گروهی از آنان علاوه بر سلاحهای گرم به چاقو نیز مجهز بودند. قتل عام ساکنان اردوگاه فورا شروع شد و تا 48 ساعت بدون وقفه (از جمله تا دوشنبه صبح) ادامه یافت. حتی شب هم مانع کار آنان نبود. اسرائیلیها با نور خیره کننده ای محوطه اردوگاه را روشن کرده بودند. فالانژیستها به هر جنبنده ای که در کوچه های تنگ و تاریک، تکان می خورد شلیک می کردند. آنان به زور وارد خانه ها می شدند و ساکنان آن را که شام می خوردند، خوابیده بودند و یا برای تماشای برنامه های تلویزیون جمع آمده بودند، زیر رگبار مسلسل می گرفتند. فالانژها در بعضی مواقع پیش از به هلاکت رساندن قربانیان خود، آنان را شکنجه می دادند، چشمهایشان را در می آوردند، زنده زنده پوستشان را می کندند، و شکم آنان را می دریدند آنها به زنان و دختربچه ها و گاه به هریک بیش از 6 بار تجاوز می کردند و پس از آن پستانهایشان را می بریدند، و آخر، کار خود را با ضربه تیر به قربانی، به پایان می رساندند. بچه ها را از وسط دوشقه می کردند و مغزشان را به دیوار می کوفتند. آنها در حمله به بیمارستان عکا، تمام بیماران را روی تختهای خود به قتل می رساندند. دست بعضی از قربانیان خود را به ماشین می بستند و سپس در خیابانها به دنبال ماشین می کشیدند. دستهای فراوانی برای بیرون آوردن دستبند و انگشتر قطع می شد. آنان علاوه بر فلسطینیها از کشتار مسیحیان و مسلمانان لبنانی هم ابا نکردند. فالانژها چند بلدوزر به اردوگاه آوردند تا علاوه بر دفن کردن مقتولین، خانه هایی را که بعد از بمباران توسط نیروی هوایی اسرائیل، سالم مانده بودند با خاک یکسان کنند. آنان می اندیشیدند که فلسطینیها اگر خانه ای داشته باشند، حتماً بیروت را ترک خواهند کرد.»25
وی در جای دیگر از کتاب خود در مورد این جنایت بی سابقه می نویسد: یک نفر شخصاً از یک فالانژیست چنین جملاتی را شنیده بود که: مسئله ای را که اینک با آن مواجهیم این است از کجا باید شروع کنیم با تجاوز به زنان و دختران؟ و یا کشتار؟ تونی لیکفتون در یکی از گزارشهای خود از این واقعه و سایر وقایع در اردوگاههای موجود در لبنان می گوید: «جسد کشته شدگان روی زمین افتاده بود. دیدن این مناظر برای ما بصورت عادی درآمده بود. آن جسدها چند روزی در آنجا افتاده بودند و گربه ها به آن چنگ می زدند. گربه های این اردوگاه چاق شده بودند، زیرا با گوشت قربانیانی تغذیه می کردند که بدست فالانژها جان باخته و روی زمین افتاده بودند. گربه ها بقدری وحشی شده بودند که به سایر مردم چنگ و دندان نشان می دادند و برای آنان ایجاد خطر می کردند. این گربه ها مرتب به مردم حمله می کردند. زیرا در هرحال به خوردن گوشت انسان عادت کرده بودند.»26
پس از این واقعه ارتش لبنان و تیمهای امداد پزشکی محلی و بین المللی فوراً دست به کار شدند تا نجات یافتگان این کشتار را هرچه زودتر از مهلکه دور کنند و به تدریج کشته شدگان را به خاک بسپارند. ولی این اقدامات شامل اجساد بیشماری که درگورهای دسته جمعی یا زیر آوار خانه مدفون شده بودند و گمشدگان کسانی که در طول قتل عام به نقاط مجهول برده شده بود نمی شد.
