به بهانه ی قتل عام فلسینیان در اردوگاه صبرا و شتیلا
اشاره:
فاجعه کشتار صبرا و شتیلا، یکی از عجیب ترین جنایات رژیم صهیونیستی در تمام دوران ننگین حیات این جرثومه ی فساد است. این حادثه، در 24 شهریور ماه سال 1361 و به دنبال سلسله ی حوادثی که از سه ماه قبل از آن رخ داده بود، به وقوع پیوست که در مقاله پیشِ رو به آن پرداخته شده است. در این مقاله، مقدّمات طولانی طمع اسرائیل به لبنان و زنجیره ی وقایعی که مقدّمات این حمله را فراهم کرد به تفصیل و به دقّت بررسی شده است امّا برای پرهیز از طولانی شدن، بحث از محدوده ی فلسطین و اطراف آن فراتر نمی رود؛ در حالیکه این وقایع و بلکه، تقریباً همه ی وقایع موضوع فلسطین در تمام 150 سال اخیر، با نقاط دورتر، مثل اروپا و روسیه و ایران و کشورهای دنیای اسلام، هم ارتباطی تنگاتنگ داشته است. مثلاً شروع حمله به لبنان تا اشغال بیروت در روز 16 خرداد سال 1361 درست سیزده روز پس از فتح خرمشهر به وسیله ی رزمندگان اسلام و بیرون راندن صدامیان و بعثیان ـکه در واقع خط مقدّم تهاجمات رژیم صهیونیستی به جمهوری اسلامی ایران بودند ـ انجام گرفت. انتخاب این تاریخ، عکس العمل هراس اسرائیل از قدرت جمهوری اسلامی و خطر حضور شیعیان لبنان درست بیخ گوش اسرائیل بود. کما اینکه پنج سال قبل از این تاریخ با قطعی شدن پیروزی انقلاب اسلامی ایران در تابستان 1357 هم، امام موسی صدر ربوده و مفقود شده تا جای پای انقلاب اسلامی در لبنان محو شود؛ در بخش دیگری از دنیای اسلام هم جنگ داخلی بین شرق و غرب پاکستان رخ داد که منجربه جدا شدن بنگلادش از پاکستان گردید؛ پاکستانی که همزمان با شکل گرفتن اسرائیل در سال 1948 از هندوستان جدا شد؛ هندوستانی که نزدیک سه قرن تحت سلطه ی انگلیس و کمپانی هند شرقی بود و این هر دو در اختیار ثروتمندترین یهودی بود و قول تشکیل دولت یهودی را بنیامین دیسرائیلی، نخست وزیر یهودی انگلیس در نیمه قرن نوزدهم، به روچیلد، پدرخوانده ی اسرائیل و در جریان وام بانک روچیلد به دولت انگلیس برای خرید سهام کانال سوئز داده بود.
به جرأت می توان گفت که وقایع سیصدسال اخیر دنیا ـ و خصوصاً اروپا و آسیاـ و بالاخص منطقه ی خاورمیانه و دولت عثمانی و ایران، کاملاً با نقشه ی تشکیل دولت استعماری یهودی در قلب ممالک اسلامی مرتبط و آمیخته است و لذا ضروری است که ضمن بررسی دقیق حوادث تلخ خود فلسطین ـکاری که مقاله ی حاضر متعهّد به انجام آن است ـ می بایست ارتباط وقایع فلسطین با کشورها و دولتهای دیگر هم بررسی شود تا تصویری درست و کامل از خوابی که دشمنان اسلام و قرآن برای مسلمانان دیده اند بدست آید و حوادث امروز ما بیشتر و کاملتر معنی شود.
روز یکشنبه 16 خرداد سال 1361 نیروهای ارتش صهیونیستی پس از بررسی های طولانی جهت حمله به لبنان، از مرز این کشور گذشته و به قصد تسخیر پایتخت، نیروهای خود را در 5 جبهه به این شهر گسیل داشتند.
حمله به لبنان در این زمان نتیجه یکسری از جریانات و مسائلی است که رژیم صهیونیستی از زمان تشکیل و یا به جرأت می توان گفت در بعد از جنگ جهانی اول با آن روبرو بوده است.
داستان از آنجا آغاز می شود که یهودیان شرکت کننده در کنفرانس صلح پاریس پس از جنگ جهانی اول همراه با سایر اقوام و ملل خاورمیانه برای پی ریزی یک نظام جدید در خاورمیانه، پس از اضمحلال و فروپاشی امپراطوری عثمانی گردهم آمدند. در این میان یهودیان در پی تعیین و تشخیص حدود و ثغور ارض موردنظر خود برای اشغال، در فکر این بودند که تمام جوانب امر را برای اشغال فلسطین مدنظر قرار دهند. این بهترین موقع برای ترسیم کردن برنامه های آینده آنان بود. شاید به همین دلیل بود که «مشاورین درجه یک هرکدام از دول پیروز در جنگ اول را یهودیان دوآتشه تشکیل داده بودند.»1
برای تحقق این برنامه، ناگزیر احتیاج به بررسی های علمی بود. در این مورد یکسری صهیونیستها دست به کار شده و دست به تحقیقهایی در این مورد زدند. از جمله «فریشف سررعنان» در کتاب خود به نام «مرزهای امت» نقشه های توسعه طلبانه صهیونیسم نسبت به منابع آب در مناطق هم مرز فلسطین را چنین خلاصه نمود. «چون هدف سازمان صهیونیسم، جمع نمودن تعداد زیادی از یهودیان در سرزمینی با مساحت محدود است، لازم است که پروژه های آبیاری گسترده ای تهیه شود، و چون منابع آب در فلسطین محدود است، لذا این پروژه ها توسعه داده می شود تا زمین های واقع در شمال و شمال شرقی فلسطین را دربرگیرد، تا به منابع اردن و رودخانه لیتانی و برف های «هرمون» و «یرموک» متصل شود. بعلاوه چون کشور از لحاظ ذغال سنگ و نفت فقیر است، لذا پروژه های صنعتی، روی تولید برق که می توان آنرا از لیتانی و یرموک تامین کرد متکی شد.»2
در این جا این مطلب شایان ذکر است که نه یرموک و نه هرمون و نه لیتانی، نه تنها در سال 1327 که اسرائیل موجودیت خود را اعلام کرد و اولین جنگ تجاوزگرانه خود را علیه کشورهای عرب همسایه به راه انداخت جزو مناطق اشغال شده اسرائیل نشدند بلکه در حال حاضر نیز جزو اسرائیل نیستند. در این راستا مطبوعات صهیونیستی همواره اظهار کرده اند که سرزمین ملی یهود و بعدها اسرائیل به آب لیتانی و زمین های واقع در جنوب آن نیاز دارد. اسرائیل نیز با این مطلب چنان برخورد کرده است که گویی «ساکنان آنجا عرب هستند، نه یهودی و اکثر ایشان مسلمانند و مسیحی که جمعیتی غیرقابل اعتناء و مالاً از بین رفتنی، بی اهمیت و تقریبا غیرموجودند»3
در همین راستا در سال 1311 هجری شمسی همراه با سایر اقدامات، یک فرستاده از آژانس یهود به بیروت رفت تا در مورد تاسیس یک شرکت مختلط، برای بهره برداری از رود لیتانی در جنوب لبنان و استفاده آبیاری و برق گفتگو کند.»4
نتیجه همه تلاشهای اسرائیل برای تعیین و تثبیت مرزهای جدید سرزمین اشغالی فلسطین نقش برآب شد و نتوانست لیتانی و سایر منابع آبی و زمینهای استراتژیک در اطراف فلسطین را ضمیمه این کشور کند، لاجرم از راه دیگر برای تحقق این هدف غیرقابل انصراف وارد عمل شد تا بتواند درسایه آن به هدف خود نایل آید. از این جهت طرح ریزی ایجاد یک متحد در آن سوی مرز را مورد بررسی قرار دادند. مسیحیان می توانستند طعمه خوبی برای این دام باشند دراین رابطه «چامسکی» محقق آمریکایی می نویسد:
«صهیونیستها مسیحیان مارونی را متحد طبیعی خود دانسته و در پی آن بودند تا با آنان یک اتحاد تعاونی علیه دشمن مشترک یعنی ملی گرایی عربی متکی بر اسلام تشکیل دهند. اما اکثریت مارونی ها راه حل دیگری را ترجیح دادند و آن اینکه معتقد بودند باید با مسلمانان در صلح باشند. از اینرو در 1322 پیمانی را پایه نهادند که تفوق و رفاه مسیحیان را تا حدود 30 سال حفظ کرد. آنها می دانستند که غیر از راه حل پیمان با مسلمانان لبنان تنها یک راه دیگر وجود دارد و آن جنگ داخلی است. و چون موافقت بدست آمده، منافع مسیحیان را کاملاً حفظ می کرد، راه دوم تا اواسط دهه 1320 جاذبه زیادی نداشت.