واقعاً در این قتل عام چند تن به هلاکت رسیدند؟ یکی از فرماندهان فالانژیستها در جواب به این سوال چنین گفت که «اگر روزی در بیروت بزرگراهی بسازند و به خاک برداری احتیاج شود تعداد دقیق کشته شدگان معلوم می شود. به جرات می توان گفت تعداد کشته شدگان 3000 تن یا بیشتر بوده است.»27
پس از این قتل عام افکار عمومی جهان شدیداً متحیر از این واقعه شد و همه نگاه ها به اسرائیل دوخته شد. اسرائیلیها اطلاع قبلی خود از جنایات فالانژها را تکذیب کردند. ولی مسلم بود که آنچه در اردوگاه رخ می داد به زحمت می توانست ازدید سربازان اسرائیلی که اردوگاه را در محاصره خود داشتند، پنهان بماند. پست فرماندهی اصلی نیروهای اسرائیلی فقط 200 متر با محوطه اصلی جنایت فاصله داشت. از سوی دیگر آنان می توانستند از فراز پشت بام ساختمان هفت طبقه این پست فرماندهی، تمام اردوگاه را کاملاً زیرنظر بگیرند. به قول یکی از افسران اسرائیلی «درست مثل ردیف اول تماشاخانه همه چیز به خوبی قابل رویت بود.»28 ژنرال «آرون باربو» فرمانده ارتش اسرائیل مستقر در منطقه بیروت می گفت «ما می دانستیم که آنان (فالانژها) می خواهند اردوگاه را نابود کنند.»29
بگین در سخنان عوام فریبانه خود برای عدم پذیرش مسئولیت این جنایت می گوید: «در حالی که غیریهودیان دست به کشتار غیریهودیان زده اند، معلوم نیست چرا یهودیان را مقصر می دانند.»30 شاید بگین به این مورد فکر نکرده بود که ممکن است شارون بعدها مطلبی را فاش سازد. شارون می گفت: «روز 24 شهریور 61 وی با رافائل ایتان رئیس ستاد ارتش اسرائیل توافق کردند که نیروهای کتائب را وارد اردوگاه کنند تا آنجا را از لوث وجود 2000 رزمنده فلسطینی پاکسازی کنند و کابینه اسرائیل در جلسه شبانه مورخه 25 شهریور 61 خود این تصمیم را تصویب کرد.»31
در اوایل تیر پلیسِ لبنان عده کشته شدگان را حدود 10 هزار تن برآورد کرده بود. ظاهراً همین ارقام اولیه تخمین دقیقی بوده است و به موجب آمارگیری دیگری که بعدها در روزنامه مستقل لبنانی النهار درج شده رقم معلوم شده تلفات به 18725 کشته و 30 هزار زخمی بالغ می شد که شامل 5500 مقتول در بیروت و 12000 غیرنظامی در منطقه صیدون نیز می شد. طبق برآورد پلیس لبنان که در اوایل دی منتشر شد و شامل ارقام قربانیان شهریور نیز می گردید عده کشته شدگان 19085 تن که 84 درصد آنان را غیرنظامی بودند برآورد شد.»32 و این در حالی است که بسیاری از مسلمانان در زیر آوارها مدفون و یا توسط فالانژها ربوده و از سرنوشت هیچکدام از آنها خبری در میان نیست و اگر این موارد را نیز درنظر گیرند رقم کشته شدگان مسلما فراتر از آن چیزی خواهد بود که رسماً اعلام شده است.
این کشتار و قتل عام در لبنان نه تنها اولین جنایت نبود، بلکه خود سرآغاز جریانی بود که لبنان را سالها در آتش و خون گرفتار کرد و قربانیان آن نیز مسلماً از حمله اسرائیل به لبنان درسال 1361 بیشتر بوده است.
ولی مسلماً آنچه که در تاریخ ضبط خواهد شد این خواهد بود که اسرائیل تا آن زمان با تمام جنایاتش، در هیچ وقت موفق نشده بود که موجبات قتل عام فلسطینیان به این شکل و به این اندازه را در یک مرحله فراهم کند و باید بر این خون آشامی خود در تاریخ سراسر خونریزیش ببالد.
والسلام
علیرضا سلطانشاهی
پاورقی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
18. رابینویچ، ایتامارا «جنگ برای لبنان» ترجمه جواد صفائی و غلامحسین رجبی یزدی، نشر سفیر، (تهران 1368، صفحه 130)
19. پیشین، شیفر، صفحه 130
20. پیشین، بال، صفحه 52
21. پیشین، بلک و موریس، صفحه 657-464
22. استروفسکی، ویکتور، «راه نیرنگ» ترجمه محسن اشرفی، نشر اطلاعات (تهران، 1373، صفحه 333)
23. خورشید غازی، «تروریسم صهیونیستی در فلسطین اشغال شده، ترجمه حمید احمدی، نشر امیرکبیر، (تهران، 1363، صفحه 267- 268)
24. کلیفتون، تونی، «آسمان گریست»، ترجمه کاظم چایچیان، نشر امیرکبیر (تهران، 1364، ص 43)
25. پیشین، هرست، صفحه 499-498
26. پیشین، کلیفتون، صفحه 81-80
27. پیشین، هرست، صفحه 502
28. همان، صفحه 499
29. همان، صفحه 497
30. برنر، لنی، «مشت آهنین» ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، نشر موسسه اطلاعات (تهران 1370، صفحه 293)
31. پیشین، خورشید، صفحه 282
32. پیشین، چامسکی، صفحه 286
ثبت دیدگاه