«اما پس از 30 سال احزاب اصلی مارونی ها، اتحاد با اسرائیل را پذیرفتند»5 سران رژیم صهیونیستی، استراتژی بلندمدت خود در لبنان را از زمان تشکیل اسرائیل در سال 1327 مدنظر داشتند. «بن گوریون» در یادداشت روز سوم خرداد سال 1327 در خاطرات خود نوشته است «لبنان حلقه ضعیف همبستگی اعراب است. حکومت مسلمانان در این کشور اگر هم به وجود بیاید حالت تصنعی دارد و ما براحتی قادر به تضعیف آن و از بین بردنش هستیم. در لبنان باید یک دولت مسیحی روی کار بیاید و مرز جنوبی آنرا هم رودخانه لیتانی تشکیل دهد. با چنین حکومتی ما به خوبی می توانیم کنار بیائیم و پیمان صلح امضاء کنیم»6
موشه دایان رئیس وقت ستاد ارتش اسرائیل در مورد طرح ایجاد یک دولت مسیحی در لبنان می گوید: «تنها چیزی که برای این کار لازم داریم پیدا کردن یک افسر لبنانی است. حتی اگر درجه دار باشد، با اغوا کردن یا خریدنش او را راضی می کنیم تا خود را ناجی جامعه مارونی های لبنان بنامد و بعد که زمینه آماده شد با ورود ارتش اسرائیل به لبنان و تصرف مناطق موردنظر در آنجا یک حکومت مسیحی به وجود می آوریم که خود را متحد اسرائیل بداند و با این ترتیب ضمن آنکه مطمئن می شویم اراضی واقع در جنوب رودخانه لیتانی کاملاً تعلق به اسرائیل دارد، بقیه کار نیز بر وفق مرادمان خواهد بود.»7
با توجه به اظهارات دایان در سال 1327 و تمام مطالب ذکر شده در این مورد به این واقعیت می توان پی برد که حمله اسرائیل به لبنان در سال 1361 یک حمله مقطعی پیش آمده بر سر مسائل روز نبوده بلکه ریشه در استراتژی بلندمدت اسرائیل داشته است.
صرفنظر از استراتژی بلندمدت اسرائیل برای حمله به لبنان باید عواملی چند که زمینه ساز این تجاوز بودند را مورد بررسی قرار داد. در این رابطه می توان به اظهارات یکی از سران رژیم صهیونیستی در ریشه یابی مسائل لبنان توجه کرد. وی 3 عنصر اصلی، یعنی تجزیه طایفه ای، مداخله سوریه و عامل فلسطینی را از جمله عناصر تشکیل دهنده بحرانها در لبنان می داند.»8
در تکمیل بیانات این مقام صهیونیست می توان این مطلب را عنوان کرد که زمینه اصلی و پنهان همه این عناصر، ریشه در طرحهای صهیونیستی اسرائیل دارد. به طوریکه عامل فلسطینی در لبنان با اشغال سرزمین مقدس فلسطین در سال 1327 به طور رسمی باعث آواره شدن تعداد زیادی از مسلمانان این سرزمین به لبنان و اردن و سایر کشورهای عربی شد که این تعداد فلسطینی ها در لبنان با جنایت ملک حسین در سال 1349 و کشتار مظلومان فلسطینی و پدید آوردن برگی ننگین در تاریخ این خاندان از ملک عبدالله تا حسین شد و آن، سپتامبر سیاه بود که باعث آواره شدن دوباره مردم فلسطین از اردن به سایر کشورها از جمله لبنان گردید.
عامل دیگر که زمینه ساز این حمله بود، از دیدن سران صهیونیسم، طایفه گری می باشد که حقا باید گفت اسرائیل خود از تحریک کنندگان این مسئله است. به طوریکه حتی در این مورد برای طایفه های مسیحی لبنان یک الگو شده است. در این رابطه پیر جمیل پدر بشیر جمیل در ستایش از اسرائیل می گوید: «ما هرگز این مساله را فراموش نمی کنیم، مبارزه شما در سرزمین اسرائیل در دوران قیمومت بریتانیا برای ما الگو محسوب می شود. الگویی که هیچ اقلیتی نمی تواند آنرا اجرا کند. این همان درسی است که ما از شما آموختیم.»9
عامل دیگر سوریها هستند که در آغاز برای کمک به متحدان مسیحی اسرائیل آمدند ولی طولی نکشید که به علت سیاستهای اسرائیلی، مسیحیان از آنها روی گردانیدند. با ورود فلسطینیها به لبنان پس از واقعه سپتامبر سیاه در سال 1349 از ابتدا تا 5 سال اول درگیری عمده ای میان فلسطینیها و سایر گروهها در لبنان رخ نداد. ولی در سال 1355 این درگیریها چهره آشکار یافت که اگر بخواهیم اولین مورد را در این زمینه بطور واضح بیان کنیم «حمله فالانژها در بهار سال 1354 به یک اتوبوس و کشتار 27 فلسطینی و لبنانی بود که از اردوگاههای صبرا و شتیلا به تل زعتر می رفتند.»10
ادامه این درگیریها باعث قتل عام های وسیعی شد که جهانیان را به تعجب از این وقایع واداشت. به دنبال اوجگیری درگیریها میان فلسطینیها و فالانژها از یک طرف و فلسطینیها با اسرائیل در شمال لبنان از طرف دیگر، زمینه برای اقدامات اولیه اسرائیل در لبنان فراهم شد و اسرائیل کم کم درصدد بود که بهانه های خود برای حمله به لبنان را جمع آوری کرده و جهت توجیه افکار عمومی در ناگزیر بودن به حمله لبنان ارائه کند.
در آبان 56 انورسادات رئیس جمهور معدوم مصر از قدس دیدن کرد و در 21 اسفند همان سال 30 تن از اسرائیلی ها در جاده ساحلی و در نزدیکی های پاسگاه تل آویو بدست فلسطینی ها کشته و مجروح شدند. اسرائیل در پاسخ به این عمل منطقه ای به وسعت 150 کیلومتر مربع از خاک لبنان را به اشغال خود درآورد.»11
این حمله و اشغال اراضی جنوبی لبنان به «عملیات لیتانی» یعنی رودی که الحاق آن به اسرائیل از آرزوهای این کشور بوده است نامگذاری شد. این یورش (عملیات لیتانی) منجربه ایجاد یک نیروی جدید پاسدار صلح (یونیفیل) شد که پس از عقب نشینی محدود نیروهای ارتش اسرائیل در تابستان سال 1361 به کار پرداختند.
این منطقه که به صورت پیوسته و مرتبط به هم درآمده و یک نوار ده کیلومتر در پانزده کیلومتر، درست در شمال مرزهای بین المللی، از دریای مدیترانه تا کوه هرمون را شامل می شود،12 به منطقه حداد معروف شد. اسرائیل پس از عقب نشینی از این منطقه آنرا به دست سرگردی کاتولیک و یونانی الاصل به نام سعد حداد و نیروهای شبه نظامی او قرار داد.13
متعاقب وخیم تر شدن اوضاع در جنوب لبنان و درگیریهای متعدد میان نیروهای فلسطینی با نیروهای سعد حداد و اسرائیل، آمریکا شخصی را که خود دارای سوابق صهیونیستی آشکار بود به جنوب لبنان جهت حل اوضاع و ایجاد آتش بس به عنوان میانجی فرستاد. این فرد فیلیپ حبیب نام داشت. وی دیپلمات بازنشسته آمریکایی، متولد لبنان و بزرگ شده یک شهرک یهودی نشین در حومه نیویورک است. او روزی گفته بود، من بیش از آنکه معنای صهیونیسم را بفهمم صهیونیست شدم. حبیب موظف شد فتیله انفجار را از کانون آتش جدا کند.14
با مذاکراتی که حبیب با عرفات و اسرائیلیها انجام داد، آتش بسی در منطقه ایجاد شد اما امید آن نمی رفت پایدار باشد. زیرا اسرائیل درصدد این بود که هرچه زودتر با بهانه هایی که به دست فلسطینیها می دهد، ضربه آخر را وارد سازد از این جهت، اگر آتش بسی صورت می گرفت، حتی باعث آزردگی خاطر صهیونیستها می شد. «یهوشوا پورات» محقق اسرائیلی در این مورد می گوید: موقعی که سازمان آزادیبخش فلسطین درخواست فیلیپ حبیب را در مورد برقراری آتش بس پذیرفت در طول سال 1360 دست به عملیاتی علیه اسرائیل نزد. بگین از این مسئله خیلی ناراحت شد. زیرا اگر ساف همین رویه را ادامه می داد، طبیعتا وجهه و احترام خود را در انظار جهانی بالا می برد و در نتیجه اسرائیل ناگزیر می بایست به مذاکرات جدی با فلسطینیهای ساکن اسرائیل تن دردهد.15
به هرحال دراین زمان یک حرکت از سوی ساف علیه اسرائیل، بهانه ای بود برای حمله به لبنان و اسرائیل اساسا در انتظار بهانه بود. این بهانه از طرف ابونضال رهبر گروه مخالف عرفات به دست اسرائیل داده شد. به این ترتیب که گروه وی روز 13 خرداد سال 61 دست به ترور «شلوموآرگون» سفیر اسرائیل در انگلیس زد. قتل آرگون علیرغم تاسف ظاهریش، برای مقامات اسرائیلی، خبری بود که باعث شادی و شعف آنها شد. و به همین ترتیب آنها این عمل ترور را از جانب فلسطینیها فرض کرده و عملی دانستند که باعث نقض آتش بس شده است و به این ترتیب اسرائیل 3 روز پس از این واقعه در تاریخ 16 خرداد همان سال به لبنان حمله کرد.
لبنان در میان تمام کشورهای عربی تنها کشوری بود که درآن مقطع برای اسرائیل از جهت امنیتی و سیاسی حائز اهمیت بود. زیرا دیگر، از طرف مصر که بزرگترین دشمن عرب اسرائیل بود، هیچ خطری متوجه اسرائیل نمی شد و پیمان کمپ دیوید توانسته بود این مخاطره را از بین ببرد. اردن و سران آن نیز بیش از هر وقت دیگر مایه اطمینان اسرائیل از مرزهای غربی بودند. در شمال نیز اسرائیل بلندیهای استراتژیک جولان را در اختیار داشت و مانع از هرگونه تحرک مشکوکی از سوی سوریه می شد. تنها در این میان لبنان بود که می توانست برای اسرائیل در مقاطع مختلف به جهت اینکه اکثر فلسیطنیها نیز در آن جا پناهنده شده اند، خطرآفرین باشد. به همین دلیل اسرائیل خود را بیش از هر وقت دیگر ملزم به اقدامی علیه لبنان می دید.
اهداف کوتاه مدت و در نهایت مخفی اسرائیل از حمله به لبنان طی دو عملیات به نامهای «کاج بزرگ» و «کاج کوچک» که آریل شارون طراح آن بود محقق شد. طبق این طرح، نیروهای اسرائیلی پس از حمله به لبنان به فالانژها می پیوستند و با موقعیتی که بر اثر حضور نظامی اسرائیل پدید می آید، فالانژها بشیر جمیل را به سمت رئیس جمهور لبنان برمی گزیدند. آنگاه به دنبال برقراری یک دولت موافق و تحت نفوذ اسرائیل، بشیر جمیل می توانست به نمایندگی از طرف حکومت جدید لبنان قرارداد صلحی را با اسرائیل امضا کند و با این کار دو آرزوی اسرائیل را نیز برآورده سازد. نخست برقراری روابط سیاسی کامل با یک کشور عربی و دوم تثبیت موقعیت اسرائیل بر جنوب لبنان که در نتیجه آن اسرائیل با برخورداری از یک منطقه امن می توانست مرزهای شمالی اطمینان بخشی را برای خود به وجود آورد. هدف دیگر این بود که پس از استقرار کامل حکومت جدید لبنان زمینه اخراج نیروهای سوری مستقر در این کشور نیز فراهم آید»16
قابل ذکر است که اکثر اعضای کابینه رژیم اشغالگر قدس از طرح عملیات کاج بزرگ که هدفش اشغال بیروت بود اطلاع نداشتند آنها فقط از طریق شارون در جریان طرح عملیاتی کاج کوچک که اشغال 40 کیلومتر از جنوب لبنان را دربرمی گرفت بودند. این طرح یعنی عملیات کاج بزرگ وقتی افشا شد که همه زمینه ها جهت آغاز عملیات به مرحله نهایی رسیده بود و هیچ کس نمی توانست این طرح را که زاییده ذهن شوم 3 نفر از جمله، بگین، شارون و ایتان بود، متوقف کند.
در جریان حمله اسرائیل به لبنان، سوریه به عنوان یک مانع در دستیابی آسان اسرائیل به اهدافش مطرح بود. ورود سوریه به لبنان که در دیماه 1354 از راه ارتش آزادیبخش فلسطین میسر شده و در ماه تیر سال بعد به صورت مستقیم و تمام عیار درآمد. وضع را بطور کلی دگرگون کرد. ورود سوریه اگرچه به دعوت مسیحیان صورت گرفت و در آغاز منافع آنان را تامین می کرد. ولی به هرحال مایه ایجاد زنگ خطر در بیروت شرقی برای اسرائیل شد»17
علیرضا سلطانشاهی
پاورقی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نویهض، عجاج، «پروتکلهای دانشوران صهیون»، ترجمه حمیدرضا شیخی، نشرآستان قدس رضوی، (تهران، 1373، صفحه 74)
2. موسسه الارض، «استراتژی صهیونیسم در منطقه عربی و کشورهای همجوار» نشر، انتشارات بین المللی اسلامی، (تهران، 1363، صفحه 50)
3. چامسکی- نعام، «مثلث سرنوشت ساز» ترجمه عزت الله شهیدا، نشر دفتر مطالعات سیاسی وزارت امور خارجه، (تهران، 1369، صفحه 320)
4. همان منبع، صفحه 235
5. همان منبع
6. بال، جورج،«خطا و خیانت در لبنان» ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، نشر موسسه اطلاعات،تهران، 1366، صفحه 25
7. همان منبع، صفحه 26
8. شیفر «شیمون» «توپ برفی» ترجمه محمود شمس، نشر موسسه خدمات فرهنگی رسا، (تهران 1368، صفحه 11)
9. همان، صفحه 24
10. پیشین، چامسکی، صفحه 237
11. پیشین، شیفر، صفحه 40.
12. بلک و موریس بنی، جنگهای نهانی اسرائیل «ترجمه جمشید زنگنه، نشر دفتر نشر فرهنگ اسلامی (تهران، 1372، صفحه 444)
13. هرست، دیوید «تفنگ و شاخه زیتون» ترجمه رحیم قاسمیان، نشر بنیاد، (تهران 1370، صفحه468)
14. پیشین، شیفر، صفحه 79
15. پیشین، بال، صفحه21
16. همان، صفحه 28
17. پیشین، بلک و موریس، صفحه 447
ثبت دیدگاه